تطهیر تاریخ!

آرون ماته
ترجمه: شیدا قماشچی

ایالات‌متحده آمریکا و بریتانیا در سال ۱۹۵۳ دولت دموکراتیک ایران را سرنگون کردند. دلیل آن نفت بود. محمد مصدق نخست‌وزیر ایران صنعت نفت را ملی کرد و با این کار خشم بریتانیا و شرکت نفت این کشور - که امروز BP شناخته می‌شود - را برانگیخت. بریتانیا با همکاری سیا، مصدق را سرنگون کرده و شاه را به قدرت برگرداندند و شاه تا وقوع انقلاب ایران در سال ۱۹۷۹ حکومت کرد. برای اطلاع بیشتر از این اسناد به گفت‌وگو با فردی نشستم که مدت‌های مدید منتظر مطالعه این اسناد بود. مالکوم برن، قائم‌مقام و مسوول بخش پژوهش‌های موسسه غیردولتی آرشیو امنیت ملی آمریکا واقع در دانشگاه جورج واشنگتن است. او مسوول پروژه روابط ایران - آمریکا در آرشیو امنیت ملی است.

مصدق، به‌صورت دموکراتیک به قدرت رسیده بود؟

بله این یک داستان تلخ است. با وجود اینکه سال‌ها از آن گذشته ولی همچنان یک بخش بسیار احساسات‌برانگیز تاریخ است و هر زمان که می‌خواهیم از آن حرف برنیم باید دقت کنیم از چه جملاتی استفاده می‌کنیم، منابع‌مان چیست و سخن چه کسی را باور داریم و غیره. به‌طور کلی از کشوری صحبت می‌کنیم که در آن انتخابات برگزار می‌شد. زمان‌هایی بود که به وضوح در انتخابات تقلب می‌شد؛ اما همگی معتقدند که مصدق به شیوه کاملا دموکراتیک انتخاب شد.

اقدام او برای ملی کردن صنعت نفت در سال ۱۹۵۱ با حمایت گسترده همراه شد، درست است؟

داخل ایران، بدون شک؛ ولی برای بریتانیایی‌ها خیر، ایران و بریتانیا برای داوری به دادگاه بین‌المللی رفتند.

آنجا چه اتفاقی افتاد؟

ایران برنده شد و بریتانیا مجبور به عقب‌نشینی شد، به این دلیل به فکر کودتا یا حمله نظامی افتادند.

به این ترتیب بریتانیا از آمریکا طلب یاری می‌کند و سیا وارد ماجرا می‌شود، اسم رمز «عملیات آژاکس» است. سپس چه اتفاقی می‌افتد؟

خب زمان زیادی لازم است تا چنین برنامه‌ریزی صورت بگیرد. بریتانیا ابتدا با دولت ترومن تماس گرفت اما آنها پاسخ دادند: «‌نه ما مایل به انجام چنین همکاری نیستیم. بهتر است تا زمان به قدرت رسیدن گروه بعدی صبر کنید.» زیرا انتخابات به تازگی برگزار و آیزنهاور انتخاب شده بود. مدتی طول کشید تا آیزنهاور این موضوع را بپذیرد ولی در بهار سال ۱۹۵۳ و دو ماه پس از رسیدن به قدرت، او و مشاوران ارشدش به این نتیجه رسیدند که می‌خواهند در این ماجرا حضور داشته باشند. آنها بیش از هر چیز از دخالت شوروی می‌ترسیدند. بریتانیایی‌ها نفت و درآمد حاصل از آن را می‌خواستند، ولی همگی موافق بودند که باید از دست مصدق خلاص شوند؛ سپس به‌صورت مشترک یک نقشه ریختند و در ژوئیه ۱۹۵۳ آیزنهاور و چرچیل این نقشه را تایید کردند و در اواسط اوت ۱۹۵۳ کودتا اتفاق می‌افتد.

بسیار خوب، بنابراین اسنادی که به تازگی توسط سیا منتشر شده‌اند، در حدود هزار صفحه، جزئیات جدیدی از نحوه دخالت سیا در کودتا را افشا می‌کنند. آیا می‌توانید مهم‌ترین افشاگری‌هایی که در این اسناد به آنها برخوردید را برایمان بازگو کنید؟

من هنوز تمام مجموعه را مطالعه نکرده‌ام، اما بسیار جالب است. باید بگویم که این جذابیت برای تاریخ‌پژوهانی که با ماجرا آشنا هستند بیشتر است تا افراد عادی که برای نخستین بار به این موضوع می‌پردازند؛ زیرا با انتشار اسناد جدید جاهای خالی‌ بسیاری تکمیل می‌شوند. در عین حال دیدگاه‌های جدیدی از ماجرا به‌دست می‌آید، البته دیدگاه‌هایی که همگی آمریکایی هستند ولی نظرات مختلفی از بخش‌های مختلف سیا را نشان می‌دهد. سیا در برابر وزارت امور خارجه، در مقابل کاخ سفید و… داستان پرمایه‌تر می‌شود. می‌خواهم از این فرصت استفاده کنم، زیرا مهم است توضیح داده شود که آنچه تاکنون راجع به کودتا می‌دانیم چگونه به‌دست آمده است. نخستین مطلب راجع به کودتا در نخستین سال پس از آن، یعنی در سال ۱۹۵۴ توسط یک مجله به نام The Saturday Evening Post منتشر شد، واضح است که فردی درون سیا تصمیم می‌گیرد که داستان را افشا کند و جزئیات بسیار زیادی در مقاله آمده است؛ اما سیا و بریتانیا به‌طور رسمی حاضر به صحبت در این باره نشدند و برای چندین دهه نقش خود را در کودتا نپذیرفتند. در اواخر دهه ۱۹۷۰ میلادی فردی نام‌آشنا که هدایت کودتا در ایران را به عهده داشت، کرمیت روزولت، از بستگان دو رئیس‌جمهور آمریکا بود و…

او پسر تئودور روزولت بود؟

او نوه تئودور و پسرعموی فرانکلین بود. فردی ماجراجو که به کل این واقعه به چشم یک «بازی بزرگ» می‌نگریست، اصطلاحی قدیمی که عادت داشت از آن استفاده کند. او را مسوول عملیات کردند و چندین دهه بعد تصمیم گرفت کتابی در این مورد بنویسد. او کتاب را منتشر کرد. نحوه انتشار کتاب و سانسور توسط سیا هم داستان جالبی دارد… به هر حال توانست کتاب را منتشر کند و جزئیات بسیاری درباره آنچه اتفاق افتاد را فراهم کرد؛ اما مشکل اینجاست که این کتاب هم مانند تمامی خودنگاره‌ها، تماما به نویسنده مربوط می‌شود و بابت اینکه انصاف در آن رعایت نشده مورد انتقاد قرار می‌گیرد. کرمیت تمام مرکزیت کتاب است. در زمان‌های مختلف، افراد مختلفی در این مورد کتاب نوشته‌اند، برخی از ماموران بریتانیایی برای مثال...[به لحاظ امنیتی در متن اصلی حذف شده است] کسانی که شاید در آن مکان حضور داشته‌اند؛ اما همه اینها قطعه‌قطعه و پراکنده هستند؛ سپس در سال ۲۰۰۰ نیویورک‌تایمز ۲۰۰ صفحه از اسناد داخلی محرمانه سیا را که به بیرون درز پیدا کرده بودند، در قالب دو مقاله منتشر کرد. این در ابتدای عصر اینترنت بود و آنها کار بسیار مهمی انجام دادند. اسناد را در اینترنت منتشر کردند. البته برخی از اسامی و بعضی مسائل را حذف کردند ولی به هر حال سند در دسترس بود. اکنون این سند در وب‌سایت ما در آرشیو امنیت ملی موجود است.

این اسناد اطلاعات بسیار زیادی از جزئیات کودتا را مشخص کرد؛ چه کسی چه کاری انجام داد، در چه ساعتی از روز ۱۸ اوت چه کسی با چه کسی دیدار کرد و جزئیاتی از این دست. ما مصاحبه‌هایی هم با برخی از عاملان کودتا داریم. من برخی از این مصاحبه‌ها را انجام دادم و همکارم مارک گازیوروسکی در انجام این مصاحبه‌ها خبره است. در نتیجه توانستیم با استفاده از نظرات مختلف این قطعات پراکنده را گرد هم بیاوریم. در سال ۱۹۸۹ وزارت امور خارجه آمریکا یک مجلد همانند آنچه چند هفته پیش منتشر شد، به چاپ رساند؛ ولی این مجموعه یک مشکل بسیار بزرگ داشت: یک کلمه از نقش سیا و بریتانیا در کودتا، سخن به میان نیامده بود، «اوه خدای من، یک سری تظاهرات خودجوش اتفاق افتاد که به نفع شاه تمام شد، این فوق‌العاده نیست؟» این موضوع باعث خشم تاریخ‌پژوهان شد و نتیجه آنکه افراد دست‌اندرکار انتشار این اسناد استعفا دادند زیرا فقط در پی تطهیر تاریخ بودند.

یعنی این بخش‌ها تنظیم و ویرایش شده بودند؟

کاملا حذف شده بودند.

یعنی کاملا از قلم افتاده بودند؟

انگار هیچ‌‌وقت اتفاق نیفتاده باشند. در کتاب «یک گزارش از سفیر در روز کودتا» می‌خواندیم که نوشته بود: «اتفاقات فوق‌العاده‌ای درست مقابل چشم‌هایمان در خیابان‌های تهران در شرف وقوع هستند. حمایت خودجوش از شاه.» یک مشت حرف پوچ و مهمل. بالاخره وزارت امور خارجه تصمیم درست را گرفت تا مجموعه جدیدی را منتشر کند که در آن تحریفات تاریخی تصحیح شوند. مدت بسیاری طول کشید، بیش از ۲۵ سال ولی بالاخره این مجلد بیرون آمد. مسیر طولانی طی شد تا به این نقطه برسیم ولی اکنون بیش از ۱۰۰۰ صفحه در دست داریم که اطلاعات و نظرات فراوانی از بخش‌های مختلف سیا در اختیارمان قرار می‌دهد. اینکه آنها چگونه فکر می‌کردند و چه‌کار می‌کردند، واکنش آنها چه بود، بخش‌های مربوط به وزارت امور خارجه و همچنین گزارش‌هایشان از واکنش‌های مردمی و… حالا دیگر با پدیده «اثر راشومون*» مواجه شده‌ایم، یعنی وقتی دیدگاه‌های مختلف (که پیشتر وجود نداشته‌اند) متعدد می‌شوند. هنوز مواردی هستند که منتشر نشده‌اند، ولی تعداد زیادی از مطالب مفید وجود دارند که مردم می‌توانند آنها را کنار هم گذاشته و یادداشت‌ها را با آنچه پیشتر می‌دانستند، مقایسه کنند.

یکی از مسائلی که پیشتر هم می‌دانستیم این بود که کرمیت روزولت که شما هم به اسم او اشاره کردید، دستور متوقف کردن کودتا را نادیده گرفت؛ اما این اسناد جدید با جزئیات نشان می‌دهند که او چگونه نافرمانی کرد و به کودتا ادامه داد.

بله باز هم می‌گویم، ما برخی از این اطلاعات را قبلا هم داشتیم. من با یکی از ماموران عملیات مصاحبه کرده بودم، این عملیات نخستین فعالیت برون‌مرزی او برای سیا بود. او که در زمان کودتا بیست و چند سالی بیشتر نداشت خاطره‌ای را تعریف می‌کند که با کرمیت در یک اتاق بودند که از دفتر مرکزی سیا تلگراف رسید: «همه چیز را‌‌ رها کنید. به‌طور فاجعه‌باری شکست خورده‌ایم. گروهان را جمع کنید و شهر را به سرعت ترک کنید.» به گفته این شاهد عینی، روزولت تلگراف را مچاله کرد و به سطل زباله انداخت و گفت: «ما هرگز از چنین چیزی باخبر نشده‌ایم.» سپس مشغول برنامه‌ریزی برای یک کودتای مجدد شدند که تا ‌آن هنگام دیگر به یک فاجعه بدل شده بود. در این مجموعه جدید اصل تلگراف ارسالی موجود است و این گفته را تایید می‌کند: «براساس گزارش‌هایی که دریافت می‌کنیم به سرعت رو به شکست هستیم و این یک دردسر اساسی خواهد آفرید. در نتیجه باید از آنجا به سرعت خارج شوید.» گزارش‌هایی هم داریم که روزولت با تمام مقامات بالادستش دیدار می‌کند، کسانی که گفته بودند: «باید هرچه زود‌تر ماجرا را جمع کنیم.» او هیچ توضیحی نمی‌دهد و می‌گوید: «چرا به تنهایی چنین تصمیمی گرفتم؟ خوب شد که نقشه با موفقیت انجام شد.»

نقشه روزولت این بود که کودتا با استخدام جمعیتی برای انجام تظاهرات ادامه یابد، درست است؟

بله.

می‌شود بیشتر توضیح دهید.

بله این یک نمود مهم از سیاست ایران است. هر کسی که در 30 سال گذشته در جریان بوده باشد، با صحنه‌های تلویزیونی از جمعیت فراوان حاضر در تظاهرات آشناست. از زمانی که [آیت‌الله] خمینی از تبعید بازگشت و مسائلی از این دست، حضور خیابانی مردم نقشی کلیدی در چند دهه سیاست ایران ایفا می‌کند. در نتیجه این همیشه یک بخش مهم از نقشه کودتا بود. چند هدف وجود داشت ولی کلیدی‌ترین هدف این بود: «جمعیت را به هر طریقی شده گردهم بیاورید و تظاهر کنید که شاه حمایت همه اقشار مردم را داراست، امیدواریم به این ترتیب موفق بشویم.»

شاه‌‌ همان فردی است که آمریکا او را به قدرت نشاند تا سال ۱۹۷۹ که مجبور به ترک ایران شد. نکته اول اینکه، می‌توان نتیجه گرفت اگر همه این ماجرا بر سر نفت بود، پس غرب نتوانست به هدفش برسد زیرا احساسات ملی مصدق به قدری قوی بود که در ‌‌نهایت باوجود اینکه شاه بر سر قدرت ماند ولی کمپانی‌های نفتی غرب، به خصوص بریتیش پترولیوم، مجبور به تقسیم سود حاصل از نفت با ایران شدند.

باید کمی در جزئیات دقیق‌تر شویم. اگر در مورد بریتانیایی‌ها حرف می‌زنیم، به نظرم آنها در معامله ضرر کردند. آنها با خودبرتربینی و احساس مالکیت وارد این ماجرا شدند، رفتاری که به دوران استعماری و نواستعماری تعلق داشت. بریتانیایی‌ها کوچک‌ترین تردیدی در ابراز خواسته‌هایشان و تحقیر و نادیده گرفتن نقش ایرانیان و توانایی‌های آنها نداشتند، ایرانیانی که از آنها به‌خاطر غارت منابعشان منزجر بودند؛ اما به نظر من آمریکایی‌ها رفتار دیگری داشتند و بر سر همین موضوع هم اختلاف هست. افرادی هستند که معتقدند همه جنجال بر سر نفت بود. به نظرم بستگی دارد که برای نفت اولویت چندم را در این ماجرا قائل باشیم. آیا نفت یک کالای تجاری برای کمپانی‌های خصوصی نفتی محسوب می‌شد که از آن به ثروت فراوانی دست می‌یافتند یا یک مساله استراتژیک مهم در محاسبات جنگ سرد به شمار می‌آمد؟ به نظر من، براساس اسنادی که تاکنون مطالعه کرده‌ام، برای افرادی همچون ترومن و حتی آیزنهاور بخش استراتژیک قضیه اهمیت داشت؛ زیرا آنها فقط به محدود کردن شوروی فکر می‌کردند. اگر شوروی به نفت دسترسی پیدا می‌کرد، اتفاق بسیار بدی می‌افتاد. از دوره‌ای صحبت می‌کنیم که زمان چندانی از جنگ دوم جهانی نگذشته بود و اروپای غربی هنوز در حال نوسازی بود، ژاپن هم همین‌طور و آنها به منابع طبیعی و نفت نیاز داشتند. اگر به نفت دسترسی پیدا نمی‌کردند به مشکلات سیاسی عمده برمی‌خوردند که از لحاظ تبلیغاتی و ایدئولوژیک راه را برای دخالت سیاسی شوروی هموار می‌ساخت و شوروی یا کشورهای دنباله‌روی آن می‌توانستند وارد میدان شده و امتیازات فراوانی به دست بیاورند. در نتیجه من معتقدم آمریکایی‌ها از این منظر نگران نفت بودند.

آیا کمپانی‌های نفتی آمریکا نگران منافع‌شان بودند؟

البته، برخی از اوقات در سیاست خارجی آمریکا مشکل می‌توان تجارت و سیاست را از هم تفکیک کرد. اما در این مورد سیاستمداران می‌خواستند به هر قیمت شده از دستیابی شوروی به نفت ممانعت کنند.این تمام نگرانی آنها بود.

بله، البته فکر می‌کنم تنها مساله شوروی در میان نبود. در حقیقت اگر نفت را کنترل کنید یا مسیر دسترسی به آن را در اختیار داشته باشید، یک اهرم بسیار بزرگ در مسائل ژئوپلیتیک تمام دنیا را در اختیار دارید.

کاملا این‌طور است.

منبع: تاریخ ایرانی و The Real News با تلخیص.

*اثر راشومون: توضیح یک واقعه واحد از دیدگاه‌های متعدد