متن سخنرانی دکتر رضا داوری اردکانی در نشست «مواجهه فرهنگ ایرانی با تجدد»
فروغی؛ سیاستمدار تجددگرا
دنیای اقتصاد: دکتر رضا داوری اردکانی فیلسوف معاصر و استاد بازنشسته دانشگاه تهران در نشست «مواجهه فرهنگ ایرانی با تجدد» که به همت گروه فرهنگ ایرانی پژوهشکده فرهنگ معاصر در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ماه برگزار شده بود، کوشید تا به دو بعد توأمان سیاسی و فلسفی محمدعلی فروغی اشاره کند و بر این اساس مواجههای که از این ابعاد با تجدد داشته را مورد بازشناسی قرار دهد. «آنچه من میگویم ناظر بر یکی از آثاری است که در دو سال پیش منتشر شد و آن «یادداشتهای کنفرانس صلح پاریس» است. گفتن از محمدعلی فروغی نه بیمناسبت است و نه زائد، زیرا چه فروغی را دوست بداریم و چه نه، او یکی از جامعترین شخصیتهای سیاسی و فرهنگی دوران مشروطیت تا سال ۱۳۲۱ هجری شمسی یعنی سال وفاتش است.
دنیای اقتصاد: دکتر رضا داوری اردکانی فیلسوف معاصر و استاد بازنشسته دانشگاه تهران در نشست «مواجهه فرهنگ ایرانی با تجدد» که به همت گروه فرهنگ ایرانی پژوهشکده فرهنگ معاصر در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ماه برگزار شده بود، کوشید تا به دو بعد توأمان سیاسی و فلسفی محمدعلی فروغی اشاره کند و بر این اساس مواجههای که از این ابعاد با تجدد داشته را مورد بازشناسی قرار دهد. «آنچه من میگویم ناظر بر یکی از آثاری است که در دو سال پیش منتشر شد و آن «یادداشتهای کنفرانس صلح پاریس» است. گفتن از محمدعلی فروغی نه بیمناسبت است و نه زائد، زیرا چه فروغی را دوست بداریم و چه نه، او یکی از جامعترین شخصیتهای سیاسی و فرهنگی دوران مشروطیت تا سال ۱۳۲۱ هجری شمسی یعنی سال وفاتش است. انتشار کتاب «یادداشتهای صلح پاریس (دسامبر ۱۹۱۸ تا اوت ۱۹۲۰) بهانهای شده است تا بار دیگر از فروغی بگویم. چند سال پیش مرحوم ایرج افشار یادداشتهای روزانه «شش ماه زندگی فروغی» را منتشر کرد. او قصد داشت این یادداشتها را نیز خود منتشر کند که اجل مهلتش نداد. اکنون این کتاب به اهتمام دو پژوهشگر ادامهدهنده راه افشار منتشر شده است.
فروغی سیاستمدار بود ولی چیزی بیش از یک سیاستمدار داشت. او دهها کتاب در فلسفه، فیزیک، اقتصاد، سیاست و ادب نوشته است و من هم برخی از آن کتابها را خواندهام اما اگر بپرسند فروغی را در کدام اثرش بیشتر شناختم بیدرنگ میگویم در «یادداشتهای روزانه پاریس». شاید گمان کنید که با این امر شأن و مقام علمی و فرهنگی فروغی و بهخصوص تقدم او در نوشتن مقالات و کتب فلسفی و علوم انسانی و اجتماعی را بیاهمیت دانستهام. میدانیم که فروغی در سال ۱۳۱۳ کتابی در تاریخ فلسفه نوشته است که هنوز تنها کتاب تاریخ فلسفهای است که یک ایرانی آن را تالیف کرده است. در این سالها کتابهای تاریخ فلسفه راسل، کاپیلستون و بخشهایی از تاریخ فلسفه امیل بریه و بعضی دیگر آثار در تاریخ فلسفه یونان، قرون وسطی و جدید و معاصر به فارسی ترجمه شدهاند اما فلسفهخواندههای ما کوششی در رابطه با نوشتن تاریخ فلسفه حتی تاریخ فلسفه اسلامی نداشتهاند و البته برخی از شواهد و تجربیات حاکی از آن است که اگر کوششی هم میشد، آثاری که پدید میآمد بخت آن را نمییافت که با «سیر حکمت در اروپا» برابری کند.
در اوایل انقلاب از او و امثالش که معدودند کمتر صحبت میشد و اگر چیزی هم میگفتند در رد و نفی آنها بود. همچنین نویسندگان و روشنفکران دوران سلطنت پهلویها از سیاستمداران و حتی سیاستمداران دانشمند به استثنای دکتر مصدق و مدرس خوششان نمیآمد و از آنها ذکری نمیکردند و با انقلاب این مخالفت شدت یافت و حتی صورت بیزاری پیدا کرد اما چیزی نگذشت که بحث نسبت میان انقلاب و غرب و تجدد پدید آمد و ناگزیر به موسسات و اشخاص و آثاری توجه شد که نشان تجدد داشتند و واسطه آشنایی با غرب و تجدد بودند. یکی از این اشخاص و از جمله موثرترین آنها محمدعلی فروغی بود. از ۱۶ سال پیش اقبال به فروغی بیشتر شده و نویسندگان و دانشمندان در تحسین و مدح او مقالات نوشته یا دستکم از او با احترام یاد کردهاند. این اعتبار از کجاست؟ و فروغی چه کرده و چه آورده که قدرش بلند شده؟ برای یافتن پاسخ این پرسش باید برخی از مقدمات را در نظر آورد.
فروغی از خاندان فضل و سیاست بود. یعنی پدر و جدش در زمره فضلایی بودند که در کار سیاست و تدبیر امور نیز دخالتی داشتند. خاندان فروغی و برخی از خاندانهای دیگر اگر آغازکنندگان راه تجدد در ایران نبودند، [اما] موثرترین کسان در اخذ و اقتباس علم و فرهنگ به شیوه زندگی غربی بودند. وقتی انتشار آثار تجدد و جهان متجدد در سراسر دنیا آغاز شد، جلوه آن چنان بود که ساکنان آسیا و آفریقا و بهطور کلی مردم جهان قدیم نمیتوانستند از آن چشم بپوشند، آنها از طریق روزنامهها و کتابها و مصرف مصنوعات اروپا کم و بیش با دنیای جدید و شیوه سیاست جدید آشنا شدند. گروهی که از طریق کتابها و مقالات با تجدد آشنا شدند بیشتر منورالفکر بودند و از لزوم تغییر در سیاست و نظام سیاسی میگفتند، آنها در حکومت کمتر راه داشتند و کارشان بیشتر اعتراض به حکومتها بود و میگفتند همهجا باید سیاست به شیوه غربی باشد. برخی از این متجددان و متجددمآبان فرزندان خانوادههایی بودند که فضل و ادب و مشاغل سیاسی و دیوانی را توأم داشتند و با علم و عمل سیاسی خود در راه تجددمآبی میکوشیدند. از میان این خاندانها دو خاندان هدایت و فروغی مخصوصا از آن جهت ممتاز و قابل ذکر هستند که بیشتر اعضای دانشمندشان به سیاست رو کردهاند و سیاستمدارانشان غالبا دانشمند بودند.
فروغی که بود؟ او نویسنده کتب علوم مدارس متوسطه، مولف اولین کتاب درسی علم اقتصاد به زبان فارسی، استاد و رئیس مدرسه سیاسی، رئیس دیوان تمیز، دیپلمات، نماینده و رئیس مجلس شورا، وزیر، نخستوزیر، رئیس فرهنگستان، مولف «سیر حکمت در اروپا» و مترجم «فن سماع طبیعی کتاب شفا» و مصحح «کلیات سعدی» و... اینها بخشی از کارنامه اوست اما دقایق و ظرایفی در زندگی اشخاص هست که در کارنامه رسمی نمیگنجد. چنانکه اشاره کردم من میخواهم فروغی را با یادداشتهای پاریس بشناسم، هرچند برای کسی که آشنایی پیشینی با فروغی ندارد، از این یادداشتها چیز زیادی دستگیرش نمیشود. آنچه از یادداشتها در معرفی فروغی برمیآید این است که او از جوانی جویای علم و فرهنگ بوده و با استعداد و ذوق فراوانی که داشته خیلی زود به مقام دانشمندی رسیده است. دانشمندی فضیلت است اما دانشمندان بسیارند باید دید که او چه داشته است که این همه به او میپردازند؟ آیا او فیلسوف بوده است؟ زمانی که یادداشتهای ششماهه او را میخواندم از اینکه غالب روزها به اتفاق شیخ محمد (که در یادداشتهای پاریس میرزا محمدخان شده است و این شخص همان علامه محمد قزوینی است) به کتابفروشی میرفته و بیشتر پولش را صرف خرید کتاب میکرده، او را تحسین میکردم اما با توجه به کتابهای که میخریده و دوست و همنشین فاضلی چون قزوینی داشته، بیشتر انتظار داشتم که علامه شود نه فیلسوف، اما وقتی یادداشتهای پاریس را مطالعه کردم، فروغی را در بند سیاست یافتم و در آنجا کمتر فرصت مطالعه و خرید کتاب داشته است. زندگی او فیلسوفانه نبود بلکه سیاستمدارانه است.
فروغی در سیاست همواره قدر خود را میدانست و برای شغل و مقام خود را کوچک نمیکرد. در زمان حضور در پاریس، مشاورالملک رئیس هیات را لایق شغلی که به وی سپرده شده نمیدانست اما صفات خوب او را به کرات ستوده است. او در پاریس دیگر به شیوه سیاستمداران میزیست با وجود این نام او از امثال مشاورالملک و حسین علا که نخستوزیر هم شد بالاتر رفت. یک وجه مهم این امر دانشمند بودن فروغی و دست داشتن او در ادب و ادبیات بود، اما علاوه بر اینها باید از فحوای کلام و پیچ و خم عبارات او به دیگر ویژگیهایش پی برد. فروغی یک ایرانی مدرن بود که جهان مدرن را کم و بیش میشناخت و مهم اینکه از خرد مدرن تا حدودی بهره داشت و به همین جهت اندکی بهتر از اقران خود میدانست که در این جهان چه میتوان کرد و چه نمیتوان کرد. فروغی یادداشتهای پاریس را برای انتشار ننوشته یا دستکم خود قصد انتشار آن را نداشته است. به همین جهت در نوشتن آنها ملاحظهکاری نکرده است. بهطور مثال در رابطه با اشخاص و تشکیلات فراماسونری صحبت میکند و آنها را با تعارف و سانسورهای معمول نپوشانده است.
فروغی سیاست را خوب میفهمیده و بیآنکه چندان در بند فلسفهها و ایدئولوژیها باشد. از نظر باریکاندیش و خرد پیشبین در سیاست بهره داشت. وضع کشور را بسیار آشفته میدیده و در عین حال خواهان تجدید عظمت ایران بود. او مرد سیاست است و در یادداشتهای پاریس به نظر میرسد که از وضعیت خود در مصاحبت با سیاستمداران رضایت دارد و در این یادداشتها هیچجا اشاره به هیچ مساله فلسفی نمیکند و از احوالی که در آن فارغ از عوالم سیاست به جهان و کار جهان بیندیشد سخنی نمیگوید. او اگرچه برخی آثار فلسفی را ترجمه کرده و سیر حکمت در اروپا را نوشته است تا اواخر عمر کاری به فلسفه نداشته و فلسفه نخوانده است. آغازکننده فلسفه جدید در ایران فاضلان غیر فیلسوف بودند. البته کمال آدمی در فیلسوف بودن او نیست و فروغی جایگاه خود را در تاریخ ایران دارد.
فروغی و امثال معدود او گشاینده تجددمآبی ما بودند، ممکن است کسانی آنها را به خیانت متهم کنند و با ناسزا از کتب رسمی و درسی بیرون اندازند ولی باید به یاد داشت او در زمره کسانی است که در مبانی تاریخ تجددمآبی ما اثر داشتهاند و بالاتر از آن از مظاهر تجددمآبی ایران هستند. نکته دیگر آنکه فروغی در قیاس با دیگر سیاستمداران معاصرش از حیث درک و فهم مسائل سیاست و تدبیر کارها و خروج از بنبستها در رتبه بالاتر قرار داشته است. او شاید پایبندیها و انضباطهای اخلاقی دکتر مصدق را نداشت. وی چندان به اروپایی شدن علاقه داشته که به دشواری راه آن و به فراهم آوردن شرایط طی آن راه کمتر میاندیشیده و حتی صلاح کشور را در سازش با سیاستهای غالب میدید. او استعمار و امپریالیسم را میشناخته اما میخواست به قول خودش مصالح کشور را در سازش با قدرتهای مستولی تامین کند.
یادداشتهای زندگی خصوصی فروغی بسیار در شناخت بیشتر او صاحب اهمیت است و نسبت او با دانش و سیاست را به ما نشان میدهد. فروغی در جوانی دانشمند بوده و روحیه عالمانه داشته اما در سالهای پختگی و پیری یک سیاستمدار است. در دوران جوانی او معلم و کتابخوان است اما در دوران پیری یکسره فکر و ذکرش سیاست است. به نظر میرسد این رویه درستی بوده، چرا که یک دانشمند اگر در بند دانش باشد، نمیتواند سیاستمدار خوبی شود. او صاحبان لیاقت، حسن نیت و اهل خدمت را کنار نزد که جای آنها را بگیرد. از آنجا که در هر زمان اشخاص و کسان خاصی در میدان سیاست مجال بازی مییابند، باید مقام و قدر هر کس را با معاصرانش شناخت. فروغی فیلسوف نبود و باید او را در عرصه سیاست شناخت اما توجه به این نکته ضروری است که دیگر معاصران صاحب استعداد او که در راه علم و ادب و فلسفه کوشش کردند به جایی که باید نرسیدند. حتی ابوالحسن فروغی که زمان بیشتری را در مطالعه و تعلیم فلسفه گذراند، به اندازه برادر سیاستمدارش در تعلیم و ترویج فلسفه اثر نکرد. اگر امروز به فروغی بیش از دیگر دانشمندان یکصد سال اخیر توجه میشود از آن است که او اولا در طول ۳۰ سال اثر و سهم آشکار در طراحی سیاست ایران و اجرای آن داشته است. ثانیا در جامعیت کمنظیر بوده است. ثالثا در گفتن و نوشتن زبان و قلمی بلیغ و رسا و استوار داشته است. رابعا اگر حمل بر تعصب شغلی من نشود میگویم مهمترین اثر او «سیر حکمت در اروپا» است که پاسخی به یکی از نیازهای زمان خود اوست و بالاخره خامسا اعتبار و نفوذ سیاسیاش پشتوانهای برای معرفی و ترویج آثارش بوده است.
به عقیده من اگر فروغی کتاب «سیرحکمت در اروپا» را ننوشته بود، شهرت و اعتبار کنونی را نداشت. هرچند این کتاب با همه مزایایی که دارد در آن نه بارقههای تفکر میتوان یافت و نه دعوتی به تفکر دارد. اصلا تاریخ تجددمآبی ما تاریخ تفکر نیست بلکه تاریخ فراگرفتن و آموختن معلومات آماده است. ما در دوره جدید به علم آموختنی و آموزشی بیشتر توجه کردهایم. در هزار و دویست، سیصد سال پیش که نهضت علمی و فکری در میان نیاکان ما پدید آمد بنیانگذاران علم اهل گوشهگیری و تنهایی و تامل و تحقیق بودند اما این بار که به علم و فرهنگ جدید روی کردیم، رویکردمان بیشتر عملی و فرهنگی بود؛ البته تجدد نمیتوانست در علم نظری خلاصه شود اما در بعضی آموختهها و رسوم، رسوم قابل تقلید هم خلاصه نمیشد. فروغی یکی از نامدارترین کسانی است که با علم و عقل اروپایی آشنا شده و آن را به هموطنان خود آموخته است. نامدار بودنش هم به آن جهت است که ذوق و فضل و درک کافی برای تعلیم شیوه زندگی و رسم فکری جدید داشته است. حیف که آشنایی او با علم و ادب و فرهنگ و فلسفه و سیاست او را به این پرسش نرسانده که این اروپا چگونه به وجود آمد؟ چه کرد و مردم کشورهایی که میخواهند اروپایی شوند، چه میتوانند بکنند و آینده آنها چه میشود؟ اگر گرفتار این پرسشها میشد شاید حتی یک شب هم نمیتوانست در پاریس با حسین علا، مشاورالملک، انتظامالملک و حتی میرزا محمد خان سر کند.
فروغی چنان با رسم زندگی غربی کنار آمده بود که اخذ و اقتباس آن در نظرش مساله دشواری نبود و شاید صبر و آرامش و متانتش هم به همین اطمینان بازمیگشت. با خواندن یادداشتهای فروغی میتوانیم به روحیه شاد، صبور و موقعشناس او و تواناییاش در مصاحبت و مذاکره با سیاستمداران دارای رایهای مخالف غبطه بخوریم. فروغی در یادداشتهای پاریس یک مرد سیاسی زیرک و باتدبیر ظاهر میشود که فضل و ذوق سیاسیاش از اکثر معاصران و شاید از همه آنان بیشتر بوده و این مزیت به او تعادلی استثنایی میداد. نکته آخر اینکه چرا باید به جای تفکر به اکنون و وضع زندگی خود به فروغی نظر کنیم؟ میان ما و فروغی نسبتی است که نمیتوانیم و نباید آن را انکار کنیم. او حداقل از مظاهر یک دوره ۵۰ ساله تاریخ معاصر ماست و ۳۵ سال در سیاست کشور اثر و نفوذ دائم داشته است. او در زمره موثرترین منورالفکرهای ایرانی است که در ترویج رسوم تجدد و بنای وضع سستبنیاد تجددمآبی کوشیده است. مخصوصا ما اهل فلسفه باید همواره در نظر داشته باشیم که فلسفه اروپایی را از یک سیاستمدار و البته سیاستمدار با فضل و کتابخوانده آموختهایم و هنوز هم فلسفه را از طریق سیاست میآموزیم.»
ارسال نظر