دقیقترین تقویم جهان
نگاهی به پیدایش گاهشمار شمسی در ایران
از نظر آنان سال ۳۶۵ روز تمام بود و از ۱۲ ماه سی روزه و پنج روز جشن که به آخر سال اضافه میشد، تشکیل یافته بود، طبیعی است که با توجه به کوتاهتر بودن سال مصری نسبت به سال شمسی، فصول طی زمان در طول سال به گردش درآمدند اما این حرکت آنقدر نبود که در طول حیات یک فرد محسوس باشد و اختلالی در زندگی روزانهاش ایجاد کند. در عین حال این نکته نیز گفتنی است که در راه ایجاد تقویم شمسی مصری، از نقش ستاره شعرای یمانی (سوتیس مصری) نباید غافل بود. همزمانی به اوج رسیدن این ستاره با طغیان سالانه رود نیل مصریان را وادار میکرده است تا مراقب و راصد این ستاره باشند تا طغیان نیل برایشان زمینهای حاصلخیز بیشتری به ارمغان به آورد. تقویم شمسی مصری بعدها پایه ایجاد تقویم ژولین (که بعدها به تقویم میلادی امروزی تبدیل شد) شد و رومیان اساس تقویم شمسی خود را از این تقویم اخذ کردند.
از این رو تقویم شمسی مصری را باید موجد و اساس فراگیرترین تقویم شمسی جهان دانست. از نظر اساطیری نیز مساله ایجاد تقویم شمسی در مصر با بابل و بینالنهرین از پایه متفاوت است. چراکه در میان تمامی تمدنها، فرهنگها و کشورهای حوزه بینالنهرین و خاورنزدیک تنها در دو کشور ایران و مصر است که در آنها اسطورههای خورشیدی از اساطیر ماه مشهورتر و فراگیرتر است و جالب است که تنها در همین دو تمدن است که به تقویمهای شمسی توجه شده است. بررسی روند تشکیل تقویم خورشیدی در ایران نکات جالبی را روشن میکند، بحث خود را از این نقطه آغاز میکنیم که آیا احتمال ندارد ایرانیان تقویم شمسی خود را (که بلافاصله بعد از استقرار یک پادشاهی واحد پس از اضمحلال پادشاهی هخامنشی و دوران فترت یونانیمآبی، شاهد به رسمیت رسیدن آن هستیم) از مصریان آموخته باشند؟ مانند اتفاقی که در اروپا افتاد؟ یا اینکه ایرانیان اساسا خود اقدام به رصد خورشید و اندازهگیری طول سال شمسی کردند؟
پاسخ به این پرسشها را از این نکته آغاز کنیم که اساس تقویم شمسی ایرانی (که ما از آن به قدیمیترین گاهشماری ایران تعبیر میکنیم) با تقویم شمسی مصری کاملا متفاوت است. تنها نقطه اشتراک بین این دو تقویم فقط خورشیدی بودن آنهاست. اگرچه از آنچه ما آن را قدیمیترین تقویم ایرانی نامیدهایم، آگاهی زیادی نداریم اما تا اینجا بر ما روشن شده است که در این تقویم، ایرانیان سال را ۳۶۰ روز دانستهاند و آن را به ۱۲ ماه ۳۰ روزه تقسیم میکردهاند. از مجموع پنج روز اضافی سالانه در هر شش سال یک ماه ۳۰ روزه به سال اضافه میشده است. رویکردی که نمونه آن را در کمتر تمدنی میتوان یافت، تقویم شمسی با کبیسه ماهانه از دیگر سو، با تکیه بر آنچه در کتاب مقدس زرتشتیان (اوستا) درباره گاهنبارها (جشنهای ششگانه دینی در طول سال)آمده است و با توجه به قدمت این قسمت از کتاب اوستا که در آن به گاهنبارها اشاره شده است، روشن میشود که ایرانیان در جریان برپایی تقویم شمسی به مصریان نظری نداشتهاند.
این موضوع با همه سادگی و کوتاهی سخن از نظر قدمت زمانی نشانگر این است که ایرانیان از زمانهایی که شاید قدیمیتر از پیدایش تقویم شمسی مصری نباشد، با تقویمهای خورشیدی آشنایی داشته و طول سال شمسی را اندازهگیری کرده بودند. اگرچه همانگونه که درباره فرهنگهای دیگر در این نوشته برشمردیم، با توجه به دقت اندازهگیری که لازمه هر دوره تاریخی است، این اندازهگیری چندان دقیق هم نباشد. سوال مهمتری که ممکن است به ذهن خطور کند آن است که اگر همانگونه که برشمردیم ایرانیان با قدمتی نه چندان کمتر از مصر به اندازه معینی از سال شمسی دست یافته باشند، پس چرا هخامنشیان به جای استفاده از تقویمهای شمسی به تقویمهای شمسی- قمری دست یازیدهاند تا خود را گرفتار دورههای نهچندان سهل و راحت کبیسههای آن کنند؟ برای پاسخ به این پرسش، لازم است تا نگاهی به ساختار حکومتی ایران در هزاره اول پیش از میلاد بیندازیم و کشور را به دو ناحیه ایران شرقی یعنی نواحی شرق گرگان، شمال خراسان بزرگ و ماوراءالنهر و دیگری ایران غربی یعنی خوزستان، فارس و کنارههای اروند امروزی در همسایگی بینالنهرین، تقسیم کنیم.
با توجه به آثار کشف شده از شرق ایران و نواحی ماوراءالنهر و نیز اشاراتی که در اوستا از نظر جغرافیایی و وضع معیشتی انسانها شده است. باید حوزه رشد و پیدایش این دین را در ایران شرقی دانست. مناطقی که امروزه شامل قسمتی از جمهوریهای تاجیکستان، ترکمنستان و خراسان میشود. در همین قسمت از کشور است که شاهد پیدایش تقویمهای شمسی هستیم. درحالی که در ایران غربی با توجه به همسایگی کشور با منطقه تحت نفوذ تمدن بابل، استفاده از تقویمهای شمسی-قمری بابلی رواج دارد و هخامنشیان نیز به علت همین موضوع از اینگونه تقویمها سود میجستهاند. بعد از انقراض سلسله هخامنشیان و پس از عبور از مرحله فترت، هنگامیکه تمدن ایرانی دوباره سربرمیآورد، این حرکت از نواحی شرق ایران صورت میپذیرد و سلسله اشکانی در این قسمت از کشور ایجاد میشود، طبیعی است که اشکانیان با استفاده از پدیدههای تمدن مختص خود، شروع به بازسازی و احیای دوباره مملکت میکنند و تقویم نیز یکی از این جنبههاست. با در اختیار داشتن سابقهای که در این قسمت از ایران برای تقویمهای شمسی برشمردیم، اشکانیان تقویم شمسی ایرانی (زرتشتی) را رسمیت میبخشند.
البته مثل هر پدیده و دستاورد بشری-تمدنی، این فراگرد تعویض تقویم ناگهانی و خلقالساعه نبوده است، امروزه مدارکی در دست داریم که نشان میدهد چند ۱۰ سال بعد، تقویمهای شمسی جایگزین آن شده است. فرمان این جایگزینی را میتوان قرن دوم پیش از میلاد دانست. بعد از اشکانیان نوبت به ساسانیان میرسد که در این رابطه خود را عملا ادامه و دنباله سلسله اشکانی میدانند. در این زمان تقویم شمسی ایرانی با روش کبیسهگیری زرتشتی در ایران رسمیت مییابد. که در آن، سال ۳۶۵ روز و شش ساعت است. هر سال ۳۶۵ روز گرفته میشود و از جمع آوری شش ساعت باقیمانده، هر ۱۲۰ سال یک ماه به سال اضافه میشود. یعنی به بیان دیگر در هر ۱۲۰ سال شمسی، ما یک سال سیزده ماهه داریم.
میدانیم که مرکز حکومت ساسانی در غرب ایران و نزدیک به خرابههای تمدن بابل بوده است. بنابراین نقشی که در این میان برای ساسانیان باید قائل شد، انتقال تقویم شمسی از شرق به غرب ایران است. در هر صورت تقویم شمسی ایرانی با تحمل فراز و نشیبها و گذر از جریانهای تاریخی فراوان، به تکامل خود (خصوصا در حوزه تمدن اسلام) ادامه داده و به کوشش بزرگ مردانی چون خواجه عبدالرحمن خازنی، حکیم عمر خیام و و دیگران بهصورت دقیقترین و بینقصترین گاهشماری که انسان تا کنون موفق به ابداع آن شده است در میآید و به این شکل به ما سپرده میشود.
ارسال نظر