قاضیمرادی پروژه سیدجواد طباطبایی را نقد میکند
مساله دولت و قدرت
دولتگرایی از دید پروژه طباطبایی
موضوع دولتگرایی و دولتمحوری در اندیشه طباطبایی یکی از فصلهای مهم کتاب «تاملات ابزاری» است. قاضیمرادی پیش از ورود به نظریه طباطبایی نظریه دولتگرایی را چنین تعریف میکند: «دولتگرایی یا دولتمحوری، در اساس، متعلق به سنت نظری نخبهگرایانه درباره دولت و ارتباط آن با جامعه – امروزه، رابطه دولت با جامعه مدنی - است. در دولتگرایی، دولت، بهعنوان متغیر مستقل، در مرکز سیاست و سیاستورزی قرار میگیرد که در قالب مجموعهای از نهادها و تشکیلات، کل جامعه را – حول محور کارکردها یا اهداف یا رسالت واحد و معینی – سازمان میدهد و تحت نظارت میگیرد. از این لحاظ، در دولتمحوری کل تحولات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه، از طریق بوروکراتیزه شدن، مستقیما تحت تاثیر «ساختار»ها و «عامل»های دولت قرار میگیرد.»
قاضیمرادی دولت فاشیستی و دولت سوسیالیسم را نمونههای افراطی دولتگرایی و مثلا، دولت کورپوراتیستی (صنفگرا) را نمونه میانهرو دولتگرایی میداند و حکومت استبدادی را معرف تام و تمام دولتگرایی برمیشمرد و این را از مولفههای اصلی تفکر سید جواد طباطبایی میداند: «دولتگرایی یکی از مولفههای مهم در «تاملات ابزاری» طباطبایی است. با سنجش اینکه او بر کدام عاملان سیاسی تاکید میکند و علیه کدام عاملان سیاسی یا نهادهای ساختاری موضع میگیرد گرایش دولتمحورانه وی به تحولات سیاسی- اجتماعی مشخص میشود.» طباطبایی در تبیین اندیشه سیاسی ایرانشهری مینویسد: «آمیختگی سیاست به همه اموری که به نوعی با کشورداری پیوند میداشته، از ویژگیهای اساسی نوشتههای ایرانشهری است، زیرا در دوره باستانی ایران، تامل در امور سیاسی و فرمانروایی، با هرگونه اندیشهای درباره کشورداری به معنای گسترده آن پیوندی ناگسستنی مییافته و این امور در درون اندیشهای فراگیر که میتوان آن را سیاسی توصیف کرد، فهمیده میشده است.»
اندیشه سیاسی ایرانشهری، مطابق روایت طباطبایی، آن جنبه از نظرات پیش از تاملات اوست که میتواند با موضوعات پس از تاملاتش گره بخورد و در چارچوب پروژه او قرار گیرد: «دو محور اصلی اندیشه ایرانشهری، «شاهیآرمانی» و بههمبرآمدگی یا وحدت دین و دولت هستند. از نظر طباطبایی مفهوم بنیادین اندیشه سیاسی ایرانشهری شاهآرمانی دارای فره ایزدی است. در عین حال شاهآرمانی از آنجاکه دارای فره ایزدی است، در نوشتههای ایرانشهری بهعنوان انسانی خداگونه، نماینده و برگزیده خدا روی زمین فهمیده شده است.»
عباسمیرزا دولتمرد مورد توجه طباطبایی
قاضیمرادی پس از تشریح نگاه دولتگرایی از دید ایرانشهری طباطبایی، دولتمرد مطلوب از دید او را عباسمیرزا معرفی میکند و به تشریح دیدگاه او میپردازد. به گفته قاضیمرادی از دید طباطبایی: «با اصلاحات عباسمیرزا ایران در آستانه دوران جدید قرار گرفت.» البته او اصلاحات را از اصلاحات سیاسی گستردهتر و فراتر از صرف نوسازی نهادهای نظامی و آموزشی دانسته و از طباطبایی نقلقول کرد: «بهدنبال شکست ایران در جنگهای ایران و روس اصلاحات و نوسازی ایران از تبریز دارالسلطنه ولیعهد ایران، عباسمیرزا آغاز شد.»
هرچند طباطبایی بین اصلاحات و نوسازی تمایز میگذارد و مینویسد: «ایرانیان از طریق سفرنامههای ایرانیان به کشورهای اروپایی با برخی مفاهیم آشنا شدند که به اندیشه تجدد تعلق داشت و … دارالسلطنه تبریز عباسمیرزا، با تکیه بر آن مفاهیم اصلاحات خود را آغاز کرد.» قاضیمرادی با بیان این نظریه این ایراد را به طباطبایی میگیرد که: «حتی یک و فقط یک مفهوم از اندیشه تجدد را که به اصلاحات سیاسی معطوف باشد، ذکر نمیکند که عباسمیرزا به زبان آورده یا در عمل، به تحقق آن پرداخته باشد. بازسازی نهاد نظامی، توجه به نظام آموزش نوین و حتی ترغیب ترجمه این یا آن کتاب و … اموریاند که به نوسازی نهادهای نظامی، آموزشی و … مربوط میشوند.»
به اعتقاد نویسنده کتاب «تاملات ابزاری» طباطبایی گاه رویکردش به عباسمیرزا را تعدیل میکند و این جملات را از او نقل میکند: «بنای نظریه اصلاحات نه تاملی در سرشت قدرت در ایران … بلکه تقلید از نهادهای جدید اروپایی در دارالسلطنه تبریز بود» و به استناد این جمله نتیجه گرفته میشود: «اگر نظریه اصلاحات عباسمیرزا یا در زمان عباسمیرزا شامل تاملی در سرشت قدرت در ایران نمیشد، آیا از بنیان به معنای «اصلاحات سیاسی» بوده که از زمان عباسمیرزا آغاز شده یا نشده باشد! «اصلاحات سیاسی» که به «سرشت قدرت» نپردازند آیا، از اساس، «اصلاحات سیاسی» است! با این حال، طباطبایی همچنان به ادعانویسیاش بازمیگردد و مینویسد: به روزگار عباسمیرزا «با تشکیل دارالسلطنه تبریز و اصلاحات عباسمیرزا دوره نویی در تاریخ اندیشه سیاسی ایران آغاز شده است.» اما بهنظر میرسد آنطور که قاضیمرادی هم در کتاب نتیجهگیری کرده است او در نهایت هیچ دلیلی برای تایید اصلاحات سیاسی برای عباسمیرزا نمیآورد و فقط این نکته را تاکید میکند که: «تردیدی نیست که عباسمیرزا و رجال دارالسلطنه تبریز به این نکته التفات کرده بودند که با پدیدار شدن دگرگونی مهمی در ساختار قدرت سیاسی، رابطه نیروها و منطق مناسبات جهانی اندیشه سیاستنامهها از درجه اعتبار ساقط شده است.»
این دلایل بیشتر از آنکه در شیوه و رفتار عباسمیرزا باشد آنطور که در کتاب به آن اشاره میشود، برداشتی از نوعی ذهنخوانی است که طباطبایی انجام میدهد و نوعی ادعانامهنویسی که در نهایت هم به نفع عباسمیرزا است. قاضیمرادی برای اثبات چنین برداشتی توسط سیدجواد طباطبایی باز به نقل قولی از او استناد میکند که سعی در متقاعد کردن مخاطب دارد: «با توجه به گزارشهایی که از دارالسلطنه تبریز در برخی نوشتههای تاریخی و نیز سفرهای بیگانگان آمده، میدانیم که دربار نایبالسلطنه (عباسمیرزا) کانون رجالی بود که همه آنان از مهمترین تجددخواهان ایران آغاز دوران جدید بودند.»
قاضیمرادی در ادامه این سوال را مطرح میکند که آیا در آن «برخی نوشتههای تاریخی» و سفرنامههای بیگانگان اسمی از این رجال که «مهمترین تجددخواهان ایران» در آن دوره بودند و اینکه چرا آن رجال «تجددخواه» بودند، آمده است؟ نکته جالب در نتیجهگیری کتاب «تاملات ابزاری» از این نظر سیدجواد طباطبایی این است که او در یکی از آثارش درحالی تبریز و در راس آن عباسمیرزا را کانون مهمترین تجدد خواهان ایرانی میداند که آنچه در تبریز رخ داده «تقلید از نهادهای جدید اروپایی» بود. موضوعی که خود طباطبایی در دو بخش از تاملات مدام علیه آن مینویسد و آنطور که قاضیمرادی میگوید: «اینجا که سخن از دولتمرد مصلح است، تضادی میان تقلید و تجددخواهی نمیبیند.»
کتاب در ادامه به شرح کارهایی که عباسمیرزا و رجال او در عرصه نوسازی و نه اصلاحات سیاسی کردند، اشاره میکند. در بخشی از نوشتههای طباطبایی از دستور او برای ترجمه نوشتههای تاریخی اروپایی سخن به میان میآید درحالیکه قاضیمرادی با تایید درستی این دستور معتقد است: «اما دانسته است که در زمان محمدشاه مستبد قاتل ابوالقاسم قائممقام، صدراعظم بیلیاقت او میرزا آقاسی که به احتمال زیاد در پی فهم علل و اسباب انحطاط ایران نبود، نخستین تحرک وسیع در ترجمه آثار غربی در ایران شکل گرفت.» او همچنین در ادامه به بخشی از اقدامات عباسمیرزا و میرزا عیسی قائممقام بزرگ و میرزا ابوالقاسمخان برای ارتقای آگاهی برخی اطرافیان و همچنین ایجاد نظام جدید و نیروی نظامی نوین که در کتاب طباطبایی فهرست شده، اشاره میکند و میگوید: «در توضیح این اقدامات «نوسازی» باید گفت که الزامات جهان نو و پیچیده شدن جوامع و بهویژه تحول تکنولوژی حکومتها – شامل حکومتهای استبدادی – را بر آن میداشت که برای حفظ و استحکام خود کادرهایی- یعنی رجال کاردانی - را بپرورند که پرورش اینان، در آغاز، جز با فرستادنشان به خارج، یا بعداً با استخدام مربیان خارجی مثلاً در دارالفنون، ممکن نبود.»
قاضیمرادی همچنین با برگشت به بحث ترجمه نیز آن را به این موضوع مرتبط میداند و مینویسد: «ترجمه آثار غربی متعلق به دوران نو یا اعزام دانشجویان به اروپا، اصلا با چنین هدفی انجام میگرفت. تغییر ساختار نیروی نظامی و خصلت دیوانسالارانه دادن به آن نیز در درجه نخست، در جهت حفظ و تحکیم حکومت استبدادی موجود کارآیی داشت. در دوران اقتدار ایلی منسوب بودن «افراد آحاد نظام» به «ایلیت» مصائب بسیاری برای حکومتهای ایرانی پدید میآورد. اصلا برای مقابله با ساختار ایلی نیروهای نظامی و تمرکز هرچه بیشتر قدرت استبدادی بود که شاه عباس اول گارد شاهسون (فدایی شاه) را ایجاد کرد؛ «گارد»ی کهن که تحت سیطره تام شاه بود. او از جمله، به اتکای شاهسونها بود که توانست جداسریهای سران ایلات را که تحت حمایت نیروی نظامی در اختیار خود بودند، سرکوب کند.
آنچه طباطبایی بهعنوان «نوسازی» دوره عباسمیرزا در نظر میگیرد اصلاً با هدف حفظ و حراست از کیان حکومت استبدادی موجود انجام میگیرد. او برای تایید این نظر به نقلقولی از آثار طباطبایی اشاره میکند؛ آنجا که نوشته: «عمل و نظر (ابوالقاسم قائممقام) بهعنوان یکی از نخستین رجال «آستانه» دوران جدید ایران، ناظر بر حوزه «صلاح دولت» بود که اگر بتوان گفت، در واقع صاحب کار اصلی به شمار میآمد و وسوسه همین تامین «صلاح دولت» بود که قائممقام را آرام نمیگذاشت. تامین صلاح دولت رشتهای بود که قائممقام را به عباسمیرزا پیوند میداد و جانهای آن دو را متحد میکرد.» مهمترین نوسازی در دوره حکومت تبریز برای عباسمیرزا همین تلاش برای نوسازی نیروی نظامی بود. آنطور که در کتاب «تاملات ابزاری» به نظر عبدالرزاق دنبلی هم استناد شده این نوسازی از ظاهر نظام یعنی دسته دسته ساختن لشکر، حرکات تعلیم مشق تفنگ و مشق پا فراتر نرفت؛ چرا؟
چرایی این موضوع باید در تناقضاتی باشد که در کتابهای سیدجواد طباطبایی هم به آنها اشاره میشود. بخشی از آن را باید در جنگهای ایران و روس دید که در نقلقولهای متعددی از کتابها منتقل میشود: «طباطبایی مینویسد: شکست ایران در دوره نخست جنگهای ایران و روس و پیامدهای آن برای ملت و دولت وهن بزرگی به شمار میآمد. از آنجا که دیری بود تا سرچشمههای مشروعیتیابی نظام حکومتی ایران خشک شده بود، بسیج بخش بزرگی از مردم در رویارویی با یورش سالداتهای روسی نیازمند پشتوانه آیینی نویی بود. از این رو، میرزا عیسی قائممقام فتواهایی در مشروعیت و ضرورت جهاد به زعامت فتحعلیشاه و عباسمیرزا را از علمای بزرگ طلب کرد.»
البته طباطبایی هم معتقد است که جنگهای ایران و روس اشتباهی بوده است که ارتش تازه پا گرفته ایران نتوانست در مقابل آن موفق شود و مینویسد: «عباسمیرزا و دو قائممقام آنقدر شعور نظامی نداشتند که بدانند توان نظامی روسیه در حد همان، احتمالا، چند گروه سالدات روسی نیست که در مناطقی از گرجستان حضور دارند و این نیرو عقبهای دارند که ارتش منظم روسیه است و چه بسا اصلا آن معدود سالدات روسی حکم طعمهای را داشتند برای صید خانات ایروان و نخجوان. عهدنامه ترکمانچای نیز وهن بزرگ دیگری شد که محمدحسین فروغی در اشاره به علل و اسباب آن نوشته است که این وهن بزرگ که برای ایران حاصل شد اول از نادانی بود و دوم از نفاق و تباهی اخلاق بزرگان ایران.»
این درحالی است که نویسنده کتاب «تاملات ابزاری» در پانویسی مینویسد که این نادانی نبود که حماقت محض بود که باید در کنار این گذاشت که در متن قرارداد ترکمانچای از سلطنت عباسمیرزا حمایت میشود. قاضیمرادی بعد از استناد به این نظرات با تاکید بر این نظر که برنامههای نظامی عباسمیرزا بیشتر به شکست ارتش ایران منجر شد، میگوید: «به یقین، در دوره ولیعهدی عباسمیرزا مواجهه او و برخی دیگر از دولتمردان مصلح – مهمتر از همه قائممقام فراهانی - با عقبماندگیها و تباهیهای فراگیر جامعه ایران به اتخاذ تحرکات اولی در نوسازی – مشخصا در نیروی نظامی و آموزش - انجامید که هدف آن، حفظ و تحکیم حکومت استبدادی رو به اضمحلال بود. بالطبع، پیش گرفتن هر حدی از نوسازی از سوی دولتیان و آن هم به انگیزه تحکیم موقعیت خود به نفع مردم نیز میتوانست باشد. اما در سنجش این برنامههای نوسازی از بالا درست این است که – دستکم - اولا، ماهیت و هدف نوسازی از سوی حکومت مشخص شود و ثانیا در توضیح برنامههای نوسازی حکومتی دستاوردهای واقعی آن مورد نظر قرار گیرد. تبیینی که طباطبایی از فعالیتهای نوسازی دوره عباسمیرزا ارائه میدهد چندان مدعیانه و اغراقآمیز است که آن را فقط میتوانم با گرایش او به دولتگرایی درک کنم.»
منبع:
تاملات ابزاری؛ نیمنگاهی به پروژه فکری سیدجواد طباطبایی، حسن قاضیمرادی، انتشارات: اختران
چاپ اول، ۱۳۹۶
-تاریخ ایرانی
ارسال نظر