چرا کتاب بانک مرکزی را نوشتم؟

در این کتاب به بانک مرکزی ایران، از بعد تجارب جهانی آن می‌نگرم و داستان این بانک را در مقایسه با تحولات بانکداری در جهان بازگو می‌کنم. همچنین می‌خواهم بیلان کار این موسسه را در ۱۹ سال نخست فعالیتش (۱۳۵۷-۱۳۳۹) تنظیم و ارائه کنم که در قیاس با موسسات مشابه در جهان بسیار جوان بود. هدف این کتاب تجویز استانداردهای بین‌المللی و تدریس تاریخ چند صدساله بانک‌های قدیمی چون بانک سوئد، بانک انگلیس، یا بانک‌های قدرتمندی چون فدرال‌رزرو آمریکا نیست، بلکه هدف بازگو کردن داستان موسسه جوانی است که از درون بانک ملی ایران به وجود آمد و سعی کرده در زمانی که کشور در مهم‌ترین مرحله تحولات اقتصادی و سیاسی خود بود، وظایف مهمی را در پیشبرد اهداف اقتصادی و توسعه و عمران مملکت بر عهده گیرد و انجام دهد.

از دیگر مطالبی که در این کتاب مورد بررسی قرار گرفته، تفاوت‌های این موسسه با سایر موسسات دولتی است، از جمله اینکه:

- چگونه کارمندان بانک مرکزی، نسبت به کارمندان بسیاری دیگر از موسسات دولتی آموزش بیشتری دیده بودند و با خبرگی چشمگیری وظایف خود را انجام می‌دادند.

- ترازنامه بانک، حساب دارایی‌ها و بدهی‌ها، عملکرد در مقابل صاحبان سهامش (در مرحله اول دولت ایران و در مرحله نهایی ملت ایران) چه بود.

 - و با توجه به وظایفی که قانون به آن محول کرده بود، به چه نحو و با استفاده از چه ابزاری توانست آن وظایف را انجام دهد. آیا این ابزار کاربرد لازم را داشتند؟

تابستان ۱۳۴۳ از انگلستان برای تعطیلات تابستانی به ایران رفته بودم. برای دیدن دوستم ناصر پورکاشانی به بانک مرکزی رفتم. دفتری داشت در اداره بررسی‌های بانک. در آن دفتر ناصر پشت یکی از چهار میز نشسته بود. معمولا یکی از میزها، به دلایل مختلف از جمله ماموریت خارج از مرکز یا به علت استفاده از تعطیلات، خالی بود و من هنگام دیدار از ناصر پشت میز خالی می‌نشستم. رئیس اداره بررسی‌ها در آن زمان بهمن آبادیان بود که به تازگی جانشین منوچهر آگاه شده بود. آبادیان اهل فن اقتصاد و مدل‌سازی اقتصادی بود. او پس از مراسم آشنایی کوتاه، یک نسخه از فصلنامه صندوق بین‌المللی پول را به من داد و گفت مقاله جالبی در این فصلنامه هست به قلم ج. ج. پولک (رئیس اداره بررسی‌های صندوق بین‌المللی) که مدل خیلی تازه‌ای برای محاسبه سرعت گردش پول ارائه کرده، آن را بخوانید و نظرتان را به من بدهید. به دنبال این دعوت آن تابستان تقریبا مرتب به بانک می‌رفتم و پشت میزی می‌نشستم و کتاب و مقاله می‌خواندم و خاطره شیرین آن تابستان و دوستانی که پیدا کردم همچنان در ذهن من برجا مانده است. یکی از آن روزها در اتاق باز شد و مرد خوشرویی وارد شد، هم‌اتاقی‌ها گفتند او خداداد فرمانفرمائیان، قائم مقام بانک است. پس از بازگشت به انگلستان و تکمیل دوره لیسانس در دانشگاه ناتینگهام به دانشگاه بریستول رفتم. اول به عنوان دستیار تحقیق و بعد در مقام دبیر آمار اقتصادی مشغول به تدریس و تحقیق شدم. رشته تدریس من آمار بود و درآمد ملی، که با پروفسور آلن براون استاد اقتصاد آن زمان همکاری می‌کردم. در همین اوقات از صندوق بین‌المللی پول به من پیشنهاد کار شد. من در آوریل ۱۹۶۸ به واشنگتن رفتم و در اداره ارز و تجارت صندوق مشغول کار شدم. آن موقع بیشتر مسافرت‌های من به آمریکای لاتین و آسیای جنوب شرقی بود. در پایان ماموریتی به ویتنام، در راه بازگشت به واشنگتن، به تهران آمدم و باز به دیدار دوستان به بانک مرکزی رفتم. وقتی برای نوشتن این کتاب آماده می‌شدم و به دنبال مدلی برای آن می‌گشتم، تاریخ ۳۰‌ساله بانک ملی ایران از ۱۳۰۶ تا ۱۳۳۶ را خواندم و خیلی زود به این نتیجه رسیدم که کتاب من نمی‌تواند دنباله آن کتاب باشد. آن کتاب البته خوب تهیه شده و بسیاری از افراد ذی‌صلاح مثل جهانشاهی و نصیری برای تهیه آن زحمت کشیده‌اند، ولی برای من که تنها و دور از ایران و اسنادی هستم که فقط در ایران به آنها دسترسی وجود دارد، دنباله‌روی از شیوه آن کتاب ممکن نیست، به ویژه آنکه نحوه نگارش آن کتاب و اتکای زیاد به نکات حقوقی و عدد و رقم نیز با سبک نگارش و طرز فکر من جور در‌نمی‌آید. البته در این کتاب از آوردن ارقام، در جایی که ضروری بوده پرهیز نشده، اما هدف بیشتر بر تحلیل آن است که بانک مرکزی چگونه به عنوان یک موسسه ملی، و در چارچوب نظام بانکی کشور، با عنایت به برنامه توسعه اقتصادی، از ابزار سیاست‌های پولی و اعتباری که در اختیار داشت، برای پیشبرد کشور استفاده کرد. به عبارت دیگر سعی می‌شود نحوه عملکرد و اثرات این سیاست‌ها روشن شود، نه اینکه تجزیه و تحلیل دقیق آماری از این پدیده‌ها به عمل آید. اشاره من به این تحولات به‌این منظور است که محدودیت‌های عملیاتی بانک مرکزی را در چارچوب سیاست‌های کلی اقتصادی کشور روشن کند.

به نقل از حسنعلی مهران،  رئیس کل پیشین بانک مرکزی ایران، مجله «تجارت فردا»، ۲ آذر ۱۳۹۲