نقش تخریبچیها در عملیات خیبر
بعد از عملیات خیبر اعلام شد جزایر شمالی و جنوبی باید تخلیه شوند. به دلیل وجود چاههای نفت در جزایر قرار شد تیمی را برای انهدام چاههای نفت اعزام کنند. این ماموریت به بنده واگذار شد. سه بالگرد «شینوک» را پُر از مهمات و مینهایی کردیم که از زاغههای عراقی بهدست آورده بودیم. در جزایر پد بالگرد وجود نداشت، روی دژها مقداری آب میریختند تا خاک بلند نشود و چراغهای دژ را روشن میکردند تا بالگرد بتواند فرود بیاید. پرواز ما در شب بود، وقتی رسیدیم، برای اینکه مهمات را تخلیه کنیم زمان بسیار کمی داشتیم؛ چون عراقیها صدای هلیکوپتر را میشنیدند و باید هرچه سریعتر مهمات را تخلیه میکردیم. به کمک بچهها مهمات را پایین ریختیم. مرحوم حسین کربلایی، داریوش جعفرزاده را با موتور به دنبال من فرستاده بود. از او خواستم ابتدا مهمات را جابهجا کنیم و سپس برای شناسایی منطقه و جاگذاری و انهدام آماده شویم.
جعفرزاده گفت: «باید به قرارگاه برویم.» به قرارگاه که رسیدیم شهیدهمت منتظر ما بود. تا آن زمان هیچگاه شهیدهمت را آنطور خموده ندیده بودم. وضعیت بسیار سختی را در منطقه داشتیم. شهیدهمت به بنده گفت: «عملیات انهدام چاههای نفت منتفی شده است، امام طی پیامی خواستند که جزیره را حفظ کنیم و بچهها بمانند، ولو آنکه کربلا شود.» دقیقا ماموریت انهدام و اخراج تبدیل به تثبیت خط شد و باید برای ماندن برنامهریزی میکردیم. بین ما و عراقیها در جزیره جنوبی دو دژ وجود داشت که در دژ اول تیپ ۱۰ سیدالشهدا و در دژ دوم تیپ علیابن ابیطالب مستقر بودند. تمام فشار عراقیها بر دژ سیدالشهدا بود که باید حفظ میشد. شهیدهمت به بنده گفت: «اگر بتوانیم آب را یک وجب از سمت چپ به راست بیندازیم و آبجاری شود خیالمان از بابت جزایر راحت میشود.» خدمتشان عرض کردم: «به عمق حدودا دو متر میتوانیم آب را حرکت دهیم.» بسیار خوشحال شد و پرسید: «چقدر زمان نیاز داریم؟»، گفتم: «معمولا چهل و پنج دقیقه ولی با تمرینهایی که داشتیم به یک ربع هم رسیدیم.» در نظر داشته باشید که این اولین انفجار دژ در طول جنگ بود که در دل شب باید انجام میشد و ما سابقه انهدام دژ را به این صورت تا اجرای این عملیات نداشتیم. برای شناسایی منطقه و نقطهای که باید منفجر میکردیم، عازم شدیم. در مسیر تعداد زیادی از شهدا و مجروحین باقی مانده بودند. زمان انهدام که مشخص شد، به سیدمحمد زینالیحسینی، قائممقام عبدالله نوریان مسوول تخریب لشکر۱۰ سیدالشهدا گفتم تا جاییکه میشود و زمان داریم بچهها را به عقب منتقل کنیم؛ چون بعد از انهدام دژ دیگر نمیشد بچهها را به عقب برد و سمت عراقیها میماندند.
عملیات انهدام دژ در دو مرحله صورت گرفت، اول باید با خرج گود، یک چاله باز میکردیم تا داخل آن را منفجر کنیم. هدف از این انفجار این بود که یک دهانه بزرگ با عمق چهار متری باز شود. به دو گروه تقسیم شدیم، چون باید به سرعت برمیگشتیم، از اینرو مرحله اول را خودم و مرحله دوم را محمد ظهوریان انجام داد. در حین عملیات و خرج گود، عراقیها سطح را تیرباران میکردند. آنها نورافکنهای تانکها را روشن کرده و آنجا را در دل شب مانند روز روشن کرده بودند. بعد از انفجار اول عراقیها ضدهوایی زدند، آنها فکر میکردند بمباران کور شبانه است. مرحله دوم انهدام هم به لطف خدا تمام شد و از آنچه که انتظار داشتیم دهانه بزرگتر و عمیقتری ایجاد شد. آبی که بین ما و عراقیها فاصله انداخت باعث شد تانکهای عراقی دیگر نتوانند رد شوند. آقای سرداری، یکی از مهندسین قرارگاه همراه ما آمده بود، تا اوضاع را بررسی کند و ببیند بالاخره آب به آن طرف میافتد یا نه. شهیدهمت به دنبال یک وجب آب برای عبور بود و حالا آبی با عمق زیادی عبور داده شده بود، نتیجه عملیات با محاسبات ما فاصله زیادی داشت و این بیشتر به یک معجزه شباهت داشت.