گفتهها
سابقه بررسی نظری پیوند میان جامعه و دولت به زمان پیدایش دولتهای مـدرن و گسترش اندیشههای لیبرالی برمیگردد. در لیبرالیسـم کلاسـیک اندیشـمندانی چـون هابز و لاک زمینههای نظری این پیوند را در نظریه قرارداد اجتمـاعی پـی ریختنـد و سپس بنتام، اسمیت و میل آن را بهصورت کاملتری مورد پـردازش قـرار دادنـد. در چارچوب لیبرالیسم کلاسیک، دولت مقید به خواستههای جامعه بود و وظیفه داشت موانع داخلی و خارجی سد راه فعالیت آزادانه شهروندان را برطرف کند و درمقابـل، جامعه نیز سیاستهای دولتی را که در راستای خواستههای جمعی بـود، برمـیتابیـد.
با بحرانهای بهوجود آمده در نظام سرمایهداری، اندیشههای لیبرالیسم کلاسیک مورد نقد جدی قرار گرفت و عدهای به منظـور سـاماندهـی امـور اقتصـادی و اجتمـاعی خواهان گسترده شدن نقش دولت شـدند. از ایـنرو لیبرالیسـم تجدیـدنظرطلب کـه خواهان دخالت بیشتر دولت در جامعه بود، جایگزین رویکرد قبل شد. اما بار دیگـر و بهدنبال بحرانهای تازهتر شکل دیگری از سیاسـتها بـا نـام نئولیبرالیسـم ظهور کرد که طرفـدار یـک دولـت کوچـک بـود کـه بتوانـد تمـام شـهروندان را نمایندگی کند.
از کتاب «نقش نیروهای اجتماعی در زندگی سیاسـی» نوشته حسین بشیریه (۱۳۷۷)