شاهی که کشورداری را فروگذاشت
در ارتباط با روابط ایران با قدرتهای خارجی، این بیعلاقگی هم به معنای بیاعتنایی به فعالیتهای آن قدرتها بود- حتی زمانی که منافع ایران بلافاصله صدمه میدید- و هم به معنای عدم توجه به ضعف آشکار و درحال رشد نیروهای مسلح. کارملی در ۱۶۸۵/ ۱۰۹۶ نوشت: «سفرای بسیاری از سوی پادشاهان مسیحی به اینجا میآیند تا شاه را به جنگ با ترکان برانگیزانند؛ اما بیفایده است؛ زیرا او در مورد شکستهای ترکان، بالعکس، ناخشنودی نشان میدهد...» هنگامی که در ۹-۱۶۹۸/ ۱۱۱۰ دستهای از افراد به کرمان حمله آوردند، به حدود یزد رسیدند و بندرعباس را مورد تهدید قرار دادند، ضعف نظامی مملکت کاملا آشکار شد. شاه سلطان حسین برای دفع آنها از شاهزاده گرجی گئورگی یازدهم (گرگین) درخواست کمک کرد که قضا را در آن زمان در دربار صفویه بود. گرگین در ۱۶۹۹/ ۱۱-۱۱۱۰ به حکومت کرمان منصوب شد و مهاجمان را شکست داد.
این آورد به قدر کافی حقارتبار بود؛ اما نتایجی که میتوان از این ماجرا استنتاج کرد، هشداردهنده است: یا شاه سلطان حسین برای تدارک دستهای سپاه به منظور مواجهه با یک مورد اضطراری جای دیگری را سراغ نداشت یا اینکه سپاهی داشت؛ اما به آنها اطمینان نداشت. در هر صورت شاه دلیلی برای نگرانی نمیدید؛ زیرا در ۱۷۰۶/ ۸-۱۱۱۷ پایتخت را برای یک سال ترک کرد و به زیارت دو زیارتگاه عمده شیعیان در ایران رفت- مقبره فاطمه(معصومه)دختر امام هفتم در قم و مقبره برادر او و امام هشتم، علیبنموسیالرضا(ع) در مشهد. شاه سلطان حسین حرم، درباریان و ۶۰۰۰۰ ملازم را همراه خود برد. هزینه این سفر نه تنها خزانه را خالی کرد، بلکه مالیات اضافی غیرقابل تحملی را بر دوش ولایاتی نهاد که موکب پادشاه از آنجا عبور میکرد. ممکن است این مقایسه نابجا باشد؛ اما تجسم شاه عباس که در ۱۶۰۱/ ۱۰-۱۰۰۹ پای پیاده مسافت بین اصفهان و مشهد را بیست و هشت روزه پیمود تا به زیارت مقبره امام هشتم برود و مقایسه آن با این سفر، تفاوت تکاندهندهای را آشکار میکند. ۱۰ سال بعد از واقعه کرمان، ضعف امپراتوری صفویه و بهویژه وضعیت بدون دفاع مرز شرقی مجددا آشکار شد و این بار پیامدهای جدیتری برای دولت صفویه به همراه داشت و منجر به پایان این سلسله شد.
ارسال نظر