دولت هویدا نقشی در اقتصاد نداشت هویدا در مراسم افتتاح یک چاپخانه

 یکی از عبارات مشهوری که از هویدا در دادگاه انقلاب نقل می‌شود این است که ایشان در دفاع از خود گفته‌اند «من هنرم در ۱۳ سال نخست‌وزیری این بود که خودکار بیک را طی این مدت ۵ ریال نگه داشتم.» به‌رغم اینکه در گزارش دادگاه ایشان چنین عباراتی وجود ندارد اما ‌سال‌هاست که به نقل از ایشان گفته می‌شود. به‌نظر می‌رسد در انتشار این عبارت، یک پیام اقتصادی مستتر است. پیام این است که هویدا توانست در همه این ۱۳ سال یک ثبات اقتصادی ایجاد کند. به‌نظر شما این ثبات تا چه اندازه در کنترل و مدیریت ایشان بود و آیا این ثبات اقتصادی حاصل طراحی و سیاست‌های اقتصادی کارشناسی بود یا آنکه اصالت این بحث نادرست است؟

اول باید بررسی کنیم که اساسا ایشان چنین حرفی زده است چون من در هیچ گزارشی آن را ندیده‌ام. اما اگر بینه مشخصی از این حرف وجود ندارد بنابراین نگفته است. همچنین این ادعا خیلی صحت ندارد چون شما به هیچ‌وجه دولت امیرعباس هویدا را نمی‌توانید مسوول تحولات اقتصادی ‌سال‌های دهه ۴۰ و ۵۰ بدانید. همه شواهد و قرائن و مستندات نشان می‌دهد همه آن دوران اقتصادی به نام شخص محمدرضا پهلوی قابل تحلیل و ثبت تاریخی است.

‌ دیدگاه شما این است که اساسا هویدا هیچ نقشی در این تحولات نداشته است؟ شما هیچ قابلیتی برای او قائل نیستید؟

بحثی درباره قابلیت او ندارم چون هویدا قابلیت‌های خودش را داشت. اما به هر حال سیاست‌های اقتصادی ایران در دوره ۱۳‌ساله اساسا توسط شخص شاه دنبال می‌شد. بعد هم کنار رفتن علی امینی در حوزه اقتصادی تا حدی معلول این سیاست شاه بود. مضاف بر اینکه خود همین دوره هم دارای سیاست یکدستی نبود.

 ‌به چه معنا؟

اگر آن جمله منسوب به ایشان را باور کنیم حداقل آن ۱۳‌ساله نخست‌وزیری ایشان را باید به دو دوره مشخص تقسیم کرد چون آن جمله متضمن این پیش‌فرض است که نرخ تورم صفر است. منظور از این حرف تنها خود این مداد یا خودکار خاص نیست بلکه به فرآیند اقتصاد نظر دارد.

دوره اول از سال ۱۳۴۳ آغاز می‌شود و تا سال ۱۳۴۹ ادامه پیدا می‌کند که همین دوره اساسا از دوران نخست‌وزیری هویدا شروع نمی‌شود بلکه این ثبات قیمت از سال ۱۳۳۲ آغاز می‌شود و تا سال ۱۳۴۹ امتداد پیدا می‌کند، بنابراین دولت هویدا نه در زایش و نه در نگه‌داشتن آن نقش نداشت.

 ‌اما در یادداشت‌های علم ایشان دوره امینی را به جهت رکودی که در اقتصاد کشور ایجاد کرد خیلی نقد می‌کند.

آقای علم کاملا نادرست می‌گوید چون رکود از سال ۱۳۳۷ در دوره نخست‌وزیری اقبال شروع می‌شود. به عبارت دیگر از زمانی که ابوالحسن ابتهاج از سازمان برنامه کنار زده شد تنها دوره رکودزای تاریخ معاصر ایران -‌‌۱۳۳۷ تا ۱۳۴۱‌-‌ است. آن هم ربطی به دوره امینی ندارد. وقتی ما از نظر علمی و فنی از رکود صحبت می‌کنیم اقتصاد ایران در همان دوره هم دچار رکود نشده بود بلکه دچار کاهش رشد شده بود. چون کاهش رشد با رکود کاملا دو پدیده متفاوت است.

 ‌رکود را چگونه تعریف می‌کنید؟

وقتی که به مدت شش ماه رشد اقتصادی صفر یا پایین‌تر از صفر باشد و این اتفاق هرگز در آن سال‌ها نیفتاد. حتی در سال ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۱ هم اقتصاد ایران از خودش رشد نشان داد. منتها ثبات قیمت‌ها به‌گونه‌ای شده بود که تا سال ۱۳۴۸ و ۱۳۴۹ قیمت مسکن در ایران به ۱۳۳۸ برمی‌گشت. بنابراین همان‌گونه که مشاهده می‌کنید این دوره‌های اقتصادی را به هیچ دولت پهلوی نمی‌توان منتسب کرد، بنابراین بعد از یک دوره بی‌ثباتی در سازمان برنامه یعنی دقیقا بعد از عزل ابوالحسن ابتهاج از سازمان برنامه و بودجه از ۱۳۳۷ این وضعیت آغاز می‌شود.

بعد از او، شخصی به نام احمد آرامش آمد که یکی از مرموزترین روسای سازمان برنامه در تاریخ معاصر ایران بود. او به جهت آنکه یکی از مخالفان شاه بود به نحو مرموزی در یک حمله مسلحانه در پارک لاله تهران کشته شد. پس از او بود که صفی اصفیا عهده‌دار سازمان برنامه شد. او تکنوکرات‌ترین و طولانی‌مدت‌ترین رئیس سازمان برنامه و بودجه کشور بود. در این دوره سازمان باثبات‌ترین دوره را هم تجربه می‌کند چون صفی اصفیا کاملا خود را در شاه ذوب می‌کند و هیچ‌گونه نظر سیاسی یا سمت‌گیری نظری نسبت به برنامه شاه نشان نمی‌دهد که شاه آن را بتواند به‌عنوان یک ایدئولوژی مخالف در نظر بگیرد و او را به مارکسیست بودن یا آمریکایی بودن نسبت دهد. بنابراین موفق شد که هفت سال رئیس سازمان برنامه بماند و ثانیا در تیرماه ۱۳۴۱ با جلب اعتماد از بانک ملی در دولت علم ۲۰۰ میلیون تومان وام بگیرد و پایه اقتصاد را به حرکت درآورد. بنابراین شما در هیچ‌کدام از این دوره‌های اقتصادی نمی‌توانید تقسیم‌بندی دولتی کنید.

در اسفند ۱۳۴۰ در دولت امینی شاه برای اولین و آخرین‌بار به ستاد سازمان برنامه در میدان بهارستان می‌رود. در این بازدید لایحه یا پیش‌نویس برنامه را به اطلاع شاه می‌رسانند. شاه بعد از دریافت برنامه به تندی با آنها برخورد می‌کند. شرح این دیدار می‌گوید که اولا من اصلاحات ارضی را قبول ندارم و دوم اینکه این موضوع اصلاحات ارضی را کلا از برنامه و بودجه بیرون بیاورید. درحالی‌که شاکله و مغز برنامه سوم همین اصلاحات ارضی بود. ثانیا او با کاهش هزینه‌های نظامی به‌شدت مخالفت می‌کند و سرانجام این مسائل در تیرماه ۱۳۴۱ به سرنگونی و عزل دولت امینی منجر می‌شود، بنابراین برنامه وقتی از سال ۱۳۴۱ آغاز می‌شود تماما تحت کنترل شاه بود. آن برنامه در هیچ دولتی طراحی نشد بلکه از سوی سازمان برنامه تدوین شد و شاه مجددا در دی‌ماه ۱۳۴۱ این برنامه را به‌عنوان انقلاب شاه و ملت اعلام و برنامه اصلاحات ارضی را به‌عنوان قلب برنامه وارد کرد و دائما از روی بی‌اعتمادی که به کارشناسان سازمان برنامه داشت آنها را هم مسلوب‌الاختیار می‌کرد و هم دولت را در جریان کار تدوین برنامه قرار نمی‌داد.

مجید مجیدی در خاطرات خود می‌گوید: برنامه‌ریزی دو بال دارد، یکی بال هزینه‌ها و دیگر درآمد است. ما نه در بال هزینه‌ها می‌دانستیم که چه کاره هستیم و نه در بال درآمدها. یا هیچ اطلاعی از برنامه نفت نداشتیم. ما نمی‌دانستیم در حوزه نفت چه اتفاقاتی در شرف وقوع است. از تولید، هزینه، فروش نفت در بازار جهانی هیچ‌کدام از آنان را ما در سازمان برنامه اطلاعی نداشتیم. شاه خود اینها را به تنهایی انجام‌می‌داد و ابلاغ می‌کرد. در مورد هزینه‌ها هم به‌ویژه هزینه‌های نظامی ما هیچ‌گونه تصوری از آن نداشتیم. به‌عنوان مثال ناگهان از دفتر نظامی شاه نامه‌ای آمد که مثلا پایگاه شکاری می‌خواهیم در چابهار احداث کنیم که میلیاردها دلار هزینه ساخت آن بود.

  بنابراین تدوین برنامه‌ها را متوجه دولت‌ها نمی‌دانید که در دوره خاصی نقش ویژه ایجاد کرده باشد؟

این مربوط به دوره خاصی نیست. یعنی نه در دولت هویدا که در دوره‌های قبل از آن هم چنین چیزی نبود که دولت یا سازمان برنامه عهده‌دار برنامه‌ها باشد. دست‌کم از روزهایی که ابتهاج از سازمان برنامه عزل شد هیچ دولتی درگیر مسائل اقتصادی نبود چون برنامه‌ریزی‌ها را خود شاه مدیریت می‌کرد. بنابراین نرخ تورم در همه ‌سال‌های دهه ۴۰ کمتر از ۱۰ درصد ثابت می‌ماند، گاهی در بعضی از سال‌ها نیم درصد، گاهی هشت‌دهم درصد به ثبت می‌رسد که طلایی‌ترین دوره تاریخ اقتصادی ایران را رقم می‌زند و این اصلا قابل تطابق با دولت هویدا نیست.

 ‌به چه دلیل؟

برای اینکه از اواخر دهه ۴۰ و مشخصا از ۱۳۴۹ به بعد، نخستین نشانه‌های بروز تورم شکل می‌گیرد و از سال ۱۳۵۰ وارد فاز تورمی می‌شود که این همزمان با افزایش درآمدهای نفتی و سهم نفت در اقتصاد ایران بود و از سال ۱۳۵۲ با افزایش شدید درآمدهای نفتی و هفت و هشت برابر شدن آن و ورود تمام این درآمدهای نفتی به اقتصاد ایران، حالت انفجاری به خودش می‌گیرد. درحالی‌که در تمام دهه ۱۳۴۰ نرخ تورم کمتر از ۱۰ درصد بود. ما در بعضی از سال‌ها مثل سال ۱۳۵۵ به تنهایی ۲۵ درصد نرخ تورم داشتیم و البته هردو اینها در دولت هویدا اتفاق می‌افتد و هویدا کوچک‌ترین اشرافی نه در سیاست‌های تولید، نه در سیاست‌های مالی و نه در برنامه‌ریزی‌ها و نه روی هزینه‌ها و نه در تنظیم درآمدهای نفتی در اقتصاد کشور نداشت و اجازه دخالت هم در این ماجرا به او داده نمی‌شد و حتی بهترین دوست خود -‌ علینقی عالیخانی -‌ را با وجود آن سوابق درخشان در سال ۱۳۴۸ کنار می‌زند.

 

منبع: تجارت فردا- شنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۴