الف) شخصی- تنبلی و نبود پشتکار و نداشتن برنامه صحیح یا برنامه‌ریزی نادرست و...

ب) حکومتی- توزیع ناعادلانه ثروت، انحصار ثروت در دست توانگران، ثروت‌اندوزی و فساد حاکمان و...

فقر مادر فسادهاست. در دوره قاجاریه ایران بیش‌ازپیش در باتلاق فقر فرورفت و جامعه ایرانی به‌طور وحشتناکی فقیر شد. فقر سراسری دامان مردم را گرفته بود. کشاورزان سرمایه لازم برای سرمایه‌گذاری و بهبود بازدهی در اختیار نداشتند و این سبب رها شدن زمین و ترک کار آنان می‌شد. در مورد اغلب حرف نظیر صنایع‌دستی هم این اتفاق پیوسته رخ می‌داد. «سائل و گدا کوچه‌ها را پرکرده، تعلیم و تربیت نیست.»

جمال‌زاده می‌نویسد: «من معتقدم که فقر و تهیدستی قسمت مهمی از مردم ایران (با بی‌سوادی و فساد و مداخلات ناحق بیگانگان در امور ایران) یکی از چهار مصیبت بزرگ و اساسی ایران و مردم ایران است و حتی فساد اخلاقی را زاده و نتیجه فقر و بی‌سوادی می‌دانم هرچند که شوم‌ترین نمونه‌های فساد همیشه بزرگان و ثروتمندان و امرا و اعیان که امروز به‌نام مستکبرین خوانده می‌شوند، بوده‌اند.»(گنج شایگان، ‌دیباچه) ویلم فلور می‌گوید: «در کل، جامعه ایران دچار فقری نهفته بود.»

«همه‌ساله امین دارالضرب (خود با تبانی با امین‌السلطان در ضرب سکه تقلب می‌کرد-اعتمادالسلطنه.) به فقرا به هر یک دو ذرع متقال و جزئی پول می‌دهند. امروز علی‌الرسوم جمعی کثیر زن و مرد در آنجا اجماع کرده از فرط طمع روی‌هم ریخته پنج نفر زن که یکی حامله بوده زیردست و پای جمعیت به هلاکت رسیدند.»

«انسان اگر دهات ایرانى را گردش کند، مى‌فهمد که ظلم یعنى چه؟ بیچارگان سوخته و برشته در یک‌خانه، تمام لباسشان به قیمت جل یک اسب نیست. یک ظرف مسى براى طبخ ندارند. ظرف‌هایى از گل ساخته، خودشان با اینکه شب و روز در گرما و سرما در زحمت و عذاب کارند، نان جو به‌اندازه سیر خوردن ندارند. سال‌به‌سال، شش ماه به شش ماه گوشت به دهانشان نمى‌رسد.»(سیاح. ۱۳۴۶. ۱۳)

اوضاعی که حاج سیاح از مردم ایران در اواخر قاجاریه توصیف می‌کند، تجلی اندیشه‌ای است که آقامحمدخان در ابتدای این سلسله، برای ایرانیان تصویر می‌کرده است:

روزی آقامحمدخان قاجار به برادرزاده فرمود: «از من تمنایی کن که روا دارم» شاهزاده گفت: «... اگر تخفیفی در جمع منال رعایا رود مزید به دعاگویی بشود (یعنی خراج و مالیات سالانه را تخفیف دهند).

پادشاه دانا برآشفت و او را فرمود: «ای فرزند ارجمند، رعیت خام است و برخطاست؛ چون با رعیت به سر برده‌ای از حالت این گروه تجربتی حاصل نکردی. رعیت چون آسوده گردد در فکر عزل رئیس و ضابط خود افتد و علی‌هذا القیاس، چون عموم اهالی ملک را فراغت روی دهد، به عمال و حکام تمکین نکنند... این گروه فرومایه را باید به خود مشغول کرد که از کار رعیتی و گرفتاری فارغ نگردند... ارباب زراعت و فلاحت چنان باید باشد که هر ۱۰ خانه را یک دیگ نباشد تا به جهت آشی یک روز عطلت و انتظار به سر ببرند والا رعیتی نکنند و نقصان در ملک روی دهد. (روضه الصفا. رضا قلی خان. ج نهم. ص ۳۰۱)