در نظریه سلطنت صفویان نیز جای عمده‌ای برای وزارت وجود نداشت؛ زیرا نهاد وزارت نماینده فرزانگی کهن ایرانی بود و در کنار پادشاه به مثابه تجسم مصالح «ملی» عمل می‌کرد.اگرچه در اندیشه ایرانشهری شاه آرمانی برگزیده خدا بود، اما حتی شاه آرمانی از رایزنی و نظارت نهادهای نظام سیاسی کشور بی‌نیاز نبود. جمعی که با صفویان میان سه نظریه تشیع، تصوف و سلطنت ایجاد شد، پادشاه «شیخ‌الرئیس» را از نهاد وزارت بی‌نیاز می‌کرد. با سود جستن از اصطلاحات نظریه سلطنت دوره صفوی می‌توان گفت که پیش از برآمدن صفویان، شاه مرید بود و وزیر مرشد؛ اما با وجود شاهی که خود مرشد بود، جز برای مریدان جایی باقی نمی‌ماند. صدراعظم یا اعتمادالدوله شاه صفوی، در بهترین حالت، مریدی بیش نبود که فرمان پادشاه خودکامه را اجرا می‌کرد و در فاصله یورش افغانان تا برآمدن قاجاران - به استثنای دوره آرامش کریم‌خان زند - نهاد وزارت اگرچه یکسره تعطیل نشد، اما همه حوزه مصالح عمومی که وزیران نمایندگان آن بودند، به تصرف شاهان خودکامه در آمد.

منبع: تاملی درباره ایران جلد نخست: دیباچه‌ای بر نظریه انحطاط ایران با ملاحظات مقدماتی در مفهوم ایران، تهران، مینوی خرد.