حاشیهنویسی دهخدا بر عکسی از میرزا کوچکخان
در اول بار که او را دیدم جوانی خوشقیافه به سن سی ساله مینمود. در نهایت درجه معتقد به دین اسلام و به همان حد نیز وطنپرست بود، شاید آن هم از راه اینکه ایران وطن او یک مملکت اسلامی است دفاع از او را واجب میشمرد. نماز و روزه او هیچ وقت ترک نمیشد و هرگز در عمر خود شراب نخورد و همچنین از دیگر محرمات دین مجتنب بود، لیکن در دین خرافی بود و همه کارها را از فعل و ترک، با استخاره سبحه(تسبیح) یا قرآن میکرد. این صورت وقتی است که در جنگل است.
آنگاه که در طهران بود لباس عادی داشت و ریش خود را میزد (یعنی نمیتراشید، چه آن را خلاف شرع میشمرد). قانع و بیطمع بود و در طهران مثل دیگر مجاهدین، تفنگ نمیآویخت و قطار فشنگ نمیبست.
متاهل نبود و گویا تا آخر عمر نیز با کمال عفاف، زن نگرفت. همیشه متفکر بود و بسیار کمتکلم میکرد. اطاعت اوامر آزادیخواهان بیغرض و طمع را مثل وجیبه دینی میشمرد و همان وقت که در جنگل بود با معدودی آزادیخواهان تهران که به آنها اعتماد و اعتقاد داشت در کارهای خود کتبا و به پیغام، مشورت میکرد، لیکن پس از مشورت با آنان نیز فاصل استخاره بود و اگر استخاره مساعد نبود، به گفتههای ایشان عمل نمیکرد.
گویا چند بار در زمان احمد شاه به او نوشتند و پیغام دادند که وقت برای حمله به طهران مساعد است، چون استخاره بد آمد از آمدن به طهران امتناع کرد. گویا میگفتند در اول امر، او از طلبه دینی بود و مقدماتی از عربی و فقه میدانست. رحمهﷲ علیه.»