شیراز :  دیدار با مسجد کریمخان تصویر آرامگاه قدیمی سعدی، شیراز

این ایران است که هیچ‌چیز آن - نه شکل اندیشه‌ها و نه زبانش- تغییر نمی‌کند و هیچ موضوعی در آن فراموش نمی‌شود، برای شاعران، جایگاهی مطلوب و دلپسند است. در کشور ما - جز ادبا و نویسندگان - هیچ‌یک از مردم عادی ‌از شعرای قرون‌وسطا که با سعدی همزمان بوده‌اند، یاد نمی‌کنند: چه کسی از شاعر گرانقدر ما «رونسار» سخنی بر زبان می‌آورد؟

آرامگاه سعدی چندان درخور توجه نیست؛ تنها، سنگ سفیدی بر گور او نهاده‌اند که به مراتب کم‌ارزش‌تر از سنگی است که مزار حافظ را پوشانده است. قبر شیخ سعدی در یک بنای ساده گورستانی قرار دارد و با اینکه در قرن گذشته تعمیر شده، آثار فرسودگی و کهنگی از آن هویدا است. در باغچه‌های اطراف آرامگاه گل‌سرخ فراوان است. گذشته از گل‌هایی که مخصوصا برای آرامگاه شاعر کاشته‌اند، در طول راه باریکی که به مقبره ختم می‌شود، گل‌های خودرو، پرچین کوچکی ایجاد کرده است. بلبلان زیادی در میان درختان بیشه کوچکی که در این محوطه وجود دارد، آشیانه ساخته‌اند.

در بازگشت، هنگامی که به شهر شیراز وارد می‌شویم، در زیر سایه طاق‌ها و درون‌ دالان‌ها، بوی کپک، کثافت و موش‌مرده جایگزین رایحه گل‌ها می‌شود. دیدگان ما که هنوز از نور آفتاب پر است، به سبب تاریکی محیط، در آغاز قادر نیستند پیرامون‌مان را به‌خوبی ببینند تا بتوانیم خود را از تنه‌زدن اسبان و قاطران حفظ کنیم. ابتدا به بازار زین‌سازان می‌رسیم. این، قشنگ‌ترین بازار شهر است و به رواق بی‌انتهای کلیسا شباهت دارد. این بازار در آخرین دوران رونق و شکوه شیراز، یعنی در اواسط قرن هجدهم میلادی به وسیله «کریم‌خان زند» ساخته شده است. این سردار رشید، شهر شیراز را پایتخت خود قرار داد و شکوه و ترقی گذشته را از نو در میان این حصار کهنه به‌وجود آورد. بازار مورد بحث، خیابان درازی است که با آجرهای خاکستری‌رنگ ساخته شده، طاقش بسیار بلند است و از تعداد زیادی گنبد کوچک تشکیل می‌شود. از پنجره‌های بیضی‌شکل گنبدها نور کمی وارد بازار می‌شود. گاهی یک شعاع کوچک - مانند تیری طلایی‌رنگ - بر روی قالی ابریشمی گرانبها یا زین حاشیه‌دار زیبا یا زنان سیاهپوشی که روبند سفید بر چهره دارند و دسته‌های گل‌سرخ را برای فروش عرضه می‌کنند، می‌افتد.

بعدازظهر خوشبختانه موفق‌شدم به مسجد کریمخان (مسجد‌وکیل) وارد شوم. روزبه‌روز، سوء‌ظن مردم نسبت به من کم می‌شود. بی‌شبهه اگر مدتی در اینجا بمانم، اجازه ورود به همه محل‌هایی را که اکنون دخول به آنها کاملا برایم ممنوع است، خواهم یافت. مردم این شهر نسبت به من بسیار ملایم و مهربانند. در سراسر ایران، درهای بزرگ مساجد و مدارس، از روی یک الگو ساخته شده‌اند؛ به این ترتیب که همیشه طاق بیضی‌شکل عظیمی وجود دارد که سر تا پای آن از آجر درست شده است و هیچ افزار کاری تزئینی یا تاب طره‌ای که خطوط ساده و بی‌آلایش آن را از یکنواختی خارج سازد مشاهده نمی‌شود، اما همه سطح آن - از پایین تا بالا - یکسره از میناهای زیبا و گوناگونی پوشیده شده است.

درب مسجد کریمخان هم به همین سبک و شیوه ساخته شده است و با اینکه بیش از دو قرن از بنای آن نمی‌گذرد، بسیار کهنه به‌نظر می‌آید، بعضی از قسمت‌های روپوش مینایی آن افتاده و سوراخ‌هایی به‌وجود آمده که از درون آنها گل‌ها و علف‌های سبز سر بیرون آورده است. چند تن از مردم شیراز که قول داده بودند مرا به داخل مسجد ببرند، از دیدن من به لرزه می‌افتند، تردید آنها و سکوت فضای مسجد در این ساعت - که مخصوصا برای گردش من انتخاب شده است - مرا بیشتر برمی‌انگیزد تا به این جایگاه آرام و باشکوه که حیاطی مقدس است وارد شوم.

خطوط و نقوش معماری مسجد، ساده و بی‌آلایش است ولی در همه‌جا، میناکاری و رنگ‌های سبز و قرمز دیده می‌شود و این تجمل به‌حد افراط رسیده است: هیچ قسمتی از دیوار را نمی‌توان یافت که به‌دقت میناکاری نشده باشد. اکنون در کاخی لاجوردین و فیروزه‌فام هستیم. در هر سوی این قصر، هزاره‌هایی منقش به نهال گل‌سرخ وجود دارد که این بنای عظیم را روشن‌تر می‌سازد. در حیاط مسجد کسی دیده نمی‌شود. در دیوارهای راست و صاف اطراف، طاق‌نماهایی بیضی‌‌شکل ساخته‌اند. این طاق‌نماها در همه اطراف حیاط، دالان‌ها و محوطه‌های مسقفی تشکیل داده است که با وجود تاریکی، کاشی‌های مینایی در آنها می‌درخشد. روبه‌روی ما ساختمانی بلندتر از بناهای اطراف وجود دارد. در جلو این ساختمان، یک طاق‌نما و در درون آن طاق‌نمای دیگری دیده می‌شود. این قسمت، در ورودی محراب و جای نماز است و همراهان من جرات نمی‌کنند مرا به درون آن ببرند. دو یا سه مرد کهنسال که در اطراف مشغول عبادت و در حال سجودند سر خود را بلند کرده، متوجه من می‌شوند و از ظاهرشان معلوم است که با خود می‌اندیشند چگونه به محلی که حق ورود به آن را ندارم وارد شده‌ا‌م، ولی هنگامی که همراهان مسلمان مرا می‌بینند، بی‌آنکه سخنی بر زبان آورند مجددا به عبادت مشغول می‌شوند.

از «سفرنامه به سوی اصفهان» اثر پیر لوتی

ترجمه بدرالدین کتابی