روابط ایران و انگلیس- مداخلات تاریخی انگلیس در امور ایران-۹
جبران خسارت پسازجنگ جهانی اول لغو شد
چدر مرحله سوم (آوریل ۱۹۱۷ تا ژانویه ۱۹۱۸) انقلاب روسیه رخ داد: ارتش روسیه در ایران از هم پاشید و کشور را ترک کرد.
لرد کرزن
چدر مرحله سوم (آوریل ۱۹۱۷ تا ژانویه ۱۹۱۸) انقلاب روسیه رخ داد: ارتش روسیه در ایران از هم پاشید و کشور را ترک کرد. ایالات متحده به نفع متفقین وارد جنگ شد. انقلاب روسیه، ورود ایالات متحده به جنگ جهانی اول به نفع متفقین در بهار ۱۹۱۷ و موفقیت انگلستان در بینالنهرین- از جمله خارج شدن بغداد از کنترل ترکهای عثمانی در مارس ۱۹۱۷- اوضاع را در ایران کاملا تغییر داد و وضعیتی به وجود آورد که انگلستان توانست تمام خاک ایران و نیز بخش وسیعی از خاور نزدیک را به تصرف در آورد. روسیه تزاری- رقیب تاریخی انگلستان در ایران- از صحنه خارج شد و دو قرارداد تقسیم ایران- اوت ۱۹۰۷ و مارس ۱۹۱۵- بیاثر شد. با ورود ایالات متحده به نفع انگلستان و فرانسه، متفقین از پیروزی خود اطمینان یافتند. ورود نیروهای آمریکایی به اروپا، انگلیسیها را قادر ساخت تا نیروهای بیشتری در قالب نیروی موسوم به دنسترفورس به خاور نزدیک و ایران منتقل کنند. افراد این نیرو از جبهههای غرب اروپا به ایران گسیل شده و در بهار ۱۹۱۸ به این کشور هجوم بردند.
با این وضعیت تا ژانویه ۱۹۱۸، تنها بخش کوچکی از نیروهای روس در ایران باقی ماند.مرحله چهارم از ژانویه ۱۹۱۸ آغاز شد که طی آن نیروی انگلیسی به غرب، شمال و شرق ایران حمله کردند و مناطقی را که پیشتر در اختیار روسها بود، به اشغال خود در آوردند. تهاجم تمام عیار انگلیسیها و اشغال بخشهایی از ایران که در قرارداد پنهانی ۱۹۱۵ به روسها واگذار شده و پیش از آن در اشغال روسها بود، موضوعی است که تاکنون بسیار گذرا به آن پرداخت شده است. از همان آغاز کار، بریتانیا خبر تهاجم به غرب ایران را به شدت پنهان میداشت؛ به گونهای که «دنسترفورس» به نیروی «هیس-هیس» معروف شده بود.
این گوشهای از تاریخ است، اما در خلال همین تاریخ، بزرگترین فاجعه ایران به دست انگلیسیها و با آگاهی تمام آنها شکل میگیرد و چیزی بین ۸ تا ۱۰ میلیون ایرانی جان خود را بر سر توسعهطلبی انگلیسیها از دست میدهند. انگلیسیها در حالی که ایران در اشغال آنها بود، نه تنها برای کاستن از درد و آلام مردم ایران کاری نکردند، بلکه با خرید گسترده غله و مواد غذایی در ایران، وارد نکردن مواد غذایی از هند و بینالنهرین، ممانعت از ورود غذا از ایالات متحده آمریکا و اتخاذ سیاستهای مالی خاص- از جمله نپرداختن درآمدهای نفت به ایران- قحطی را شدت بخشیدند. در نتیجه تعداد بیشتری از مردم ایران با سیاستهای انگلیسیها از بین رفتند و این چیزی جز جنایت علیه بشریت نبود و باید آن را پیگیری کرد.
«... همانطور که در گزارشهای دیپلماتیک آمریکاییها آمده، شمار جمعیت ایران در سال ۱۹۱۴ حدود ۲۰ میلیون نفر بوده است. با یک روند طبیعی، این شمار باید در سال ۱۹۱۹ دستکم به ۲۱ میلیون نفر میرسید، اما شمار واقعی در سال ۱۹۱۹، یازده میلیون نفر بوده است که نشان میدهد، دست کم ۱۰ میلیون نفر در اثر قحطی و بیماری در ابعادی فاجعهآمیز از بین رفتهاند. شاخص دیگر در میزان تلفات قحطی، کاهش جمعیت تهران است. در سال ۱۹۱۰- بنا به نظر شوستر و منابع روسی- جمعیت تهران ۳۵۰ هزار نفر بوده است. از نتایج انتخابات ۱۹۱۷ نیز که در آن ۵۶ هزار رای برای ۱۲ نامزد پیروز ثبت شده، درمییابیم که جمعیت تهران دست کم ۴۰۰ هزار نفر بوده است. در سال ۱۹۲۰ این شمار به ۲۰۰ هزار نفر کاهش یافته است. در مجموع تا سال ۱۹۵۶ شمار جمعیت ایران به ۲۰ میلیون نفر، یعنی به میزان ۱۹۱۴، نرسید. این اعداد به شدت تکاندهنده است...».
انگلیسیها برای اینکه بتوانند کشتار مردم ایران را بپوشانند، هم در دوره جنگ و هم پس از آن سانسور شدیدی را بر مطبوعات و کتابهای خاطراتی که در آن دوره منتشر میشد، اعمال میکردند، به گونهای که حتی اسناد این جنایت را تا اندازه زیادی از بین برده و در برخی از مواقع نیز مانع از منتشر شدن آن شدهاند. پژوهشهای انگلیسی که در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ منتشر شدهاند، جمعیت ایران را در سال ۱۹۱۴ تنها ۸۹/۱۰ میلیون نفر ذکر میکنند. افزودن دو رقم اعشار به عدد ۱۰ نیز برای القای حس دقت علمی است. بنابراین قحطی و بیماری ناشی از آن که مسبب اصلی آنها انگلیسیها بودند، حدود ۱۰ میلیون ایرانی را به کام مرگ برد و کسی هم از آن دم نزد. افسران انگلیسی در خاطرات و یادداشتهای خود به این موضوع اشاره کردهاند.
قرارداد ۱۹۱۹: حضور و نفوذ انگلیسیها در ایران در غیاب قدرت روسیه، این کشور را به این صرافت انداخت تا ایران را هر چه بیشتر در کنترل خود داشته باشد، مبتکر این امر «لردکرزن» وزیر امور خارجه وقت انگلیس بود که پیش از آن فرمانروای هند نیز بود و سفرهایی به ایران داشت و ایران را از نزدیک میشناخت و موقعیت راهبردی ایران را درک کرده بود. کرزن به این منظور به سفارت انگلیس در تهران دستور داد تا با حسن وثوقالدوله نخستوزیر وقت ایران وارد مذاکره شود و مقدمات این توافقنامه را شکل دهد. انگلیسیها برای پیشبرد خواستههای خود و امضای این قرارداد، علاوه بر دادن رشوههای هنگفت به نخستوزیر، وزیر امور خارجه و برخی دیگر از مقامات دولتی، به آنها نوعی مصونیت سیاسی نیز دادند. قرارداد مذکور در نهم اوت سال ۱۹۱۹ (۱۳۳۷ ه.ق) به امضای نخستوزیر ایران و «سرپرستی کاکس» وزیر مختار انگلیس در تهران رسید. به موجب این قرارداد که تا یک سال بعد صدای آن هم درنیامد، نظارت بر تشکیلات نظامی و مالی ایران منحصرا در دست مستشاران انگلیسی قرار میگرفت و در مقابل، دولت انگلیس متعهد میشد قرضی به ایران داده و خسارت وارده به این کشور در زمان جنگ را جبران و به احداث راهآهن و تجدید نظر در تعرفههای گمرکی اقدام کند.این قرارداد آن اندازه مخالف داخلی و خارجی یافت که خود به خود اجرای آن لغو و بالاخره پس از کودتای اسفند ۱۲۹۹ رسما ملغی شد.
ارسال نظر