نظری به حال و روز چادرنشینها، دامداران و کشاورزان در عهد قاجار
حاکمان چپاولگر
سمیرا دردشتی
یاکوب ادوارد پولاک در نوامبر ۱۸۲۰ در ایالت بومن که در آن هنگام در محدوده امپراتوری اتریش قرار داشت به دنیا آمد. وی پس از طی تحصیلات مقدماتی و متوسطه برای فراگیری طب به وین رفت. سپس در سال ۱۸۴۷ بهعنوان پزشک کارگران کارخانه تصفیه قند و شکر به کار مشغول شد؛ اما به علت نارضایتی به وین بازگشت و در قسمت جراحی بیمارستان شهر مشغول شد. تا آنکه در سال ۱۸۵۱ توسط مسیو جان داود خان ارمنی که از طرف دولت ایران برای جذب معلمین اتریشی به وین رفته بود، به استخدام دولت درآمد.
سمیرا دردشتی
یاکوب ادوارد پولاک در نوامبر ۱۸۲۰ در ایالت بومن که در آن هنگام در محدوده امپراتوری اتریش قرار داشت به دنیا آمد. وی پس از طی تحصیلات مقدماتی و متوسطه برای فراگیری طب به وین رفت. سپس در سال ۱۸۴۷ بهعنوان پزشک کارگران کارخانه تصفیه قند و شکر به کار مشغول شد؛ اما به علت نارضایتی به وین بازگشت و در قسمت جراحی بیمارستان شهر مشغول شد. تا آنکه در سال ۱۸۵۱ توسط مسیو جان داود خان ارمنی که از طرف دولت ایران برای جذب معلمین اتریشی به وین رفته بود، به استخدام دولت درآمد.
نکته جالب در استخدام این معلمین آن بود که دولت اتریش مسوولیت آنها را نپذیرفت و سفر این هیات به ایران همراه با دشواریهای فراوانی بود. با این حال آنها توانستند در نوامبر ۱۸۵۱ به تهران وارد شوند اما ورود آنها همزمان با برکناری امیرکبیر بنیانگذار اصلی دارالفنون و بروز تغییرات عمده در عرصه سیاسی ایران بود که این امر سبب شد کسی نتواند یا نخواهد به استقبال این گروه بیاید. با اینحال پولاک که در یادداشتهای خود نیز به این استقبال سرد اشاره کرده است به همراه جمعی دیگر از رجال وطنپرست موفق به بازگشایی دارالفنون، درست ۱۳ روز پیش از مرگ امیرکبیر شدند. وی همچنین تلاش جدی در درمان بیماران در ایران داشت و بهویژه انجام اولین عمل جراحی با بیهوشی در ایران موجب شهرت وی شد. (هاشمیان، ۱۳۸۱: ۱۳)
به این ترتیب او به مرور در ایران شهرتی بیش از دیگر همکاران خود پیدا کرد و با دستیاری شاگردانش یک رشته مولفات طبی از خود برجای گذاشت که معرف همیشگی او شد. او پس از مرگ دکتر کلوکه و پیش از استخدام دکتر طولوزان طبیب مخصوص ناصرالدین شاه نیز بود . پولاک پس از ۱۰ سال اقامت در ایران به وطن خود بازگشت و کتابی در رابطه با ایران نوشت به نام «ایران، سرزمین و مردم آن» و در دیباچه آن آورده است که «در کتاب حاضر کوشش کردهام از اخلاق، رفتار، آداب و طرز زندگی یکی از جالب توجهترین ملل عالم تصویری بهدست بدهم. ملتی که افتخاراتش بیشتر زاده اعمال و اقداماتی است که در گذشتههای دور انجام گرفته است؛ ولی هنوز گرفتار عوارض کهولت نشده بلکه کاملا لیاقت آن را دارد که باز در تاریخ فرهنگ و جهان آینده سهم بسزایی بهعهده بگیرد.»
همانگونه که خود پولاک نیز در ادامه مقدمه کتاب اشاره میکند، در این کتاب تلاش شده روایتی دست اول از وقایع دربار و مردم ایران در آن روزگار به دست دهد. آشنایی او با زبان فارسی، شغل وی در سمت معلم مدرسه طب تهران و پس از آن پزشک مخصوص شاه، مسافرتهای متعدد به شهرها و ولایات مختلف موجب شد تا او تصویری تمام نما از شرایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ایران بهدست دهد. یکی از مهمترین موضوعاتی که در این کتاب پردازش شده، توجه به شیوه معیشت ایرانیان در این دوران است. پولاک در بخشی از کتاب گزارشی دقیق از دامداری و کشاورزی در دوره قاجار میآورد. این گزارش از آن جهت دارای اهمیت است که در این دوران با ورود صنایع جدید، شیوه زیست سنتی در ایران به چالش کشیده شده و چنین گزارشی این امکان را در اختیار ما قرار میدهد تا بهگونهای دقیقتر با زندگی این جمعیت و وضعیت معیشتی آنان آشنا شویم.
اقتصاد شبانی
بنابر گفته پولاک بیش از یکسوم از جمعیت ایران را در این دوره چادرنشینان تشکیل میدهند. وی عوامل گوناگونی برای انتخاب این سبک از زندگی در ایران برمیشمارد. نخست آنکه براساس تعالیم زرتشت پیش از ظهور اسلام در این سرزمین، کشاورزی بر سایر طرق ممکن اقتصادی برتری داشت اما همزمان با اسلام، چادرنشینی نیز از خارج به ایران وارد شد و در آن رواج یافت. بخشی از عربهای فاتح در ولایات جنوبی و کمی از آنها در ولایات شرقی مملکت از جمله مشهد باقی ماندند که در طول تاریخ زبان، لباس و آداب عربی خود را حفظ کرده بودند. در مورد ترک و تاتارهای مغولینژاد نیز که در عهد چنگیزخان و تیمور لنگ به ایران حملهور شدند نیز وضع به همین منوال بود. از آن میان میتوان قرهگوزلوها در حوالی همدان، افشارها در حول و حوش زنجان و قشقاییهای اهل ترکستان را در اطراف شیراز ذکر کرد. این جمعیت بنابر عادت گذشته خود در داخل ایران نیز به سبک زندگی شبانی ادامه دادند و سکنه مستقر این مناطق که تیرههای باستانی تاجیک و لک بودند، به تیغ شمشیر مهاجمان دچار شده و از مقام و موقفهای مستحکم خود بیرون رانده شده بودند، ناگزیر چادر نشین شدند و در آن زمان نیز طوایف چادرنشین ایرانینژاد را تشکیل میدهند که عبارتند از لرها و بختیاریها. به این جمعیت باید بعضی از قبایل مهاجر متفرق کولی را که در سیاهچادر (قره چادر) زندگی میکنند و زرگریها را که مدعی نسب بردن از مقدونیان هستند، افزود.
دومین دلیلی که پولاک برای چادرنشینی در ایران میآورد خصوصیات زمینشناسی کشور یعنی وجود ارتفاعات و تنوع آب و هوایی در طول زمستان و تابستان است. نکته مهم دیگری که انتخاب این سبک از زندگی در ایران را توجیه میکند تزلزلی است که در امر مالکیت زمین وجود داشته است و اغلب فاتحان و موسسان سلسلههای جدید، طرفداران سلسله مخلوع را وادار میکردند که موقوفات خود را به دورترین نقاط مملکت انتقال دهند و مناطق تخلیه شده را در اختیار وابستگان طایفه خود قرار میدادند. این جمعیت به امید بازگشت به شرایط پیشین یا از ترس تکرار چنین وضعیتی سبک زندگی شبانی را اختیار میکردند. سرانجام وجود فشار و ستم استبدادی که بر گرده رعایا سنگینی میکرد و چادرنشینان سهلتر این امکان را داشتند تا از زیربار آن شانه خالی کنند، سبب میشد که چادرنشینان میلی به از دست دادن شیوه خانه به دوشی زندگی خود نداشته باشند.
پولاک پس از ذکر مطالبی در رابطه با خلقیات چادرنشینان، به راههای درآمد آنها میپردازد و اشاره میکند که درآمد مشروع این گروه از راه دامداری است و گوسفند، اسب، الاغ، شتر و همچنین گاو و فرآوردههای آن یعنی کره، پنیر، دوغ، کشک، قره قروت، پشم، پوست، پیه آب کرده و مصنوعاتی از قبیل نمد، جل اسب و قالیهای درشتباف را به فروش میرسانند. در این زمان گوسفند تنها دامی بوده است که در ایران برای مصرف گوشت کشتار میشد و گوشت آن برخلاف گوسفندان اروپایی که غیرقابل استفاده به حساب میآمد، بسیار خوب بوده است. ذبح بره بیش از آنکه برای گوشتش باشد، بهخاطر پوست گرانبهایش صورت میگرفته و بهخصوص برههای شیراز و قم که پوست بخارای درجه دوم داشتند. چون پوست گوسفند زبر بود و تنها میتوانستند با آن منسوجات درشت و خشن و لایی بسازند، قیمتی به مراتب کمتر از پوست بره داشت و به همین دلیل به اصلاح نژاد و پشم چینی آن توجه چندانی نمیشد.
ایرانیان در این زمان گوشتی به جز گوسفند نمیخوردند و بنابراین مدام تعداد زیادی گوسفند ذبح میکردند و حتی قوچهای جوان را نیز ذبح میکردند و فقط تعداد لازم از آنها را برای دامداری نگه میداشتند اما پولاک این نکته را نیز یادآور میشود که با وجود مصرف بالای گوشت در داخل، باز هم بازار صادرات گوسفند رونق دارد که از طریق کردستان به ترکیه عثمانی و قفقاز صورت میگرفت. بز حیوان دیگری است که چادرنشینان پرورش میدادند و شیر خوب و پشم عالی از آن بهدست میآوردند. پشمهای خشنتر و زبرتر را برای بافندگی و روپوش چادرها استفاده میکردند. پولاک معتقد است با وجود علوفه خشک و ساقه کوتاه و نمکداری که در ایران به گاوها میدهند امکان پرورش گاو مرغوب وجود نداشته و به علاوه در نگهداری و نظافت آنها نیز کوتاهی میکردند.
بنابراین گوشت گاو سفت بوده و تنها کمدرآمدترین طبقات از آن مصرف میکردند و به همین دلیل شبانان در این دوره به پرورش تعداد محدودی گاو میپرداختند و آن هم برای فروش و بارکشی بود و چون هیچ نظارتی بر دشتها و مراتع نبود طاعون گاوی اغلب کلیه رمههای یک ناحیه را از میان میبرد و تنها به علت وجود مناطق بیابانی فاصل و در نتیجه عدم ارتباط بین نواحی بیماری کمتر اشاعه مییافت. شتر حیوان بسیار مهمی برای کوچ نشینان به جهت حمل بارها، زنان و فرزندانشان بود. اسب را تنها به جهت قاطرگیری نگه میداشتند و نزد عشایر اسب کمتر مورد توجه بود اما خر و قاطر به وفور در میان آنان وجود داشت و به دلیل احتیاج عمومی و بنابراین قیمت خوبی که در نتیجه این امر داشت، نگهداری آن برای چادرنشینان متضمن منافع حتمی بود.
کشاورزی
پولاک در رابطه با کشاورزی مینویسد: «در اروپا عادت است که همان سستی و رخوتی را که عموما خاص ملل مشرق زمین است به ایرانیان نیز نسبت میدهند اما هرکس فرصت داشته باشد که این قوم را از نزدیک زیر نظر بگیرد، بهزودی به این خطا واقف میشود و درباره پشتکار و فهم و شعور آنها در مورد کشاورزی و امور صنعتی نظریات بهتر و مساعدتری کسب میکند. ایرانیان از قدیمیترین ملل تمدنی به شمار میروند که تاریخ میشناسد و هرچند سوءاداره، تعویض سلسلهها و جنگهای داخلی و مذهبی، هجومهای ویرانکننده و عبور قبایل سکائی و تاتاری طی قرون متمادی قدرت را از آنان سلب کرده، باز در آنچه به کشاورزی مربوط است هرگز سنتها و عادات بسیار کهن خود را به دست فراموشی نسپردهاند. سرکردههای قبایل جنگجو به سرعت قدرت را از دست یکدیگر میگرفتند و به قلع و قمع یکدیگر میپرداختند اما طبقهای که روی زمین کار میکرد از تمامی این حوادث به سلامت جست و همچنان به کشت و کار صرف همت کرد.»
زمین قابل کشت در ایران به فراوانی وجود داشت اما زیر آسمان بیباران ایران باید آب را بهگونهای دیگر به خاک میرساندند تا از بیحاصلی آن جلوگیری شود. پولاک با اشاره به تیزهوشی ایرانیان برای رفع احتیاج کشاورزی به آب تمهیداتی را که آنان برای این امر اندیشیده بودند شامل ایجاد قناتها، تقسیم و انشعاب رودخانهها، ایجاد سدها و بندها و حفر چاهها میداند و اشاره میکند که پیدا کردن چشمهها و تعبیه مجراها و کاریزها شغلی خاص است که متصدی آن را مقنی مینامند. مقنی از طرز تشکیل زمین و همچنین از برخی علائم ازجمله وجود گیاهان، با اطمینان نسبی به وجود چشمهای در اعماق زمین پی میبرد اما برای آنکه علم خود را جامه اسرار بپوشاند، معمولا وانمود میکرد که تودهای مه که به هنگام طلوع آفتاب برفراز آن موضع در تموج بوده از این راز پرده برداشته است.
پولاک یادآور میشود که در این دوران با وجود آنکه حکومت به کشاورزی مملکت کوچکترین مساعدتی نمیکرد، به محض برقراری آرامش، فلاحت سربلند میکرد و نضج مییافت. کشاورزان هیچ توقعی برای کمک از دولت نداشتند و تنها به این امر خرسند بودند که فشار و باجگیری حکومت از مرحلهای نگذرد که زندگی آنان را مختل کند. به لحاظ مالکیت زمین کشت شده و بارور در ایران به زمین اربابی، رعیتی، وقف، خالصه، تیول و ملک شخصی تقسیم شده بود و نویسنده به تصویب قانونی در این زمان اشاره میکند که براساس آن افراد خارجی قادر نبودند که در ایران ملک و زمین بهطور دائم بخرند البته به نظر پولاک این یک قانون زائد بود؛ چرا که چنین کاری باتوجه به اوضاع ملکداری در آن زمان، برای خارجیها هیچ جذابیتی نداشت.
در رابطه با مالیات نیز معتقد است که چندان گزاف نبوده و عوارض دولت یک پنجم حاصل بود که مالک آن را میپرداخت و رعایایی که در آن ملک ساکن بودند از پرداخت مالیات معاف بودند. البته رعایایی که خود در مزارع کوچکشان کشت میکردند باید مالیات میپرداختند. با این حال دولت هرگز مالیاتی را که انتظار داشت دریافت نمیکرد. چراکه همیشه برخی از ولایات به مصیبتی دچار میشدند. شیوع بیماریهای دامی، بد بودن محصول، عبور قشون و وقوع جنگ و شبیخون ترکمانان باعث میشد که نتوانند مالیات خود را بهصورت کامل پرداخت کنند. بنابراین در اکثر سالها حکام تقاضای تخفیف میکردند اگرچه شاه گفته بود: «دست هر حاکمی که کلمه تخفیف را به زبان آورد، قطع خواهد کرد.» اما باز هم دولت چارهای جز موافقت نداشت. نکته ناراحتکننده آنجا بود که معمولا حاکمان تخفیف بهدست آمده را به جیب میزدند و از تکتک مالکانی که دستشان میرسید، مالیات را تمام و کمال وصول میکردند. به علاوه صاحبان املاک وسیع و افراد با نفوذ از پرداخت مالیات سرباز میزدند و ناچار پرداخت مالیات آنها به عهده مالکان کوچکتر یا خرده مالکان میافتاد.
واگذاری شغل حکومت در ولایتها به اینگونه بود که حاکم رسما با دولت وارد معامله میشد. نامزد حکومت پیشاپیش باید مبلغی در حدود ۴۰ هزارتومان به شخص شاه میپرداخت و در حدود همین مبلغ را نیز باید صرف خرید هدایا برای مادر شاه، وزرا، مستوفیان دولت، فراشها و دیگران میکرد. وی ناگزیر پول لازم برای این مخارج را با تعهد بهره گزاف ۱۸ تا ۴۰ درصد تامین میکرد و چون انتصابش برای مدت محدود یکسال از نوروز تا نوروز بود، میکوشید همان سال اول نه تنها کل مبلغ سرمایهگذاری شده را برگرداند بلکه برای خود نیز ثروتی برهم زند. چرا که اطمینان نداشت، دولت پس از انقضای حکومتش وی را به حق یا ناحق پای میز محاسبه نکشد و وی مجبور نباشد که بیگناهی خود را با بازپرداخت مبالغ هنگفتی تامین کند. به همین دلیل مالیاتدهندگان ترجیح میدادند که بدترین حاکم مدتی مدید برسرکار بماند تا اینکه او را به سرعت با حاکم بهتری عوض کنند. استدلال آنها این بود که اولی دستکم «سیر» شده است.
پولاک از اینکه اهالی صدمهدیده و غارت شده از این شرایط دست به قیام علنی نمیزدند ابراز تعجب میکند و میگوید در مدت زمانی که در ایران بوده تنها دوبار در گیلان و تبریز شاهد چنین قیامی بوده است. به علاوه کشاورز در این زمان مرجعی نداشته که از تحمیل و ظلم مالیاتی برآن پناه برد و شکایت کردن به حاکمی که چپاول و تعدی همه با اطلاع و آگاهی او انجام میپذیرفت بدیهی است که بینتیجه بود. هرگاه کشاورزی راهی پایتخت میشد تا به شخص شاه «عدالتمدار» پناه برد، جاسوسان حکومت او را میگرفتند و بسزای جسارتش میرساندند. حتی اگر به سلامت به پایتخت میرسید نیز هرگز نمیتوانست خود را به شاه برساند و تنها امیدی که برای او وجود داشت آن بود که در منزل شخصی متنفذ بست بنشیند. در مجموع کشاورزان در ایران دوره قاجار اغلب با ظلم و تعدی روبهرو بودند و در شرایطی که طبیعت نیز با آنان یار نبود در وضعیت بسیار دشواری روزگار میگذراندند.
منابع:
- احمد هاشمیان، دکتر پولاک بنیانگذار پزشکی نوین در ایران، گنجینه اسناد، شماره 47 و 48
یاکوب ادوارد پولاک، سفرنامه پولاک «ایران و ایرانیان»، ترجمه کیکاووس جهانداری، خوارزمی، 1368
ارسال نظر