شناخت ساخت سیاسی و توسعه در دولت پهلوی براساس «یادداشتهای روزانه امیراسدالله علم»
فرامین درباری
«یادداشتهای علم» در واقع بررسی نقش و اهمیت وزارت دربار در ساختار سیاسی پهلوی دوم است. وزارت دربار که در قانوناساسی مشروطیت جایگاهی نداشت از جمله ساختهای پاتریمونیال غیررسمی بود که به دولت پهلوی اول و دوم انتقال یافت و بسته به شخصیتی که در راس آن قرار میگرفت و فضای زمانی داخلی و خارجی، نقش برجستهای مییافت و نهادهای رسمی قانونی دیگر را کاملا تحتالشعاع خود قرار میداد. بهعنوان مثال عبدالحسین تیمورتاش وزیر مقتدر دربار رضا شاه، در دورهای که مهدیقلیخان هدایت از طرف مجلس بهعنوان نخستوزیر انتخاب شده بود، نفر اول بعد از رضاشاه بود و تمام دستورات و اوامر از وزارت دربار صادر میشد. در این دوره نیز محمدرضا شاه که مخالفان را سرکوب کرده بود و با افزایش قیمت نفت وظیفه خود را پیشرفت و توسعه ایران میدانست به علم بهعنوان وزیر دربار این مسوولیت را واگذار کرد. هفت مجموعه حاضر تحولات این دوره زمانی را به ما نشان میدهد.
مهمترین موضوعات برجسته در «یادداشتهای» مزبور عبارتند از سیاست خارجی، دفاعی و امنیتی ایران (شاه در این دوره مستقیما به اعمال این سیاستها میپرداخت)، مسائل نفت (کنسرسیوم، افزایش قیمت نفت، اوپک...) خلیجفارس و مسائل آن (بحرین، جزایر سهگانه و...)، فساد خاندان پهلوی (فساد اخلاقی، سیاسی و اقتصادی)، روانشناسی خاص شاه و خانواده، او (سوءظن شدید وی به همه چیز و همهکس...)، ویژگیهای ساختار سیاسی، نوع تبلیغات رژیم، نوع برخورد رژیم با دانشگاهها (وزیر دربار عضو هیات امنای دانشگاهها بود و بازرسی دانشگاهها نیز به عهده وزارت دربار بود) و...
نظر به گستردگی مطالب مطروحه در این یادداشتها در اینجا فقط به ویژگیهای ساختار سیاسی رژیم پهلوی دوم و نگاه آن به توسعه ایران که به خوبی در این یادداشتها منعکس است، می پردازیم.
خاطرات علم: نوع خاصی از تاریخ شفاهی
یادداشتهای روزانه امیراسدالله علم از جمله کتب ارزشمندی است که با ویراستاری علینقی عالیخانی توسط نشر مازیار و معین در سال 1383 (چاپ پنجم) در پنج مجلد منتشر شد. دو جلد دیگر آن نیز که یکی مربوط به سالهای قبل از 1347 و سال 1356 است اخیرا بهعنوان مجلات ششم و هفتم منتشر شده است. اثر مزبور از آنجا که دو دهه آخر رژیم پهلوی را رمز گشایی میکند و جزئیات سیاستگذاریهای این دوره را بیان میکند از اهمیت وافری برخوردار است. محدوده زمانی پنج جلد نخست یادداشتهای مزبور از بهمن سال 1347 تا اواخر 1354 است که 9 سال از 11 سال وزارت دربار علم را به بحث میگذارد. جلد ششم که مربوط به سالهای 1355 و 1356 و جلد هفتم که سالهای 1346 تا 1347 را پوشش میدهد در سال 1393 منتشر شده است.
یک مجلد از این یادداشتها نیز مربوط به قبل از بهمن ماه سال 1347 بوده است که به هر نحو در دسترس نیست و در هیچجا نیز علم یادداشتی درخصوص از بین بردن آن ندارد. در میان سالهایی که یادداشتهای مزبور را پوشش زمانی میدهد از سال 1350 که زمان برگزاری جشنهای دو هزار و پانصد ساله است و علم مسوولیت برگزاری آن را بر عهده داشت و بخشی از سال 1352 که علم بنا به دلایلی مجبور به سوزاندن آن میشود یادداشتی موجود نیست. قبل از انتشار مجموعه حاضر، آقای عالیخانی ویراستار اثر خلاصهای از این یادداشتها را که مجموع آن چهارده هزار صفحه است به زبان انگلیسی منتشر کرده بود. در بهار 1371 گروه مترجمان انتشارات طرح نو این خلاصه را تحت عنوان «گفتوگوهای من با شاه» در دو جلد به فارسی ترجمه کردند. خلاصه بودن و برگردان آن از انگلیسی به فارسی باعث شده اثر مزبور از فحوا و لحن کلام علم که از زیبایی خاصی برخوردار است و در هر یک از مجلدهای یادداشتهای مزبور مضمر است عاری باشد.
یادداشتهای علم که بازگویه یا روایت جزئیات زندگی شخصی و سیاسی «وزیردربار شاهنشاهی» است در عداد «اسناد گفتاری» قرار میگیرد که در کنار «اسناد نوشتاری» و«اسناد تصویری» برخی از گنجینه تاریخ سیاسی معاصر ایران را شکل میدهند. اهمیت این اسناد آنگاه مشخص میشود که ماهیت استبدادی رژیم پهلوی دوم را که امکان تبادل آزاد اطلاعات و آگاهیهای صحیح و دقیق را در سطوح مختلف جامعه نمیداد در نظر آوریم
«اسناد گفتاری» که شامل خاطرهها، مصاحبهها و یادداشتهای روزانه افراد میشود و به عنوان تاریخ شفاهی از آن یاد میشود از نظر اهمیت منابع در ردیف بعد از منابع دست اولی چون اسناد نوشتاری و تصویری قرار میگیرد. دسته اخیر از جمله منابعی هستند که بدون هیچ گونه دخل و تصرفی به بازگویی واقعیات میپردازند و عاری از ارزش ها و پیشداوری های محقق هستند.
«اسناد گفتاری» گرچه فاقد اصالت دو دسته اخیر هستند، اما به بهترین نحو گفتمان حاکم بر دوره زمانی مورد بحث را نشان میدهند و مهمترین منبع برای محققان است تا از نگاه امروز به بازخوانی ایام گذشته نپردازند ضمن اینکه میتوان ادبیات اجتماعی آن زمان و جغرافیای کلام را از آن استخراج کرد.
آثار مربوط به تاریخ شفاهی سه دستهاند:
1- برخی از این کتابها بر مبنای مصاحبه هستند که طی آن خاطرهگو در مصاحبه با یک متخصص موضوع به بیان خاطرات خود میپردازد. کتب خاطرات بنیاد تاریخ دانشگاه هاروارد (خاطرات نیروهای سلطنت طلب به کوشش حبیب لاجوردی)، بنیاد تاریخ شفاهی ایران (خاطرات نیروهای چپ به کوشش حمید احمدی) و مرکز اسناد انقلاب اسلامی (خاطرات نیروهای مذهبی) بر این مبنا استوارند. مهمترین مزیت این نوع خاطرات آن است که یک مصاحبهگر قوی میتواند با احراز شناخت کامل از حوادث زمان مصاحبه شونده و مطالعه اسناد منتشره پیرامون آن با پرسشهای موشکافانه ابهامات موجود را بزداید و مصاحبه شونده را در مسیر صحیح هدایت کند.
نوع دوم خاطرات مربوط به کسانی است که در اواخر عمر به نگارش خاطرات خود می پردازند. این نوع خاطرات که تحت عنوان «خود نوشت» نیز از آن یاد میشود گرچه بخشی از شناخت ما را از تاریخ که همیشه نسبی است کامل میکند اما از آنجا که خاطرهگو به تنهایی به قضاوت میپردازد اهمیت دسته اول را ندارد ضمن اینکه گذشت زمان سبب میشود خاطرهگو سعی در تبرئه خود داشته یا جزئیات امر را به فراموشی سپرده باشد. در این نوع ادبیات خاطرهگو به ضبط و ثبت مهمترین وقایع، تصمیمگیریها و برخوردهای روزانه خود میپردازد. زمان نگارش آن معمولا در آخر شب بعد از فراغت از امور روزانه است. این نوع ادبیات در بین دیگر انواع خاطرات از چند جنبه اهمیت دارد: 1- فاصله زمانی بین نوشتن یادداشتها و وقوع آنها وجود ندارد. بنابراین جزئیات امور که معمولا در اواخر عمر فراموش میشود در اینجا ثبت میشود. 2 - یادداشت با همان ادبیات حاکم بر اجتماع که امروزه تحت عنوان «هرمنوتیک متن» یا نوع چیدمان کلمات در زمانهای مختلف از آن یاد میشود نوشته میشود و تحول مفاهیم مانع از شناخت گفتمان حاکم بر آن زمان نمیشود. 3 - حداقل فاصله زمانی بین وقوع خاطره و ثبت آن باعث میشود که علاوه بر عدم فراموشی جزئیات، خاطرهگو از زبان امروز به بیان گذشته نپردازد یا سعی در تبرئه خود بهخاطر اخذ تصمیمات غلط نداشته باشد. یادداشتهای روزانه امیراسدالله علم در عداد نوع سوم تحت عنوان«یادداشتهای روزانه» قرار میگیرد. سبک نوشتاری «یادداشتها» دارای ادبیاتی ساده، روان توأم با شعر، ضرب المثل یا اشاره به داستانهای ایرانی است که نشان از شناخت علم از ادبیات کلاسیک فارسی دارد. این نوع سبک، زیبایی و جذابیت خاصی به یادداشتها بخشیده است که خواننده را تا پایان آن با خود به همراه می برد. برخی تمجیدات و تملقات موجود در متن ممکن است ملال آور باشند اما از آنجا که علم در ساختار سیاسی میزیسته که هر لحظه امکان براندازی وی توسط رقبای سیاسی اش وجود داشته جانب احتیاط را به خوبی رعایت کرده است. علم این یادداشتها را پس از چندی بهخاطر ترس از دسترسی اطرافیان شاه ، به بانکی در سوئیس منتقل کرد و به همسرش وصیت کرد تا پس از مرگ وی و زوال خاندان پهلوی منتشر شود. بنابراین آنها را دور از چشم شاه و با رعایت احتیاط مینوشته و حتی ترس از افشای آن به حدی بوده که در برخی مواقع مجبور به سوزاندن بخشهایی از آن شده است. با وجود این، علم انتقادات جدی و حتی جسارتآمیز خود را به شاه کرده که در جای جای این «یادداشتها» آمده است. علم در این زمینه میگوید:... باید اذعان کرد که احساسات شهبانوی عزیز ما اغلب همه کارها را دچار مشکل میکند زیرا خیلی زود برانگیخته میشود ولی به هر حال وجود شهبانو عامل تعدیلکننده بزرگی است که امیدوارم همیشه باقی بماند و از تباهی قدرت جلوگیری کند. شهبانو تنها کسی است که میتواند همه مطالب را به شاهنشاه بگوید. من در درجه دوم هستم. ولی خیلی عقب تر، چون کس دیگری نیست من در درجه دوم میشوم. ولی... آنچه که من میتوانم به عرض برسانم [با] آنچه شهبانو میتوانند بگویند اصلا قابل مقایسه نیست. (یادداشت دوشنبه، 6/ 7/ 1349، ج 2، 124)
امیراسدالله علم تنها پسر امیر شوکت الملک علم به سال 1298 شمسی در بیرجند به دنیا آمد. پدرش در دوره قاجاریه امیر قائنات بود و حفاظت از مرزهای شرقی ایران را به عهده داشت. در دوره رضا شاه نیز از محارم وی شد و در سه دولت آخر پهلوی اول وزیر پست و تلگراف بود. امیراسدالله تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در بیرجند به پایان رساند و به تهران آمد. رضاشاه با تعیین محل تحصیل وی در دانشکده کشاورزی کرج و امر به ازدواج وی با ملکالتاج قوام دختر قوامالملک شیرازی در سال 1318 دوبار در زندگی شخصی وی دخالت کرد. هدف رضاشاه پیوند خانوادههای بزرگ بهخاطر گسترش پایگاه اجتماعی رژیم پهلوی بود. علم در دولت قوامالسلطنه بهخاطر سابقه خانوادگی خود به فرمانداری کل بلوچستان و سیستان منصوب شد. کفایت او در اداره منطقه توجه شاه و دولت را جلب کرد. وی در این زمان گزارشهای خود را مستقیما به حضور شاه میفرستاد. شاه نیز که دیگر تاب سر و کله زدن با سیاستپیشگان نسل پدرش را نداشت در جستوجوی کسانی بود که گسترش قدرت او را بپذیرند، به او وفادار و احیانا از نسل او باشند. در نتیجه بهزودی دریافت علم که فقط سه ماه از او بزرگتر بود و به نهاد پادشاهی اعتقادی بیچون و چرا داشت یکی از کسان دلخواه اوست. (یادداشتهای روزانه علم، 1383،ج 1) در نتیجه به وزارت کشور، کشاورزی و کار در دولتهای بعدی رسید و در دوره دکتر مصدق که شاه بییار و یاور شده بود همدم او شد و اداره مستغلات پهلوی را به عهده گرفت. در دوره نخستوزیری علاء به وزارت کشور منصوب شد و سپس به دستور شاه، رهبری حزب مردم را در برابر حزب ملیون اقبال به عهده گرفت و از این زمان سعی کرد با نخبگان فکری ارتباط برقرار کند، در نتیجه گروهی از روشنفکران چپ را به گرد خود جمع کرد. بارزترین فعالیت سیاسی علم، نخستوزیری وی در سال 1341 بود که علاوه بر از صحنه خارج کردن امینی و حسن ارسنجانی، توانست قیام پانزده خرداد 1342 را نیز سرکوب کند و شاه گریزان از مسوولیت و سست اقدام در هنگام تصمیم را بار دیگر به قدرت بازگرداند. سرانجام در 17 اسفند 1342 استعفا داد و به ریاست دانشگاه پهلوی منصوب شد.
پس از سرکوب قیام 15 خرداد و از صحنه خارج کردن رقبای قدرتمند و شروع انقلاب سفید، دوران یکه تازی شاه در عرصه سیاست ایران فرا رسید. بنابراین محمدرضا شاه احساس کرد نیازمند دستیاری کاملا قابل اعتماد و در ضمن کاربر است که بتواند از نزدیک و با سرعت مجری دستورهای او باشد. (همان: 53 ) بدین سان وزیر دربار، حسین قدسی نخعی را که در این زمان به درد بلندپروازیهای شاه نمیخورد به سفارت ایران در واتیکان فرستاد و در آذرماه 1345 علم را بهجای او منصوب کرد که تا مرداد ماه 1356 به مدت 11 سال در این سمت باقی ماند، سپس هویدا جانشین وی شد و در 24 فروردین ماه 1357 بهخاطر ابتلا به بیماری سرطان درگذشت. با مرگ وی، به گفته ماروین زونیس، شاه یکی از پایهها و ستونهای رژیم خود را در بحرانیترین زمان سلطنت خود از دست داد. (زونیس، 1375)
از مقالهای به قلم دکتر ابراهیم عباسی