دستهایش را روی چرخهای ویلچرش گذاشت و آن را به جلو هُل داد. در نگاهش، نه رنجیدگی میبینی و نه ناراحتی! آنقدر که باور میکنی همه آن لحظههای سخت را پشت سر گذاشته و حالا در ۲۵ سالگی فقط به آینده فکر میکند. حاج خانم سینی چای را گذاشت روی میز و نشست روی مبل کنار پسرش. دستگاه ضبط صدا را روشن کردم، خب آقای قادری از خودتان برایمان بگویید؟ چطور در مسابقات قهرمانی کشوری موفق شدید؟