تناقض تئوری غربی با تاریخ شرقی

مارکس و اصناف

نخستین مطالعات در حوزه اصناف از سوی اقتصاددانان برای توجه به توزیع نیروی تولید در جامعه و کارکردهای آن صورت گرفته است، ولی این مطالعات صرفا اقتصادی بود و نتوانست چندان راهگشا باشد. در ادامه مطالعات اجتماعی نگاه دقیق‌تری در این رابطه ارائه می‌دهد. به‌خصوص جامعه‌شناسی شهری و جامعه‌شناسی تاریخی که تلاش می‌کنند کارکرد اصناف و علت وجودی آنان را در زندگی شهری و جامعه‌شناسی تاریخی توضیح دهند. مهم‌ترین نظریه‌پردازان این حوزه کارل مارکس و ماکس وبر هستند. آنان دریچه‌ای را برای محققان بعدی در این حوزه باز می‌کنند. مارکس با ارائه بحث طبقات اجتماعی، کارکردها و ویژگی‌های آنها، چندان دید مثبتی به اصناف ندارد و از آنجا که تاریخ را جنگ طبقات می‌داند، حوزه اصناف را نیز چندان جدا نمی‌کند و معتقد است که حضور اصناف برای سیر تکامل اجتماعی جوامع چندان مفید نبوده است. وی عقیده دارد که اصناف سبب می‌شوند استادکاران حرف مختلف به سرمایه‌داران مبدل شوند. او بحث خود را از فئودالیسم شروع می‌کند و به گذشته باستان چندان کاری ندارد. حال آنکه در آن دوره نیز اصناف وجود داشته و مانع از تبدیل سرمایه پولی به سرمایه صنعتی می‌شدند. وی در مجموع دید مثبتی به مساله اصناف ندارد و به‌ویژه که در گروه‌هایی که فعالیت صنفی می‌کنند، موضوع استثمار در جریان است و استادکاران، طبقات پایین‌تر هر حرفه را استثمار می‌کنند. با توجه به این‌که مارکس همیشه دولت‌ها را عامل مسلط روی سرمایه می‌داند، به نوعی اصناف که دارنده ابزار تولید هستند را نیز وابسته به دولت می‌داند. تاثیر این نگاه بر دیگر محققان مارکسیست پس از مارکس نیز محسوس است.

 

رویکرد وبر در برابر اصناف

متفکر دیگری که در حوزه اصناف پژوهش کرده، وبر است. او با توجه به حوزه فعالیتی که در جامعه‌شناسی شهری دارد بین جامعه‌شناسی شهری و اصناف پیوندی برقرار کرده است و سعی دارد اصناف را در حوزه‌ها و تمدن‌های مختلف بررسی کند. وی توضیحاتی در رابطه با اصناف شرقی می‌دهد و معتقد است تسلط حکومت در شرق روی اصناف به قدری هست که در امور آنها دخالت می‌کند و مانع از فعالیت و شکوفایی اصناف می‌شود. وبر بعد از پژوهش‌های خود بر این باور است که ویژگی‌ها و کارکردهای اصناف غربی (Guilds) با آنچه در شرق جریان دارد، متفاوت است و امکان الگوبرداری از جریانات غربی برای اصناف شرقی وجود ندارد. وی معتقد است که پایبندی اهالی شهر در شرق به خانواده و عشیره خودشان، امکان اینکه اصناف هویت مستقلی داشته باشند را می‌گیرد و اجازه تقویت هویت مستقل صنفی را نمی‌دهد. گذشته از آن اصناف در شرق قوانینی دارند، به‌ویژه تاکید آنها بر عدم ورود افراد بیگانه و غریبه که این قوانین کارکردهای ویژه‌ای به اصناف شرقی می‌دهد.

 

تبارشناسی صنف

پس از ماکس وبر مطالعات زیادی در غرب روی اصناف (Guilds) انجام شد و مباحثی مطرح شد که ریشه این موضوع در کجاست؟ بسیاری بر این باورند که ریشه آن در قرون وسطی و شهرهای غربی است و علت شکل‌گیری اصناف هم به‌خصوص در مناطق شمالی اروپا، پیوستگی آنها با فرقه‌های مذهبی و گروه‌های اخوت است ولی محققان ریشه‌هایی هم برای اصناف به‌ویژه در جنوب فرانسه و شمال ایتالیا یافته‌اندکه به تاریخ رم باستان بر می‌گردد. با این حال آنچه مشخص است دست‌کم اصناف در شمال اروپا بیشتر تابع کلیسا و دارای فرهنگ مذهبی بودند. البته مواردی هم بود که با کلیسا اختلاف داشتند اما ویژگی‌های مذهبی خود را حفظ می‌کردند. این رویکرد به‌وسیله محققان بعدی الگوبرداری شد و در مطالعه در رابطه با شرق هم کوشیدند پیوندهایی را میان این دو برقرار کنند، همان چیزی که وبر مخالف آن بود. کسانی چون لویی ماسینیون، کلود کائن، آن لمبتون و ریچارد فرای در تحقیقات خود در رابطه با شرق مطرح می‌کنند که ریشه اصناف شرقی هم در پیوند با فرقه‌های مذهبی است. «لویی ماسینیون» مطرح می‌کند که قرامطه و کرامتیه گروه‌هایی هستند که سعی کردند اصنافی را پایه‌گذاری و حمایت کنند تا هویت مستقل صنفی را به‌دلیل سیاست‌های خاص مذهبی خود ایجاد کنند. همین‌طور «آن لمبتون» ارتباط بین اهل فتوت و اصناف را مطرح می‌کند، ریچارد فرای با بررسی‌هایی که در دوره سامانیان انجام می‌دهد، مطرح می‌کند که با رشد شهرنشینی در این دوره، اصناف هم شکل مستقل‌تری به خود می‌گیرند و پیوستگی زیادی با فرقه‌های مذهبی دارند.

این بحث همچنان هم مطرح هست اما نظریات دیگری نیز وجود دارد، مثلا خاورشناسان شوروی با تحقیقاتی که در ایران باستان و رم باستان کرده‌اند، بر این باورند که ریشه‌های این اصناف بسیار قدیمی‌تر است و در دوره ساسانی ما نشانه‌هایی از حضور اصناف داریم. به علاوه آنان ریشه‌های اصناف دوره عثمانی را به رم شرقی می‌رسانند و الزاما دلیلی بر پیوستگی آنها با فرقه‌های مذهبی نمی‌بینند. چون منابع در این رابطه کم است، مناقشه بیشتر می‌شود.

 

رویکرد وبری کیوانی

در مورد کتاب دکتر کیوانی باید گفت رویکرد او یا ایده گرفته از وبر است یا در تحقیقات خود به این نتیجه رسیده است که اصناف شرقی و از جمله اصناف دوره صفوی زیر نظر دولت هستند و دخالت‌های دولت، تصمیمات مستقل آنها را مانع می‌شود. از طرف دیگر با نظر محققانی که معتقدند میان اصناف و گروه‌های مذهبی پیوند وجود دارد، هم رای است. این امر را در تاریخ معاصر هم دیده‌ایم که بازاریان در پیوند با گروه‌های مذهبی هستند و به نوعی حامیان مالی آنها به‌شمار می‌روند. چه این امر با انگیزه‌های اعتقادی باشد و چه به منظور کسب مشروعیت بیشتر در جامعه صورت پذیرد. کیوانی به روند این جریان از دوره مشروطه اشاره دارد، هرچند این امر را نیز از نظر دور نکرده است که این اصناف ممکن است دارای ریشه‌هایی قدیمی‌تر باشند و به نوعی تلاش کرده هر سه نظریه موجود را تلفیق کند و این موضوع البته نمی‌تواند محل اشکال باشد چراکه این نظریات الزاما با هم در تضاد نیستند و می‌توان میان آنها پیوستگی ایجاد کرد. توجه به این نکته هم ضروری است که این کار حدود ۳۵ سال پیش در انگلستان به نگارش در آمده است و فضای زمانی، مکانی و سنت فکری دانشگاهی بر آن موثر بوده است. با توجه به نگاهی که در آن سال‌ها در اروپا و به‌ویژه انگلیس بوده که دولت باید نظارت کمتری بر اصناف و بازار داشته باشد و دست اهل فن و بازاریان را برای فعالیت و رشد بیشتر باز بگذارد، احتمالا نگاه منفی او در کتاب به دخالت دولت در اصناف ناشی از همین امر است و انتقادات بسیاری را متوجه حاکمان صفوی کرده است.  

بهرنگ ذوالفقاری سخنران دیگر این نشست کوشید تا اثر کیوانی را مورد نقد ساختاری از منظر برون ساختاری قرار دهد. وی عمده مباحث خود را روی فضای فکری که مولف در آن اندیشیده است، ارائه کرد.

 

فقدان مقدمه

این اثر فاقد مقدمه است و در نتیجه این فقدان ما نمی‌توانیم دغدغه پژوهشی اثر را بدانیم. البته مترجم تلاش کرده است با نوشتن یک مقدمه چند صفحه‌ای این خلأ را پرکند، ولی نمی‌توان آن را جایگزین مناسبی برای مقدمه مولف اثر دانست. تنها بعد از مطالعه اثر و رسیدن به بخش نتیجه‌گیری است که ما در آخرین جمله آن می‌توانیم تازه به هدف مولف پی ببریم. وی در این جمله نوشته «بازاریان به‌طور عمومی از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ (۱۹۷۹م) حمایت کردند و با وجود کاهش اهمیت اقتصادی و اجتماعی آنها، ظاهرا حمایت آنان نقش چشمگیری در پیروزی آن داشته است.»

 

تاثیر انقلاب در کتاب

نباید فراموش کنیم که این اثر در خردادماه ۱۳۵۸ دفاع می‌شود. دکتر کیوانی سال ۱۳۵۵ وارد دوره دکترا می‌شود و احتمالا سال ۱۳۵۶ که تحولات انقلاب ایران در جریان بوده است، او سعی می‌کند از موضوع پایان‌نامه خود دفاع کند. بنابراین فضای برآمده از ایران آن روزگار و همزمان انگلستان و راهنمایی‌های استاد راهنمای او دکتر بگلی در اثر دکتر کیوانی بازتاب داشته است. در حقیقت دغدغه دکتر کیوانی مساله روز است. او شاهد شکل‌گیری یک حکومت اسلامی در ایران است، حکومتی که در عین حال که اقتصاد را پس می‌زند، در حال کمک گرفتن از بازار است. کیوانی خود یک زرگرزاده است و احتمالا فضای بازار اصفهان را در این زمان زیر نظر داشته است و تبار و ریشه این وضعیت برای او پرسش می‌شود.

 

نخستین حکومت شیعی

ما می‌دانیم که در یک دوره‌ای یعنی از ۱۹۷۰ به بعد  پژوهش‌های مطالعات صفوی اهمیت می‌یابد و پژوهشگران مختلف در جهان وارد این حوزه می‌شوند. انقلابی رخ می‌دهد و یک حکومت شیعی عهده‌دار امور می‌شود و به این منظور در پژوهش‌ها به سراغ نخستین حکومت رسمی شیعی در تاریخ می‌روند و شاید به این دلیل است که دکتر کیوانی پژوهش خود را به صفویه اختصاص می‌دهد اما کار جدیدی که او در این زمان انجام می‌دهد، آن است که از تاریخ سیاسی فراتر می‌رود و برای اولین‌بار تاریخ اجتماعی و اقتصادی را سرلوحه خود قرار می‌دهد. دکتر بگلی که استاد راهنمای دکتر کیوانی در این اثر است در سال ۱۳۳۱ کنسول بریتانیا در اصفهان بوده است یعنی همان‌جایی که کیوانی بورسیه شد و پایتخت حکومت صفویه بود. هرچند دکتر بگلی کار مستقلی در رابطه با صفویه ندارد ولی آشنایی زیادی در رابطه با ایران و شهر اصفهان داشته است و به نظر می‌رسد دیدگاه‌های وی در این اثر موثر بوده است.

 

نقص در عنوان کتاب

عنوان کتاب در ترجمه باید دقیق‌تر انتخاب می‌شد چراکه در این اثر به همه تحولات دوره صفویه پرداخته نشده و خبری از مناسبات عصر شاه اسماعیل و دوره شاه طهماسب نیست. نویسنده از سال ۹۹۶ه.ق یعنی به قدرت رسیدن شاه عباس اول تا انتهای کار را مد نظر قرار داده است. در عنوان اصلی اثر به این امر اشاره شده ولی در هیچ‌جای کتاب مولف نیازی ندیده که به این موضوع اشاره کند.

 

دوری از سنت پژوهشی چپ

کیوانی دو مقاله مستقل در ارتباط با این اثر دارد، با عنوان «هجوم بورژوازی تجاری غرب به ایران و انقراض صفویه» و یک اثر دیگر او «موانع رشد سرمایه‌داری و حیات مادی در ایران ۱۱۳۵- ۹۹۶» که هر دو آنها از همان رویکرد متاثر است. فضای پژوهش‌های روزگار کیوانی در ایران تحت‌تاثیر سنت چپ بود و تقریبا اکثر پژوهش‌های صورت گرفته در رابطه با جامعه و اقتصاد در این دوره تحت‌تاثیر رویکردهای مارکسیستی قرار داشت. ولی کیوانی تقریبا به‌نظر می‌رسد عامدانه و شاید تحت‌تاثیر فضای دانشگاه دورهام انگلیس که سومین دانشگاه معتبر این کشور بعد از آکسفورد و کمبریج به‌شمار می‌آید، متاثر از دیدگاه وبر است.

 

گسست تاریخی اثر

نکته مهم دیگری که باید در مورد رویکرد کیوانی اشاره کرد آن است که اثر وی دارای نوعی گسست تاریخی است. ضمن احترام به جایگاه علمی کیوانی و پیشرو بودن او در این اثر باید گفت که آقای کیوانی در بسیاری از موارد از تحولات اقتصادی دوره قاجاریه استفاده می‌کند و مثال‌هایی را می‌آورد و بعد آن را به دوره صفویه تسری می‌دهد. این امر شاید در نگاه اول اشکال محسوب نشود و نشانه نوعی پیوستگی تاریخی باشد اما مشکل آنجا است که کیوانی از دوران پیش از صفوی هیچ مثالی نمی‌آورد و هرجا که صحبت می‌کند حکومت صفوی را با رویکرد منفی مورد ارزیابی قرار می‌دهد و گاهی آنچنان از به خطر افتادن رونق راه‌ها در دوره صفوی ابراز تاسف می‌کند که گویی پیش از این دوره رونق اقتصادی در ایران کامل بوده و این دولت صفوی است که موجب اضمحلال شده است و این همان گسستی است که در اثر وجود دارد. اگر به فهرست منابع و مأخذ نگاه کنیم، هیچ اشاره‌ای به دوران پیشا صفوی نشده است. هرچند که فهرست جالبی از حکام تیموری و آق‌قویونلو و... آورده است اما در اثر هیچ اطلاعی از این دوران داده نمی‌شود.

 

نگاه منفی به صفویه

همان‌طور که اشاره کردم کیوانی در این اثر نگاهی منفی نسبت به دوران صفویه دارد. در جایی اشاره می‌کند: «حکومت صفوی برای افزایش قدرت و ثروت دولت مرکزی، سیاست سرکوب و نابودی مخالفان را دنبال می‌کرد. این سیاست‌ها در واقع تاثیری طولانی‌مدت بر ضعف اقتصادی و مقاومتی آزاردهنده داشت و در میان عواملی بود که منجر به سقوط ناگهانی حکومت صفوی شد.» با نگاهی به این سه جمله پی می‌بریم که هیچ نظم و ارتباط منطقی میان آنها نیست. آیا سرکوب مخالفان (که به نظر می‌رسد منظور مخالفان سیاسی است) لاجرم به ضعف اقتصادی منجر می‌شود؟ کیوانی هیچ ادله‌ای نمی‌آورد و به راحتی از کنار اینها می‌گذرد و این نگاه در جاهای دیگری از اثر هم دیده می‌شود. وی بی‌آنکه ادله خاصی را اقامه کند، حکومت صفوی را محکوم می‌کند که باعث زوال اقتصادی شده است. باید دید ریشه این نگاه منفی در کجاست؟ در درجه اول علت این نگاه را باید در همان گسست تاریخی اثر دانست یعنی زمانی‌که نویسنده به پیشینه بحث نمی‌پردازد ناخودآگاه به‌دنبال متر و معیاری برای مقایسه می‌گردد. هرچند کیهانی با همان رویکرد وبری در چند جای اثر اشاره می‌کند که قصد مقایسه اصناف ایرانی را با اصناف غربی ندارد اما ناخودآگاه به این ورطه می‌افتد. این کار یک ایراد اساسی دارد، سخن گفتن از اصناف غربی بدون متمایز کردن جوامع غربی نمی‌تواند معیار درستی برای مقایسه باشد. مثلا اصناف نظام پارلمانی انگلستان نسبت به اصناف سرزمین‌های پراکنده‌ای که بعدها آلمان نام گرفت، تفاوت داشت و همین‌طور در کشورهای دیگری نظیر ایتالیا و فرانسه وضعیت اصناف متفاوت بود. نویسنده در هیچ کجای اثر ملاکی ارائه نمی‌دهد که براساس کدام نظام صنفی اروپایی سخن می‌گوید.

 

زمان پریشی تاریخی

اشکال دیگری که به‌نظر می‌رسد در اثر وجود دارد، نوعی ناهمزمانی است. نویسنده زمانی‌که قصد دارد الگوی خود را برای نظام صنفی ارائه کند، به الگوی اصناف مستقل، کارآمد و پویا نظر دارد اما باید توجه داشت که اصناف در اروپا زمانی دوران شکوفایی خود را طی می‌کنند که هنوز دولت‌های تمرکزگرا و اقتدارگرا بر سر کار نیامده‌اند. در دوران اواخر فئودالیسم بود که اصناف توانستند با رویکردهای مستقل، منعطف و پویا، تحولات اقتصادی را در جوامع پیش ببرند. در دوران حکومت‌های اقتدارگرایی مانند لویی سیزدهم و لویی چهاردهم، اصناف قدرتشان کاهش می‌یابد. آقای کیوانی باید اگر قصد مقایسه با اروپا دارد، اصناف دوره صفوی را با اصناف دوره عصر لویی چهاردهم و لویی سیزدهم مقایسه کند، نه آنکه عقبگرد کند و دوران پویایی را متر و معیار خود قرار دهد. این کم‌توجهی البته شاید بنابر دلایل اجتماعی زمانی است که وی کتاب را به نگارش درآورده است. آدام اسمیت در کتاب «ثروت ملل» به این امر اشاره دارد، که دولت‌های مطلقه مانع از جریان کامل اقتصادی می‌شدند. اسمیت آنان را نقد می‌کند و عامل جلوگیری از اقتصاد لیبرالی را همین دولت‌ها می‌داند. امری که اگر آقای کیوانی به آن توجه می‌کرد از میزان انتقاداتش به حکومت صفوی کاسته می‌شد. برای نمونه کیوانی می‌نویسد: «سیاست‌های مالی فرمانروایان صفوی در مقایسه با دیگر دولت‌های معاصر به ترویج رشد اقتصادی و رفاه اجتماعی تمایلی نداشتند.» ما می‌دانیم که سخن گفتن از «رفاه اجتماعی» در دوران صفویه و همزمان در اروپا درست نیست.  نکته پایانی در این رابطه آن است که کیوانی در دوره‌ای پژوهش کرده که از نگاه رایج دوران خودش یعنی رویکردهای وبری متاثر شده اما در دوره‌های بعدی پژوهش‌های متفاوتی در این رابطه صورت گرفت و از آن‌جمله می‌توان به پژوهش‌های رودی متی اشاره کرد. هرچقدر کیوانی بر تقابل اصناف با حکومت صفویه اشاره دارد، رودی متی در نقطه مقابل آن بر تعامل آنها پافشاری می‌کند. هرچند متی در رابطه با اصناف کار مستقلی انجام نداده و در پژوهش خود، اصناف را در کنار بازرگانان و تجار آورده است.