نگرش ایرانیان عصر پهلوی اول به توسعه
در سالهای ۱۳۰۰/ ۱۹۲۰ اندیشه پیشرفت اجتماعی و اقتصادی در جوامع عمدتا روستایی هنوز بدیع، مبهم و آزمایش نشده بود. حتی اتحاد شوروی- وارث یک امپراتوری عظیم با منابع فوقالعاده غنی و متنوع انسانی، کشاورزی و معدنی و زیرسیادت یک کشور نیمه صنعتی اروپایی (روسیه)- در تلاشهایش برای یافتن روشهای مناسب جهت توسعه اقتصادی همهجانبه در گیرودار آزمون و خطاهای تکنوکراتیک و جدلهای سیاسی بود تا سرانجام در ۱۳۰۷/ ۱۹۲۸ راه برنامهریزی جامع و اشتراکی کردن کشاورزی را در پیش گرفت. دستکم دو دهه به طول انجامید تا ثابت شود که برنامهریزی شوروی، قطعنظر از محاسن یا مضار جامعهشناسی آن، میتواند از لحاظ فنی موفقیتآمیز باشد.بیگمان اروپای غربی کمال مطلوب ناسیونالیستهای افراطی ایران بود و برای آینده ایران چیزی جز آن آرزو نمیکردند اما خواستهای عاجلتر آنها بر گرد شماری «اصلاحات» جزئی و تدریجی در آموزش، حملونقل و وسایل ارتباطی، بهداشت و سایر خدمات اجتماعی و شبکههای اداری و نظامی دور میزد.
امروزه در متون توسعه اقتصادی، اینگونه فعالیتها را سرمایهگذاری زیربنایی مینامند و عموما پیش نیاز اجرای طرحهای آگاهانه و جامع در زمینه توسعه تلقی میشود. ایرانیان چنین الگویی را در نظر نداشتند. در حقیقت خود این مدل نیز بیشتر تعمیم و توجیهی پسینی است از آنچه در کشورهای «درحال توسعه» رخ نمود و نه فرضیهای پیشینی برای استراتژی توسعه اقتصادی. رژیم جدید (حکومت پهلوی) در راه تحقق اهداف عاجلش از یاری مجموعهای کامل از عوامل مساعد و متقابلا تشدیدکننده نیز برخوردار بود. مبالغ قابلتوجه درآمد نفت مستقیما بهوسیله دولت دریافت میشد و نیز میتوانست مالیاتهای غیرمستقیم و عوارض گمرکی بالایی وضع و گردآوری کند و در این کار به نسبت کارآمد هم بود و سرانجام از تایید و همکاری اقشار جدید روشنفکران، متخصصان و کارمندان نیز برخوردار بود. به این ترتیب هزینههای دولتی به ابزار اصلی اصلاحات تدریجی بدل شد.
ارسال نظر