نگاهی به ایلات کرمانشاه براساس اسناد
درگیریها و دوستیها
اهمیت نقشه و جغرافیا
دکتر منصوره اتحادیه در ابتدای سخنانش ضمن تشکر از انتخاب موضوع و انجام مطالعه بهصورت سند نگاری که امری دشوار است، پرداختن به موضوعات جدیدی از این دست را در مطالعات تاریخی بسیار مفید ارزیابی کرد و به واکاوی فصول این اثر پرداخت. «کتاب از شش فصل تشکیل شده است. نخست، تشکیلات و تحولات قشون در ایران عصر قاجار، دوم، موقعیت جغرافیایی و ساختار اجتماعی ایلات کرمانشاه، فصل سه، اوضاع سیاسی و نظامی کرمانشاه در نیمه قرن سیزدهم هجری، چهار، عصر عمادالدوله، پنج، کرمانشاهان در قلمرو ظلالسلطان، شش، دوره تنش و پیوست کتابچه ایلات کرمانشاه، جغرافیای ایلات کرمانشاه و کتابچه روزنامه قشون که از اسناد مهم این پژوهش است. از نظر من کتاب چند مشکل دارد. نخست آنکه فاقد نقشه است. چنین اثری نه تنها به یک نقشه بلکه نیازمند چند نقشه بود. یک نقشه بسیار بیکفایتی از راههای سرحدی ایران است که چندان به درد نمیخورد. من مطمئنم اگر نقشههای خوب وجود داشت، ارتباط این ایلات را با هم بهتر متوجه میشدیم. چراکه بسیاری از درگیریهای این منطقه میان ایلات با یکدیگر بوده است و تنها این نبود که آنها مامور به جنگ در مناطق خارج از کرمانشاه میشدند. علاوه بر نقشه این کتاب در فصل دوم به موقعیت جغرافیایی پرداخته که من فکر میکنم باید بحث بیشتری پیرامون آن صورت میگرفت چرا که جغرافیای طبیعی و انسانی منطقه در روند واقع بسیار موثر است. باید ارتباطی هم با کردستان در این اثر مطرح میشد که به جهت همجواری با کرمانشاه دارای اهمیت بود و بسیاری از اوقات درگیریهای ایلات بین کردها و غیرکردها است.
نزاعهای داخلی و خارجی
موضوع دیگر انتخاب ایلات برای مطالعه است ولی در کتاب توضیح داده نمیشود چرا این چهار ایل انتخاب شده است. بین ایلات در کرمانشاه نزاع زیاد بوده است. البته من دقیقا نمیدانم کاربرد کلمه ایل برای این جمعیتها مناسب است یا عشایر یا اینکه هر دو این عبارتها را میتوان به کاربرد یا خیر اما درگیریهای ایلی این منطقه علل گوناگونی از جمله وضعیت مذهبی ایلات و مراتع آنها مدام باعث درگیری بود که البته به جهت فقدان نقشههای مشخص چندان نمیتوان در باب وضعیت مزارع منطقه اظهارنظر کرد.
یکی از مسائل مهم دیگری که نیاز به فصلی مجزا داشت، مرز ایران و عثمانی است که از شمال آذربایجان تا خلیجفارس را شامل میشد که بخشی از آن کرمانشاه بود و مسائل مرزی زیادی را شامل میشد. عبور زائرین، عبور جنازه، عبور مالالتجاره، مسائل گمرک، مسائل غارت و مسائل هجوم عثمانی که دائم است و بسیاری از این درگیریها که شامل مسائل نظامی بود و درگیری با قوای عثمانی که دائم در حال ورود به خاک ایران بودند.
ارتباط با دولت مرکزی
گذشته از این مسائل موضوع دیگر معرفی منابع است. دکتر مطلبی به اسناد و کمبود آنها برای این تحقیق اشاره کرده ولی بسیار مهم است که گزارشهای بیشتری آورده میشد، به طور مثال گزارشهای مویدالدوله که به وزارت خارجه، شاه یا حکام نوشته شده، لازم بود که به خوبی آورده میشد. البته این همه گزارشها نیست و معلوم نیست که این حکام چقدر به دولت مرکزی گزارش مینوشتند و چه میزان ارتباط میان این دولت و حکام برقرار بود و چه اندازه دستورات دولت مرکزی به آن محل میرسید و تا چه میزان اجرایی میشد. بهتر بود که پژوهشگر به این موضوعات بیشتر میپرداخت. موضوع دیگری که باید به آن پرداخته میشد مشکلات مرکزی و تاثیر آن بر منطقه بود، یعنی زمانی که ما از عدم پرداخت مواجب صحبت میکنیم باید بدانیم که دولت مرکزی چه مشکلی داشته که این وضعیت پیش میآمد. دلایل عزل و نصب حکام محلی باید مشخص میبود که آیا به جهت بیکفایتی بود یا این امر محصول شورشهای محلی و منطقهای بهحساب میآمد.
یکسانسازی عصر قاجار
یک اشارهای در کتاب شده که من بسیار با آن مخالف هستم. یعنی تمام دوره قاجار از لحاظ نظامی یکدست نبوده است. دوره قاجار ۱۲۷ سال بوده، چطور ممکن است در یک دوره به این طولانی تفاوتی به لحاظ نظامی وجود نداشته باشد. همان اصلاحاتی که اشاره شده در دوره ناصری یعنی فرستادن قشون به مرکز و تعلیم دادن آنها، قطعا تفاوتی را با دوره فتحعلیشاه و جنگهای ایران و روس ایجاد میکرد. امری که من در تاریخنگاری به آن تاکید دارم آن است که تحول را نباید در زمان فراموش کرد، صد سال برای اینکه هیچ تحولی رخ ندهد بسیار زیاد است.
پردازش ناکافی
فصل ششم کتاب که عنوان «دوران پر تنش» را دارد به نظر عنوان مناسبی نیست چون تنش در بسیاری از دورهها وجود داشته است و به نظر میرسد تا حدودی سرسری تهیه شده است. این فصل با ترور ناصرالدینشاه شروع شده است و جایی به پایان میرسد که پایان قاجاریه نیست. نه جنگ جهانی اول پردازش شده و نه مشروطه که بالاخره در کرمانشاه نیز اثراتی از آن بود، بهخصوص قشون کرمانشاه در جنگ حضور داشته است که به آن پرداخته نمیشود. از جنگ سالارالدوله گذرا عبور میشود. در مورد نظامالسلطنه و حکومت او بر کرمانشاه با دقت چندانی بحث نمیشود. همچنین پرداختن به مواجب حقوق قشون در آخر این فصل آمده که باید بسیار زودتر از این به آن پرداخته میشد. دکتر اسماعیل شمس سخنران بعدی نشست بود که کتاب را از دو جهت قابل پردازش و تمجید دانست. نخست آنکه بهرغم مطالعات تاریخی که در سالهای اخیر محدود به پژوهشهای کتابخانهای و بازخوانی کتابهای نوشته شده بوده است، این کتاب به جهت پردازش به اسناد اهمیت دارد. البته استفاده از اسناد در این اثر هم نسبت به منابع کتابخانهای یک به پنج است. نویسنده یک دوره بسیار طولانی را بررسی کرده است که زحمت زیادی داشته است اما همین امر یعنی وسعت زیاد زمانی در منطقهای که آبستن وقایع گوناگون است به پژوهش ضربه زده و کاش تنها به دوره ناصری پرداخته میشد که این کتاب میتوانست یک مرجع اساسی برای مطالعات آتی باشد.
توجه به غرب کرمانشاه
چهار ایلی که دکتر مطلبی در این کتاب آورده است، چهار ایل در غرب کرمانشاه است. کرمانشاه از شمال به کردستان، از شرق به همدان و از جنوب به لرستان راه دارد. حوزه جغرافیایی ایلات گوران، زنگنه، سنجابی و کلهر در غرب کرمانشاه است و ما تقریبا تنها یک چهارم کرمانشاه را داریم. به این ترتیب با توجه به اینکه این چهار ایل در غرب کرمانشاه هستند، باید نام کتاب ایلات غرب کرمانشاه میشد. در جنوب کرمانشاه ایلات مهمی مانند کاکاوندها و جلالوندها هستند. در شرق این استان ایل کماسی، خزل و چاردولی وجود دارند. در شمال کرمانشاه نیز به همین صورت طوایفی چون اورامی و جاف و دیگران قرار گرفتهاند که در کتاب هیچ اشارهای به آنها نشده و عنوان کتاب را با ابهام روبهرو کرده است.
وجه تسمیه ایلات
موضوع بعدی وجه تسمیه و پیشینه تاریخی این ایلات است. در بحث سنجابیها شماری از اطلاعات عوامانه آورده شده که برای چنین پژوهشی مناسب نیست. سنجابی یک لغت کردی است و در اقلیم کردستان «سنگاوی» داریم به معنای سنگ و آب و ربطی به سنجاب ندارد. این تبدیل «گ» به «ج» بعد از ورود اعراب مسلمان است. در مورد گوران نیز در منابع عربی جوران یا آنگونه که مسعودی در مروجالذهب میآورد «جورقان» بود و در قرن ششم به همین شکل گوران در کتاب مجملالتواریخ آورده شده است. در مورد وجه تسمیه گوران، نویسنده با ارجاع به افراد غیرمتخصص معنای «تغییر» را نیز در وجه تسمیه گوران آورده که صحیح نیست. درزبان کردی گوران به معنای تغییر نیست و این به دلیل نبود علائم تفکیککننده در نگارش فارسی است که این واژه خلط معنا شده است. «گوران» به معنای بزرگ آورده شده و نامگذاری آن بیشتر صبغه آیینی مذهبی دارد. به جهت آنکه در این منطقه «اهل حق» گوران نامیده میشوند.
پیشینه تاریخی ناقص
در بحث از پیشینه تاریخی یا باید از آن عبور کرد یا کامل آورده شود. سابقه این اقوام نشان میدهد که آنها طی قرنهای طولانی در این منطقه حضور داشتند و به یکباره از دل تاریخ بیرون نیامدهاند اما نویسنده در کتاب سابقه آنها را تنها تا زمان صفویه دنبال کرده است.
اشتباه در رابطه با زنگنهها
موضوع دیگر آوردن ایل زنگنه در کنار گوران، کلهر و سنجابیها است که جای تعجب دارد چرا که زنگنه یک ایل مادر است و بسیاری از ایلات کرد منطقه از جمله سنجابی از آن منشعب شدهاند. زنگنه تاریخ مهمی دارد و در قرون نخستین اسلامی نام آن «شازنجان» آورده شده است. اشاره دیگری در مورد بازگشت زنگنهها از کرکوک به کرمانشاه آورده شده که درست نیست. زنگنهها مدتی دولت محلی اَنازی را در قرن چهارم در محدوده کرمانشاه تا کرکوک تشکیل دادند. مرکز این حکومت حلوان (سرپل ذهاب) کنونی بود. یکی از شاخههای حکومت اَنازی در داقوق نزدیکی کرکوک بود. آن بخش حوزه قشلاق ایل زنگنه بود و اینکه در کتاب خاستگاه زنگنه خارج از ایران دانسته شده درست نیست و این منطقه سرزمین اصلی آنها بوده و در آنجا تا زمان ورود سلجوقیان و برانداختن دولت محلی اَنازی زنگنهها در آن منطقه صاحب قدرت بودند. در پیشینه تاریخی ایل زنگنه از علی بالی بیک زنگنه و ذوالفقارخان نام برده شده است اما در تاریخ این ایل یک نفر در این کتاب از یاد رفته و آن شیخعلیخان زنگنه است که مدت بیست سال صدراعظم شاه سلیمان بود و گسترش تاریخی زنگنهها در ایران مدیون اوست و همین شخص است که دامنه زنگنهها را به بخشهای مختلف ایران کشاند و امروزه شاهد حضور بقایای زنگنهها در کرمان، فارس، بوشهر، خراسان، تربتجام و دیگر مناطق ایران هستیم.
کردها ایل نبودند
در رابطه با مفاهیم هم باید توضیحی داده شود. مفاهیمی چون ایل، قبیله، عشیره، طایفه و همچنین قوم و ملت همه عربی هستند و ایل هم کلمه ترکی است. پرسشی که وجود دارد آن است که مردمی که در این مناطق پیش از این بودند را چه مینامیدند؟ به علاوه آنکه هر یک از این مفاهیم واحدهای زیست متفاوتی هستند مثلا منظور از ایل، شیوه زیست کوچنشینی است. زبیدی در تاجالعروس در مورد کوچنشینان مینویسد: «وطن کوچنشینان پشت اسب آنهاست، غذای آنها در نیزههایشان است و محل گرفتن غذایشان سرزمین دیگری است.» این جمعیت برآمده از بیابان هستند و درآمدی از زمین ندارند، بنابراین به فاصلههای دوردست کوچ میکنند اما چیزی که در کرمانشاه وجود دارد ایل به آن معنا نیست، چرا که این جمعیت در سرزمینهای کوهستانی زندگی میکردند و سمت دیگر آنها دشت قرار داشت. کوچ در این منطقه فصلی است و اینگونه نیست که ایلات مسیری طولانی را برای کوچ طی کنند و تنها در محدوده خودشان بهصورت مناطق گرمسیر و سردسیر جابهجا میشوند. به این ترتیب ماده واقعیت ما در این منطقه در این مفاهیم نمیگنجد چراکه این جمعیت سرزمین ثابت خود را دارند. این مشکل در مطالعات تاریخی ما وجود دارد و عدم توجه به جغرافیا تاریخنویسی را ناقص میکند.
ارسال نظر