نگاهی به سرنوشت جنبش جنگل در ایران
جنگلیها و خارجیها
علتیابی این انحراف، آنها را به نفوذ و دخالت بیحد دولتهای استعمارگر روسیه و انگلستان در امور کشور رساند و گمان کردند، تا کشور به استقلال کامل نرسد، همه تلاشهای آینده هم نتیجهای جز به دور خود چرخیدن عاید ایرانیان نخواهد کرد. نهضت جنگل با چنین تحلیلی بنیان گذارده شد و مبارزان جنگلی به رهبری میرزاکوچک خان میپنداشتند با توجه به بنبست رسیدن مبارزات قانونی و پارلمانی در ایران، چارهای جز بازگشت به سنت مجاهدان و در پیش گرفتن دوباره مبارزه مسلحانه نیست، بهویژه آنکه پیش از این (در جریان مقاومت تبریز و بعدها فتح تهران) طعم شیرین پیروزی را به نیروی مجاهدت و اسلحه چشیده بودند. با وجود آنکه مبارزه با دخالت روس و انگلیس در امور داخلی کشور از اصول مبارزه و جنبش به رهبری میرزا بود؛ اما وقوع انقلاب کمونیستی ۱۹۱۷ روسیه و تغییر سیاستهای این کشور، نگاهها به روسیه جدید را تغییر داد و میرزا به تعریف جدیدی از دوست و دشمن رسید. اما متاسفانه خوشبینی و بیاطلاعی او از بدهبستانهای پشت پرده و ماهیت رقابتهای قدرتهای بزرگ، باعث شکست او و ناکامی جنبش جنگل شد.
میرزا پیش از نهضت جنگل
با کودتای محمدعلی شاه علیه مشروطیت و به توپ بسته شدن مجلس، دوره جدیدی از حاکمیت وحشت در ایران برپا شد. به ولایات تلگراف فرستاده و تعطیلی مشروطیت اعلام شد. مشروطهخواهان به انواع اتهامات و مصائب دچار شدند و تعداد بسیاری را به سختی مجازات کرده و کشتند. بسیاری از وطن گریختند و دیگران که ماندند هم سکوت و رضا از پیشامدها را در پیش گرفتند. تنها در آذربایجان بود که تحت فرماندهی ستارخان مقاومتی حماسی شکل گرفت و تبریزیها در مقابل کودتای حاکم پیشین ایالت خود، سر فرود نیاوردند. بهرغم مقاومت جانانه مردم، محاصره بیرحمانه قوای دولتی و در نهایت دخالت روسیه و حمله سالداتها به شهر، تبریز به سقوط و تسلیم قطعی نزدیک شده بود که در گیلان و در میان بختیاریهای اصفهان، جنب و جوشهایی پدید آمد. به نظر میرسد که انگلستان نیز در دامن زدن به این تحرکات، نقش مهمی داشته تا از قوت گرفتن بیش از پیش روسها در این کشور چسبیده به هندوستان (گنج بزرگ انگلستان) جلوگیری کند.
میرزا کوچک در این هجوم، فرمانده دستهای از تفنگچیان گیلانی بود که پس از پیوستن به یاران بختیاری و بعد از چند روز درگیری، موفق به تصرف پایتخت و عزل محمدعلی شاه از سلطنت شدند. عزل و خروج محمدعلی شاه از کشور، تهدید او بر براندازی مشروطیت را از بین نبرد و مدتی بعد با حمایت روسیه، درصدد حمله دوباره به تهران برآمد که میرزا در این جنگ نیز رشادت بسیار از خود نشان داد و تا پای مرگ هم رفت. بهنظر میرسد که برای شخصی مانند او که در مبارزات مسلحانه حضور مداومی داشت، بسیار طبیعی باشد که بعد از مشاهده برطرف نشدن موانع، به طیفی بپیوندد که همچنان گمان میکردند تنها راهحل مسائل موجود، لوله و گلوله تفنگ است.
نهضت جنگل و انگلستان
در جریان تظاهرات مشروطهخواهی و بعدها تحریک دستههایی از مجاهدان برای حمله به تهران، انگلستان نقش مهمی داشت و مشروطهخواهان به انگلستان به چشم یاور اصلی خود در منازعات قدرت مینگریستند. غافل از آنکه این بازی برای انگلستان چیزی بیش از جلوگیری از مهار قدرت رو به فزونی روسیه در هیات حاکمه وقت ایران نیست. بازی انگلستان با برگ مشروطهخواهان زمانی به پایان رسید که آلمان بهعنوان قدرتی نوظهور در اروپا پدیدار شد و انگلستان یکی از راهحلها را کنار نهادن رقابتهای گذشته با روسیه در آسیا و متحد شدن با این کشور علیه آلمان یافت. سهم ایران از معامله این دو قدرت، تقسیم شدن به سه پاره بود که طی آن دایره نفوذ و اعمال قدرت در بخش بزرگی از شمال و مرکز کشور برای روسیه به رسمیت شناخته میشد. با پیچیدن خبر تقسیم ایران طی قرارداد ۱۹۰۷ توهم دوستی انگلستان به کلی از هم پاشید و مشروطهخواهان متحیر از اوضاع جدید، به این نتیجه رسیدند که در مبارزه خود علاوه بر استبداد داخلی، با دشمنی به مراتب مهمتر به نام استعمار مواجه هستند. قرارداد یاد شده بعدها با قرارداد ۱۹۱۵ به مراتب خسارتبارتر شد و اگر جنگ جهانی اول و بعدها انقلاب ۱۹۱۷ روسها روی نمیداد، چه بسا از ایران نامی هم بر نقشهها باقی نمیماند!
تلفات سنگین روسها در جبهههای جنگ و وقوع انقلاب کمونیستی روسیه، باعث عقبنشینی اجباری روسها از برخی سیاستهای پیشین در قبال کشورهای همسایه شد و انگلستان فرصت را مغتنم دانسته تلاش کرد علاوه بر گسترش حوزه نفوذش در سراسر ایران، به منابع نفتی قفقاز نیز چنگاندازی کند. قرارداد ۱۹۱۹ نتیجه این برنامه انگلستان برای حفظ برتری بادآوردهاش در این منطقه مهم از جهان بود که طی آن ایران خود را تحتالحمایه انگلستان اعلام میکرد و به ازای آن، انگلستان متعهد به حفظ امنیت و تلاش برای بهبود روند نوسازی در ایران میشد. خبر انعقاد این قرارداد که در افکار عمومی از آن به «فروش ایران به ثمن بخس» تعبیر میشد نارضایتیها را به اوج رساند و باعث شد برخی از مجاهدان دیروز، تصمیمشان برای بازگشت به سنت مجاهدان را قطعی کنند.
میرزا به گیلان بازگشت و با تشکیل هسته اولیه نهضت جنگل، قصدش برای برپایی مجدد مبارزه مسلحانه را علنی کرد اما اینبار هدف نه دربار حاکم بر ایران، بلکه دولتهای انگلستان و روسیه بودند که به واقع صاحب اختیار ایران شده بودند: «وجدانم به من امر میکند در استخلاص مولد و موطن که در کف قهارت اجنبی است کوشش کنم. شما میفرمایید نظام نظر به حق یا باطل ندارد و مدعیان دولت را هرکه و هرچه هست باید قلع و قمع نموده تا دارای منصب و مقام شد. بنده عرض میکنم تاریخ عالم به ما اجازه میدهد هر دولتی که نتوانست مملکت را از سلطه اقتدار دشمنان خارجی نجات دهد وظیفه ملت است که برای خلاصی وطنش قیام کند.»
نهضت جنگل و روسیه
با آنکه قیام جنگلیها بیش از هرچیز علیه استعمار انگلستان و روسیه بود اما بعد از مدتی میرزا با دولت انقلابی جدید روسیه روابط نزدیکی برقرار کرد که برای دانستن چراییاش، به ناچار باید به گذشته نگاهی انداخت. سابقه دستاندازیهای روسها به سواحل جنوبی خزر به دوران پترکبیر بازمیگردد که برای مدتی این منطقه را اشغال کرده بودند. بعدها و با توجه به نتایج شکست ایران از روسیه در دوره قاجار، روسها به تمام معنا خود را مالکالرقاب نواحی شمالی ایران بهویژه گیلان و مازندران میدانستند. تا سال ۱۹۱۷ م. و بروز انقلاب اکتبر، مناسبات ایران و روسیه براساس معاهده ترکمنچای استوار بود که طبق آن و قراردادهای ضمیمه از قبیل حق قضاوت کنسولی(کاپیتولاسیون) و اخذ امتیازات و اختیارات وسیع اتباع روسیه در ایران، تمام امتیازات در نقاط شمالی ایران منحصر به روسیه تزاری شده بود. این موضوع روسها را در اجرای هرچه بیشتر سیاستهای خشن خود برای به انقیاد کشیدن مردم جریتر کرد.
کارگزاران و ماموران دولتی در گیلان یا دلداده و مزدور روسها بودند یا به اجبار فرمانبر آنها؛ به هر صورت توانی برای مقابله با دستاندازیهای روسها در منطقه وجود نداشت. روسها هم در نشان دادن این موضوع که مردم منطقه جز تسلیم و رضا به این شرایط، چاره دیگری ندارند عامدانه رفتارهایی را بروز میدادند. نکراسف (کنسول وقت روسیه در رشت) بارها ضمن گزارش نارضایتی اهالی از قدرتنمایی خشن روسها در گیلان نوشته است: اینجا مردم بر اثر تحریک روزنامهها از حد و حدود خود خارج شدهاند و نمیدانند که کار امور و زندگی آنها به تصمیمات ما سپرده شده است. اینها گویا اطلاعی درباره قرارداد ۱۹۰۷ ندارند و نمیدانند که این ماییم که میتوانیم در منطقه متعلق به خود به هر کاری دست بزنیم! از حاکمیت دولت مرکزی بر گیلان جز نامی باقی نمانده بود و این موضوعی نبود که روسها در بیان و اعلانش کمترین پنهانکاری روا دارند. رفتار مستبدانه، خشن و بهرهکشانه روسها از اهالی باعث واکنشهای زیادی شد که نهایتا به پیوستن گروهی از اهالی به جنگلیها منجر شد. به عبارتی دشمن اول جنگلیها در منطقه، روسها و وابستگان به روسها در گیلان بودند و در نوبت بعدی انگلستان قرار داشت.
ارسال نظر