تماشای تمرین قزاق‌ها

سوارهای قزاق آمدند مشق کردند و اسب دواندند و شمشیربازی کردند. طوری گرد و خاک کردند که هیچ چیز پیدا نبود. مهدی‌خان آجودان مخصوص هم بود، از دواندن این اسب‌ها و شمشیربازی قزاق‌ها می‌ترسید و تعجب می‌کرد و حرف‌های بامزه‌ای می‌زد. خیلی خندیدیم. یک مشق تازه‌ای هم قزاق‌ها می‌کردند که خیلی تماشا داشت. این مشق تازه این بود که دو درخت مثل سرو را انداخته بودند. تخته و اینها هم دورش گذاشته بودند که صدمه می‌خورد می‌افتاد. خیلی مشق مشکلی بود. با شمشیر می‌زدند درخت را و خوب مشق می‌کردند. به آجودان مخصوص گفتیم اگر تو جای این درخت بودی چه می‌کردی؟ یک اداهایی از خودش درمی‌آورد که آدم از خنده غش می‌کرد و تمام صاحب منصب‌ها خندیدند.

از روزنوشت‌های ناصرالدین شاه، سال 1311ق