مبانی مشروعیت نهاد حکومت در ایران
به این ترتیب میتوان رگههایی از این تغییر رویکرد را در نامگذاری فرزندان شاه مورد توجه قرار داد، علاوه بر این با مشاهده چهرههای درباریان و لباسهای فرمانروایان قاجار، میتوان شباهت فراوانی را بین تصاویر پادشاهان افسانهای و پادشاهان قاجار مشاهده کرد. به هر روی، دوره نزدیکی و روابط حسنه بین دستگاه سلطنت قاجار و روحانیت که از دوره سلطنت آقا محمدخان آغاز و در دوره فتحعلی شاه به اوج خود رسیده بود، در دوره سلطنت جانشین وی- محمد شاه- دچار رکود و به تدریج به تنفر تبدیل شد. تقابل عملی و عینی دستگاه سلطنت قاجار با روحانیت را میتوان در مناسبات محمد شاه با حاجی سیدمحمدباقر شفتی نام برد. تحلیلی که علیرضا شجاعی زند در مورد مناسبات قدرت سلطنت و دستگاه روحانیت ارائه کرده پذیرفتنی است، او روابط شاهان نخستین و دومین سلسله قاجار را احترام متقابل(احترام مترصد) و دوره سلطنت محمد شاه را دوره «تقابل مستنفر» که منجر به تنفر هر دو طرف از یکدیگر شده بود میداند. این تقابل را بهصورت عینی در دوره سلطنت ناصرالدین شاه میتوان در واقعه تنباکو مشاهده کرد.
تقابل و رویارویی این دو نهاد، کار را بهجایی رساند که مظفرالدین شاه بهرغم میل باطنی خود، بر اثر فشار علما و روحانیون، به عزل امینالدوله صدراعظم خـود رای داد. رویارویی نهاد روحانیت با سلطنت قاجار، در پدیده نهضت مشروطه به اوج رسید تا جایی که شیخعبدالله مازندرانی، آخوند محمدکاظم خراسانی و حاج میرزاحسین خلیلی تهرانی بهعنوان سه شخصیت مذهبی برجسته ساکن نجف در حمایت از دو مجتهد تهرانی به نامهای سیدمحمد طباطبایی و سیدعبدالله بهبهانی، هرگونه کوششی را برای استقرار مشروطه معادل با جهاد تحت رهبری امام زمان دانستند و عملا موجب قیام شهرها علیه دوره سلطنت محمدعلی شاه که به عصر استبداد صغیر موسوم بود شدند.
نهضت مشروطیت نقطه عطفی در تاریخ سیاسی- اجتماعی ایران بهشمار میرود در این دوره تحولات سیاسی- اجتماعی نشان داد که تکیه و رویکرد به یک یا هر دو مبانی و خاستگاه مشروعیت یعنی مذهب و ملیت، نمیتواند از این به بعد، موجب ایجاد وجاهت برای نهاد حکومت شود. جامعه ایران، در دوره این تحول، درحال گذار از منابع سنتی مشروعیت به منبع مدرن مشروعیت یعنی توجیه دموکراتیک نهاد قدرت بود، ولی رژیم شبه مدرنیست پهلوی، این تحول را درک نکرد و برای توجیه مشروعیت بنیان حکومت خود کفه ترازو را به شدت به سمت ملیت سنگین کرد: رضا شاه برای کسب مشروعیت ملی، بیاندازه به تاریخ باستان و قبل از اسلام توجه کرد. خصوصیت باستانشناسی که به ایرانیان اجازه داد میراث استثنایی گذشته خود را کشف کنند، کار او را تسهیل کرد و در واقع از سال ۱۸۹۷ میلادی برابر با ۱۲۷۶ خورشیدی، دولت فرانسه ماموریت و حتی انحصار پژوهشهای باستان شناسی را در ایران کسب کرده بود، بنابر این پژوهشهای مزبور که به وسیله ژاک دو مورگان در شوش و سپس توسط رومان گیرشمن در تپه سیلک کاشان به عمل آمد، به نقطه مورد نظر منتهی میشد رضاخان برای اینکه مشروعیت ملی دیرینهاش را نشان دهد، حتی نام «پهلوی» نیای زبان فارسی را بر سلسلهای نهاد که میرفت تشکیل شود، در تهران موزه باستانشناسی را تاسیس کرد که آندره گدار ریاست آن را بر عهده داشت در ساختمان بسیاری از ابنیه دولتی، از هنر معماری هخامنشی الهام گرفت. محمدرضا شاه در سال ۱۹۷۱ میلادی برابر با ۱۳۵۰ خورشیدی، این منطق باستانگرایی را به اوج رساند و در سخنرانی خود در جشنهای تخت جمشید، به سلف خود کوروش تا مرحله نامربوطگویی پیش رفت و خودش را وارث مستقیم هخامنشیان معرفی کرد و گفت: آسوده بخواب که ما بیداریم.
در دوران سلطنت پهلوی بنیاد فرهنگ ایران و کتابخانه پهلوی، دو رکن سیاستگذار رژیم، با تبلیغ مشترکات ادیان سعی داشتند وانمود کنند که هویت اسلامی همان هویت فرهنگی ایران پیش از اسلام است. تلاش میکردند تا نهاد سلطنت را جزئی اصلی از ارکان ایرانی قلمداد کنند برگزاری جشنهای سالهای ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۵ خورشیدی، تمامی در جهت تبلیغ نوعی ناسیونالیسم افراطی است تلاش میشد تا نشان داده شود مقام و مرتبه شاهنشاهی درتمام قرون و اعصار، در قلوب ایرانیان به منزله یک عقیــده دینی نفوذ داشته و استیلای اسـلام رشته ملیت را پاره نکــرده است.
نتیجه: در همه زمانها و در همه مکانها، نهاد قدرت جهت پذیرش حمایت مردم از خود از یکسو و از سوی دیگر مردم هم جهت اعتماد به نهاد قدرت، درصدد طرح و پذیرش مبانی مشروعیت قدرت بودهاند. در دوران موسوم به عصر سنت که قدمتی طولانی دارد مبانی مشروعیت به مذهب و ملیت ختم میشود و این دو مفهوم مهمترین مبانی و خاستگاه مشروعیت بخش نهاد قدرت بودهاند مردم هم پذیرش و اطاعت از حکومت را برهمین محور دوگانه برخود واجب و مسلم داشتهاند. رویکرد خاندانهای حکومتی بیش از پیش تکیه بر عنصر مذهب بوده است که در واقع بیش از عنصر ملیت یا توجه و اعتنا به ملیت، به مذهب عنایت خاصی داشتهاند. در این زمینه سلسلههای حکومتی ساسانی و صفوی را میتوان برجستهترین حکومتهای مبتنی بر مشروعیت مذهبی دانست. از دوره مشروطیت، جامعه درحال گذار ایران میکوشید تا مبانی مشروعیت دوگانه مذهب و ملیت را کــه مربوط به عصر سنت بــود بــه مبنای مشروعیت قانونی (دموکراتیک) سوق دهد که این نگاه را میتوان در تنظیم قانون اساسی دوره مشروطیت و نامگذاری حکومت به سلطنتی مشروطه مشاهده کرد. سلسله پهلوی بهعنوان حکومت برآمده از جامعه درحال گذار ایران از دوره سنتی به مدرن، این تحول را نادیده گرفت و دوباره به یکی از دو مبانی مشروعیت سنتی یعنی ملیت پناه برد. نادیده گرفتن کارکرد سیاسی- اجتماعی عنصر مذهب در روابط بین نهاد قدرت و مردم از یکسو و عدم توجه به سازوکارهای جدید مشروعیت بخشی در جامعه درحال گذار ایران یعنی مشروعیت قانونی و دموکراتیک، موجب ایجاد و تعمیق شکاف اجتماعی بین نهاد قدرت و مردم شد و این شکاف راه را بر بحران ناکارآمدی و تزلزل مبانی مشروعیت رژیم پهلوی هموار ساخت.
- بخشی از مقالهای به قلم فریدون شایسته