من وقتی دیدم زمانه با من سر دشمنی دارد و به پرورش اراذل و جُهال مشغول است و روزبهروز شعلههای آتش جهالت و گمراهی برافروختهتر و بدحالی و نامردی فراگیرتر میشود، ناچار روی از فرزندان دنیا برتافتم و دامن از معرکه بیرون کشیدم و از دنیای خمودی و جمود و ناسپاسی به گوشهای پناه بردم و در انزوای گمنامی و شکسته حالی پنهان شدم.