قرارداد وثوقالدوله، همسویی منافع ایران و انگلیس
ملکالشعرای بهار با اینکه شخصیتی چپ بود در اینباره گفته است: «یک موقعیتی پیش آمده بود که وثوقالدوله در سال ۱۲۹۷-۱۲۹۶ که قدرت را به مدت دو سال در دست گرفت به اعمال حاکمیت ملی در ایران و سرکوب گرایشها و نهضتهای گریز از مرکز پرداخت و تا حدودی هم موفق شده بود؛ ولی اوضاع، آشفته و ایران از داخل و خارج در تهدید بود.»این برهه زمانی در ایران با انقلاب ۱۹۱۷ در روسیه مصادف شده بود، چنانچه یک تهدیدی هم از جانب روسیه وجود داشت، بهرغم اینکه لنین به محض ورود خود گفته بود تمام امتیازهایی که روسیه تزاری با کشورهای همسایه بسته لغو است، ولی به هر صورت یک خطر جدی سیاسی از طرف نیروهای انقلابی چپ کمونیست که در داخل نفوذ داشتند وجود داشت، این درحالی بود که خیلیها متوجه این موضوع نبودند.
در این دوره خزانه ایران خالی شده بود و آشفتگی سیاسی و خطر فروپاشی و جنگ تهدیدش میکرد و با اینکه ایران موضع بیطرفانه خود را اعلام کرده بود، حقوق سیاسی ایران رعایت نمیشد و از سویی قحطی که بهوجود آمده بود اوضاع ایران را آشفته کرده بود.کاری که وثوقالدوله در قرارداد ۱۹۱۹ انجام داد این بود که یک اتحادی با انگلیس ایجاد کرد که این کشور را وادار به حمایت از ایران کند؛ یعنی وثوقالدوله به این نتیجه رسیده بود که یک همسویی منافع بین امپراتوری انگلیس و ایران در آن مقطع وجود دارد و میتوان از آن استفاده کرد؛ چنانچه محتوای آن قرارداد هم در راستای همین منافع ایران است. ۹۰ درصد کسانی که به آن قرارداد اعتراض میکنند اساسا آن قرارداد را نخواندهاند، این عدم آگاهی باعث شد که این قرارداد از سوی خیلیها زیرسوال برده شده و مورد انتقاد واقع شود و باعث سقوط دولت وثوقالدوله شود.با رفتن دولت وثوقالدوله دوباره ایران به دوران نظارتهای کوتاهمدت و دولتهای یک ماهه-۶ماهه-یکساله وارد شد و ثبات زیر سوال رفته و فضای آشفتگی شکل گرفت، این آشفتگی به کودتای ۱۲۹۹ منتهی میشود که در آنجا هم همگان نقش انگلیسها را برجسته میدانند؛ درحالیکه بحث این نیست که آنها چه نقشی داشتند، درحالیکه باید این را در نظر گرفت که طبیعی است که انگلیسها بهدنبال منافع خودشان باشند و نه منافع ما؛ منتها مساله این است که ما باید متوجه میشدیم که کجا منافع انگلیس با منافع ایران همسو است تا از آن استفاده کنیم؛ آن چیزی که در دوران وثوقالدوله و قرارداد ۱۹۱۹ از دست دادیم، اما به چه دلیل؟
بهدلیل هیاهو و جاروجنجالی که روشنفکران و چپها ایجاد کردند، چنانچه که وثوقالدوله را در تاریخ ایران بیآبرو کردند، درحالیکه اینطور نبود، وثوقالدوله شخص وطنپرستی بود، فرد بسیار فرهیخته و یکی از شخصیتهای برجسته و مهم نهضت مشروطه بود و منافع ملی ایران را در نظر داشت، چنانچه از سوی هیاهوکنندگان شخصیت وی را یک فرد عامل انگلیس معرفی میکردند که ایران را فروخته و تحتالحمایه و تحتالاستعمار کرده است، درحالیکه تمامی این موارد اشتباه است، حال استناد من در اینباره به چیست؟ به حرف ملکالشعرای بهار است که در مورد وثوقالدوله گفت: «ما اشتباه کردیم، اگر مطبوعاتمان در زمان مناسب و در همان بزنگاه از وثوقالدوله حمایت میکرد و وثوقالدوله پروژه وحدت و حاکمیت ملی ایران را پیش میبرد، دیگر نیازی به آن نبود که رضاخان بیاید.» در اینباره چون آن فرصت از بین رفت، سیدضیاء طباطبایی یک آدم متوسط و ماجراجویی که هیچ ریشهای در فرهنگ ایران نداشت وارد شد و بهدست رضاخان میرپنج فرماندار گردان قزاق کودتا کرد و آن شد که کارها بعد از آن به دست رضاخان قزاق افتاد، ملکالشعرای بهار در واقع این را میخواهد بگوید که ما اگر هوشمندانه عمل میکردیم آن کاری که رضاخان کرد.
اگر یک شخصی مانند وثوقالدوله که آدم ریشهداری در نهضت مشروطه بود و امتحان خودش را پس داده و در طبقه سیاسی ایران آدم شناخته شدهای بود، این کار را انجام میداد بهتر بود. در واقع یک روشنفکر، شاعر و ادیب بود، وثوقالدوله آدم کمی نبود، شعرهای بسیار زیبایی دارد، غزلهای زیبایی دارد ولی سکه یک پولش کرده و از دور خارجش کردند و پس از آن بهدنبال رضاخان افتادند.تمام روشنفکران ما بهدنبال رضاخان افتاده واز این شخص حمایت کردند، این یک واقعیت انکارناپذیر است، بااین حال تمام کارهای رضاشاه را هم نمیتوان نفی کرد؛ چرا که کارهای خوب هم انجام داده است و برنامه و جریان ایرانجوان را که تحصیلکردههای ایرانی در اوایل ۱۳۰۰ شمسی به راه انداختند اجرا کرد منتها با استبداد خاص خودش؛ چنانچه عنوان میکرد که حرف از شما و عمل از من، عبارت عمل از من یعنی در کار من دخالت نکنید ولی حرفهایی را که در مورد وحدت و یکپارچگی و حاکمیت ملی ایران میزنید، من اجرا میکنم، چنانچه سرکوب نهضتهای جداییطلب را هم انجام میدهم ولی در کار من دخالت نکنید، به چه معنا؟ یعنی من یکنفره این کار را انجام میدهم و این یعنی استبداد.