زاویه
چند حقیقت در مورد رشد اقتصادی
در طول چند سده گذشته استانداردهای زندگی در کشورهای توسعهیافته به مقادیری رسیده که هرگز به ذهن اجداد ما خطور هم نمیکرد. گرچه مقایسه کاری دشوار است، اما بهترین شواهد موجود حاکی از این بوده که امروزه متوسط درآمد حقیقی (قدرت خرید) در ایالاتمتحده و اروپای غربی بین ۱۰ تا ۳۰ برابر بیش از یک قرن پیش و بین ۵۰ تا ۳۰۰ برابر بیش از دو قرن پیش است.
مترجم: مرتضی سحرخیز
در طول چند سده گذشته استانداردهای زندگی در کشورهای توسعهیافته به مقادیری رسیده که هرگز به ذهن اجداد ما خطور هم نمیکرد. گرچه مقایسه کاری دشوار است، اما بهترین شواهد موجود حاکی از این بوده که امروزه متوسط درآمد حقیقی (قدرت خرید) در ایالاتمتحده و اروپای غربی بین ۱۰ تا ۳۰ برابر بیش از یک قرن پیش و بین ۵۰ تا ۳۰۰ برابر بیش از دو قرن پیش است. علاوه براین، نرخ رشد در نقاط مختلف دنیا ثابت نبوده و در طول عصر جدید روندی فزاینده داشته است. متوسط نرخ رشد کشورهای توسعهیافته در قرن بیستم بیش از قرن نوزدهم و در قرن نوزدهم بیش از قرن هجدهم بوده است. بهعلاوه قبل از انقلاب صنعتی حتی در کشورهای ثروتمند متوسط درآمد بهطور قابلتوجهی از حداقل نیازهای زندگی فاصله نداشته است؛ از این مشاهده میتوان نتیجه گرفت که متوسط نرخ رشد در هزاره قبل از انقلاب صنعتی باید بسیار بسیار اندک بوده باشد.
یک استثنای مهم این قاعده عمومی، دوره کاهش رشد بهرهوری(۱) از اوایل دهه ۱۹۷۰ تا اواسط دهه ۱۹۹۰ میلادی است. در این دوره متوسط نرخ رشد سالانه درآمد سرانه در ایالاتمتحده و دیگر کشورهای صنعتی یک درصد پایینتر از روند قبلی بوده است. البته دادههای پس از این دوره نشان میدهند که حداقل در ایالاتمتحده رشد بهرهوری مجددا قوت گرفته، اما چه مدت این افزایش دوام مییابد و چقدر فراگیر میشود مشخص نیست.
در نقاط مختلف دنیا نیز اختلاف زیادی در استانداردهای زندگی وجود دارد. متوسط درآمد حقیقی در کشورهایی مثل ایالاتمتحده، آلمان و ژاپن بیش از ۲۰ برابر بیشتر از کشورهایی چون بنگلادش و کنیا است. همانند نرخ رشد، اختلاف درآمد بین کشورها نیز تغییرناپذیر نیست. معمولا نرخ رشد یک کشور با متوسط نرخ رشد جهان اختلاف قابلتوجهی دارد، به این معنی که درآمد نسبی دو کشور تغییرات زیادی میکند. برجستهترین نمونه تغییرات بزرگ، عجایب رشد(۲) و مصائب رشد(۳) هستند. عجایب رشد به مواردی گفته میشود که در طول یک دوره طولانی، رشد یک کشور بسیار بالاتر از متوسط رشد جهانی باشد و جایگاه آن کشور به سرعت در توزیع درآمد دنیا بالا رود. چند نمونه برجسته عجایب رشد ژاپن از پایان جنگ جهانی دوم تا حدود ۱۹۹۰ و کشورهای تازه صنعتی شده شرق آسیا (کره جنوبی، تایوان، سنگاپور و هنگکنگ) که از حدود ۱۹۶۰ مسیر رشد خود را آغاز کردند هستند. به عنوان مثال متوسط نرخ رشد درآمد متوسط در کشورهای تازه صنعتی شده از ۱۹۶۰ تاکنون سالانه بیش از ۵ درصد بوده است.
مصائب رشد نیز مواردی هستند که نرخ رشد کشوری بسیار کمتر از متوسط دنیا باشد. دو مثال کاملا متفاوت از مصائب رشد آرژانتین و بسیاری از کشورهای آفریقایی زیر صحرا هستند. در سال ۱۹۰۰، متوسط درآمد در آرژانتین اندکی کمتر از کشورهای ثروتمند جهان بود و تصور میشد که آرژانتین به یک کشور صنعتی عمده تبدیل شود، اما عملکرد رشد اقتصادی آن در اکثر قرن بیستم غمانگیز بود و اکنون این کشور نزدیک میانه توزیع درآمد جهان قرار دارد. کشورهای جنوب بیابان صحرا نیز مانند چاد، غنا و موزامبیک در طول تاریخ بسیار فقیر بودهاند و هرگز نتوانستهاند به رشدی پایدار در درآمد متوسط دست یابند. در نتیجه متوسط درآمد آنها درحد حداقل نیاز زندگی باقی مانده، در حالی که متوسط درآمد دنیا دائما افزایش یافته است.
برخی دیگر از کشورها روندهای رشد پیچیدهتری داشتهاند. به عنوان مثال درآمد حقیقی سرانه ساحل عاج که در دهه ۱۹۷۰ الگویی برای رشد آفریقا تصور میشد از سال ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۸ میلادی به طور متوسط سالانه ۵/۳ درصد رشد کرده است، اما دهه بعد درآمد متوسط آنها به اندازه یک سوم کاهش یافت. مثال دیگر مکزیک است که متوسط رشد آن در دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ بسیار بالا بود، سپس در بیشتر دهه ۱۹۸۰ رشد منفی را تجربه کرد و پس از آن مجددا با افزایش نرخ رشد روبهرو شد، البته در اواسط دهه ۱۹۹۰ یک توقف کوتاه، ولی شدید را تجربه کرد.
در طول تمام عصر جدید اختلاف درآمد بین کشورها به صورت متوسط بیشتر شده است. همانطور که اشاره شد در آغاز انقلاب صنعتی متوسط درآمد در کشورهای ثروتمند از حداقل نیاز زندگی فاصله چندانی نداشته است که نشان میدهد پراکندگی متوسط درآمد در نقاط مختلف دنیا بسیار کمتر از آنچه بوده که امروزه مشاهده میشود، گرچه در طول چند دهه گذشته روندی به سمت واگرایی یا همگرایی در توزیع درآمد میان کشورها دیده نمیشود.
نتایج اختلافات بزرگ در استانداردهای زندگی در میان کشورها و در طول زمان برای رفاه جوامع انسانی بسیار چشمگیر است. این اختلافات همبستگی بالایی با تغذیه، سطح سواد، مرگ و میر کودکان، امید به زندگی و دیگر شاخصهای مستقیم رفاه دارد. نکته دیگری که باید به آن توجه داشت این است که نتایج رشد بلندمدت برای رفاه بشر به حدی است که آثار نوسانات کوتاهمدت اقتصادی را که به صورت سنتی مورد توجه اقتصاددانان قرار داشتهاند را درخود فرو میبرد. به عنوان مثال در طول یک رکود معمولی در ایالاتمتحده، درآمد حقیقی سرانه تنها چند درصد از مسیر متداول خود عقب میماند، در حالی که در دوره کاهش بهرهوری که به آن اشاره شد، درآمد حقیقی سرانه ایالاتمتحده چیزی حدود ۲۵ درصد نسبت به آنچه در غیر این صورت میبود کاهش یافته است.
در پایان برای نشان دادن اهمیت رشد اقتصادی و درک عوامل تعیینکننده آن به یک مثال بسیار تکاندهنده اشاره میکنم؛ اگر درآمد حقیقی سرانه در بنگلادش با متوسط نرخ رشد خود پس از دوران جنگ رشد کند، یعنی ۱/۱ درصد، آنگاه چیزی بیش از ۲۰۰ سال طول میکشد تا به سطح درآمد حقیقی سرانه امروز آمریکا دست یابد. اگر بنگلادش به نرخ رشد سه درصد دست یابد، آنگاه این زمان به ۱۰۰ سال کاهش مییابد و اگر بتواند سالانه ۵ درصد رشد کند، آنچنان که کشورهای تازه صنعتی شده موفق به انجام آن شدند، آنگاه این مدت به ۶۰ سال کاهش مییابد. رابرت لوکاس، برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال ۱۹۹۵، در این رابطه میگوید: «زمانی که فردی شروع به فکر کردن در مورد رشد اقتصادی کند، بسیار سخت خواهد توانست به چیز دیگری بیندیشد.»
منبع: برگرفته از کتاب اقتصاد کلان پیشرفته نوشته دیوید رومر
پاورقیها:
۱- Productivity growth slowdown
۲- Growth miracles
۳- Growth Disasters
ارسال نظر