استادسیس، خیزش بیسرانجام
از نسب استادسیس در منابع موجود چیزی به دست نمیآید، اما ابن اثیر در کامل التواریخ مینویسد: «گفتهاند که او جد مادری مامون و پدر مراجل مادر مامون است و پسرش غالب دایی مامون همان است که مامون به همدستی وی فضل بن سهل ذوالریاستین را کشت.» (کامل التواریخ، ج ۶ ص ۲۱۹). مراجل مادر مامون را مورخان از بادغیس دانستهاند که استادسیس نیز گویا از آنجا برخاسته است. اما در صورتی که به تصریح ابن اثیر ولادت مامون در نیمه ربیعالاول سنه ۱۷۰ ه. ق. یعنی بیست سال پس از قیام استادسیس اتفاق افتاده مشکل است بتوان به صحت این خبر اعتماد کرد. شاید این نسبت را بعدها جعل کردهاند تا نسب مامون را از طرف مادر به بزرگان و روحانیان ایرانی بپیوندند.
از زندگی او نیز قبل از سال ۱۵۰ که آغاز خروج اوست چیزی معلوم نیست فقط از فحوای قول سیوطی در تاریخ الخلفا چنین برمیآید که وی در خراسان امارت داشته و ظاهرا از حکم داران و فرمانروایان محتشم و بانفوذ آن سامان به شمار میرفته است، حتی وقتی بنا به قول یعقوبی از اینکه مهدی را به ولیعهدی خلیفه منصور بشناسد سر فروپیچیده است. از این دو نکته برمیآید که قبل از حادثه خروج نیز در میان مردم خراسان که روزی در فرمان ابومسلم بودهاند، نفوذ وی به قدری بوده که در اندک مدتی میتوانسته است صدها هزار سپاه را به مخالفت خلفا تجهیز کند. ماجرای جنگهای او را بیشتر مورخان، از طبری گرفتهاند.
وی در شرح حوادث سال ۱۵۰ مینویسد: دیگر از وقایع این سال خروج استادسیس با مردم هرات و بادغیس و سیستان و شهرهای دیگر خراسان بود. گویند با وی نزدیک سیصد هزار مرد جنگجو بود و چون بر مردم خراسان دست یافتند بهسوی مروروذ رفتند، اجثم مروروذی با مردم مروروذ بر آنان بیرون آمد و با وی جنگی سخت کردند. اجثم کشته شد و بسیاری از مردم مروروذ هلاک شدند و عدهای از سرداران نیز که معاذبن جبل و جبرئیل بن یحیی و حمادبن عمر و ابوالنجم سیستانی و داودبن کراز از جمله آنان بودند هزیمت شدند. منصور که به این هنگام در برذان مقیم بود خازم بنخزیمه را نزد مهدی فرستاد. مهدی وی را به جنگ استادسیس نامزد کرد و سردارانی با وی همراه کرد.
گویند معاویهبنعبدالله وزیر مهدی کار خازم را خوارمایه میگرفت و در آن هنگام که مهدی به نیشابور بود معاویه به خازم و دیگر سران نامهها میفرستاد و امر و نهی میکرد. خازم از لشکرگاه به نیشابور نزد مهدی رفت و خلوتی خواست تا سخن گوید، ابوعبدالله نزد مهدی بود، گفت از وی باک نیست، سخنی که داری بازنمای. خازم خاموش ماند و سخن نگفت. چون ابوعبدالله برخاست و برفت و خلوت دست داد از کار معاویه بنعبدالله بدو شکایت برد و اعلام کرد که وی به حرب استادسیس نخواهد رفت جز آنگاه که کار را یکسره به وی واگذارند و در گشودن لوای سردارانش ماذون دارند و آنان را به شنوایی و فرمانبرداری وی فرمان نویسند. مهدی پذیرفت. استادسیس در سال ۱۵۱ ه.ق از سپاه خلیفه عباسی شکست خورد و خود نیز جان باخت.
ارسال نظر