ناکامی اصلاح در دوره قاجار
هیچیک از الزامات گذار از تعین صرف و بهرهگیری از عقل ابزاری فراهم نبود و تلاشی برای ایجاد فضای فکری متناسب نیز صورت نمیپذیرفت. همچنین ولیعهد از امتیاز بیرقیب بودن در عرصه اجرایی بیبهره بود، از خشم شاه و دسایس رقبا و نفوذ متشرعین نامدار ملاحظه میکرد، به تنگنای مالی قابلتوجهی در جریان جنگها و تامین هزینه نوگراییها و از دست رفتن منطقه آران و پرداخت غرامت جنگ دوم دچار شد، از همکاری و حضور طبقات میانی محروم بود و بالاتر از همه پیشبینی ایجاد هیچ سازمان و ساختار اداری مستقل که به شیوهای مدون و نهادینه امور نوگرایی و سیاست نوسازی را پیش ببرد، را نکرده بود. خلأ در حوزه اندیشهپردازی و پدیدارنشدن مبانی فکری مستقل و مدون که موتور خودانگیخته تداوم سیاستهای نوسازی باشد حاصل عدم شکلگیری ساختار اداری مذکور بود.
نوسازیهای عمرانی و مالی عباسمیرزا در آذربایجان بهویژه با دو مانع عمده روبهرو بود: ۱) ولیعهد و مشاورانش که به نوبه خود به کنه امور اصلاحی و الزامات و پیامدهای آن آگاه نبودند، نسبت به اقناع مخاطبان آن از صدر تا ذیل بیتوجه ماندند. در غیاب توجیه فکری، فرهنگسازی که از اصلیترین دلایل قوام نوسازی و بهسازی است ادامه نیافت و به محض حذف عامل دگرگونی و نبود اجبار قانونی، اوضاع به شکل سابق برگشت. ۲) بهویژه در سیستمهای تمرکزگریز و متمایل به تقسیم قدرت حاکم بر سلسلههای شبانکاره - و از جمله قاجار- نبود قانون و روال یکسان، منجر به پدید آمدن شیوههای گوناگون در حکومتداری میشد که تامینکننده منافع فرمانروایان محلی بود. جریانهای اصلاحی از آن دست که نایبالسلطنه میخواست، منافع یاد شده را یکسره در معرض خطر قرار میداد و بنابراین عجیب نبود که با کارشکنی و مقاومت روبهرو شود. ولیعهد نه قدرت کافی و نه امکانات لازم را برای مقابله با مخالفتها و مقاومتها نداشت و از آنجا که ایجاد ساختار اندیشهپرداز و فرهنگساز نیز مغفول ماند، برنامههای نوسازی به فرجامی که در نظر عباس میرزا نایبالسلطنه بود، نرسید.
ارسال نظر