گروگانگیری به روایت کارتر

«روز یکشنبه چهارم نوامبر ۱۹۷۹ (۱۳ آبان ۱۳۵۸) تاریخی است که هرگز آن را فراموش نخواهم کرد. اوایل صبح آن روز برژینسکی گزارش داد سه‌هزار نفر از افراطیون اعضای سفارت آمریکا را در تهران که تعدادشان ۵۰ یا ۶۰ نفر است، دستگیر کرده‌اند. پس از آن ونس و من فورا اطمینان خاطر و ضمانت‌هایی که قبلا از سوی مقامات ایرانی برای حفظ جان آمریکایی‌ها به ما رسیده بود، بررسی کردیم. شدیدا نگران و ناراحت بودیم، ولی اطمینان داشتیم مقامات ایرانی به ‌زودی اشغال‌کنندگان سفارت را از محوطه آنجا بیرون و افراد ما را آزاد می‌کنند. تا جایی که می‌دانستیم هیچ‌گاه یک دولت میزبان از کوشش برای حفظ جان دیپلمات‌های خارجی که مورد تهدید واقع شده بودند، کوتاهی نکرده است. نخست‌وزیر و وزیر خارجه ایران هر دو صراحتا تعهد کرده بودند از کادر و اموال ما محافظت کنند. در یکی، دو هفته گذشته حتی نیروهای آیت‌الله خمینی برای متفرق‌کردن تظاهرکنندگان در اطراف سفارت آمریکا کمک و همکاری کرده بودند. اشغال‌کنندگان سفارت یک شبه بدل به قهرمانانی شده بودند. آیت‌الله خمینی از عمل آنها ستایش کرد و هیچ مقام دولتی حاضر نبود با آنها مواجه شود. بازرگان و یزدی با حالتی توأم با یأس استعفا کردند. هیچ روشن نبود این مهاجمان چه می‌خواستند. برداشتم این بود که آنها ابتدا نمی‌خواستند بیش از چند ساعت در محوطه اشغال‌شده سفارت باقی بمانند یا آمریکایی‌های دستگیرشده را در اسارت طولانی نگه دارند. مع‌هذا هنگامی که انقلابیون همرزم آنها را ستایش کردند و آیت‌الله خمینی از آنها حمایت کرد، آنها عمل غیرقانونی خود را ادامه دادند. گروگانگیران هیچ‌گونه فکر مشخصی درباره اینکه در ازای آزادی گروگان‌ها چه می‌خواهند نداشتند، به ‌جز اینکه بازگشت شاه و استرداد اموال وی را مطالبه کنند.

اولین هفته ماه نوامبر ۱۹۷۹ دشوارترین ساعت زندگی‌ام بود. سلامت گروگان‌های آمریکایی در ایران به‌صورت یک نگرانی دائمی درآمده بود. صبح زود در باغچه‌های کاخ سفید مشغول قدم‌زدن می‌شدم و شب‌ها خواب به چشمم نمی‌آمد. همواره در این اندیشه بودم برای آزادی گروگان‌ها چه می‌شود کرد بدون اینکه احساسات و شرافت ملی خود را لکه‌دار سازیم. به هر پیشنهادی هر چند غیرعقلایی و مسخره به‌نظر می‌رسید گوش می‌دادم. از جمله پیشنهاد تحویل دادن شاه به ایران برای محاکمه و نیز بمباران اتمی شهر تهران. گرچه نمی‌توانستیم روش آیت‌الله خمینی را حدس بزنیم، ولی سعی کردیم منطقی رفتار کنیم. پاپ ژان پل دوم با درخواست من مبنی بر تماس مستقیم با آیت‌الله خمینی موافقت کرد. گرچه بعدها آیت‌الله در سخنرانی خود پاپ را مورد نکوهش قرار داد. همزمان با این کوشش‌ها خود را برای هر نوع اقدام نظامی آماده می‌کردیم. عکس‌های ماهواره‌ای گرفته شد تا موقعیت‌ هواپیماهای نظامی و مناطق استراتژیک ایران دقیقا بررسی شوند. تمایلی به خونریزی نداشتم، اما اگر کوچک‌ترین آسیبی به گروگان‌ها می‌رسید، این عمل اجتناب‌ناپذیر بود. ایرانیان به من اطلاع داده بودند در صورت هر‌گونه اقدام نظامی افراطیون گروگان‌ها را خواهند کشت، بنابراین تفکر در‌باره هر‌گونه عمل نظامی نیز بی‌حاصل بود.  روز هشتم نوامبر یعنی دو روز پس از اشغال سفارت کوشش‌های ما برای نجات جان گروگان‌ها آغاز شد. اغلب پیشنهادهای رسیده غیرعملی بودند یا باعث کشته شدن تعداد زیادی از طرفین می‌شد. اینکه سفارت در منطقه مسکونی پرجمعیتی واقع شده بود و غیرقابل دسترس بودن محوطه سفارت که در مسافتی بیش از ۶۰۰ مایل از نزدیک‌ترین محل مناسب برای فرود هواپیما قرار داشت، از مشکلات اساسی به‌شمار می‌رفت. ضمن اینکه با وجود نظارت دائمی ما به محوطه سفارت اطلاع دقیقی از محل نگهداری گروگان‌ها نداشتیم. افرادی که از گروگان‌ها محافظت می‌کردند، در انجام وظیفه خود مصمم و پیوسته در حال آماده‌باش بودند.»

- منبع: «۴۴۴ روز: م‍اج‍رای‌ گ‍روگ‍ان‌ه‍ای‌ آمریکایی‌ در ایران» ن‍وش‍ت‍ه‌ جیمی ک‍ارت‍ر، ترجمه احمد باقری