اصرار کرد شاگردی کند
امروز سالمرگ علیمحمد حیدریان است
او در آغاز دوران جوانی بورسیه تحصیلی گرفت و سه ماه در بروکسل و سه ماه در پاریس به سر برد و با آثار نقاشان بزرگ آشنا شد و به کپی از آنها پرداخت. بعد از شش ماه بورسیه را ناتمام گذاشت و از پاریس به ایران گشت و مجددا به کار در دانشکده و تعلیم مشغول شد.
استاد در سال ۱۳۴۳ به سمت استاد تمام در دانشکده هنرهای زیبا منصوب شد و در تاریخ ۲۹ ماه ۱۳۴۶ با توجه به خدماتش به هنر ایران بهعنوان استاد ممتاز دانشکده هنرهای زیبا انتخاب شد. علیمحمد حیدریان در تمام زندگی خود هرگز در هیچ نمایشگاه خصوصی شرکت نکرد و اگر هم در نمایشگاههای دستهجمعی شرکت میکرد با اصرار دوستانش بود.
آثار باقیمانده از حیدریان را میتوان در پنج دسته طبقهبندی کرد: تابلوهایی از صورت اشخاص (پرتره) تابلوهایی از مناظر طبیعی یا فضاهای سربسته مانند اتاق، تابلوهایی با عنوان طبیعت بیجان، تابلوهایی که از آثار نقاشان جهان کپی شده است؛ مانند کارهای رامبراند، ولاسکوئر، رنوار، شیشکین و تیسین و تابلوهای تخیلی استاد مانند تابلوی حضرت موسی (ع) یا تابلوی غدیر خم یا تابلوی حضرت مسیح.
سبک کار حیدریان کلاسیک، ناتورالیسم و گاهی با رگههایی از تاثیرات قلم امپرسیونیستها است. علیمحمد حیدریان تا سال ۱۳۶۷ در کارگاه نقاشی خود مشغول به کار بود و به تربیت نقاشان می پرداخت.
این استاد نقاشی در اسفند ۱۳۶۸ در خانه خود زمین خورد و پس از آن از صندلی چرخدار استفاده میکرد تا بالاخره در روز ۲۴ شهریور ماه ۱۳۶۹دار فانی را وداع گفت.
ابوالحسن صدیقی از مجسمهسازان مطرح ایران نیز گفته: پدر من مخالف این بود که ما نقاشی بیاموزیم. بیشتر میپسندید که پزشک یا مهندس شوم. اما من کمترین علاقهای به این ماجرا نداشتم. به همین دلیل هم سال آخر مدرسه آلیانس را نرفتم. به جایش با علی محمد حیدریان رفتیم نزد کمالالملک. جوان بودیم و احتمال نمیدادیم که ما را به شاگردی بپذیرد. حیدریان بسیار مشتاقانه اصرار کرد تا شاگردی کند. تا اینکه سرانجام کمالالملک پذیرفت و ما را شاگرد خودش کرد.»
تمامی شاگردان حیدریان معتقدند که او استاد بسیار سختگیری بوده است. غلامحسین نامی از دیگر شاگردان معروف او، نوشته است: «زمان تحصیل ما در دانشکده، استاد علی محمد حیدریان از شاگردان کمالالملک رئیس گروه نقاشی بود. هرچند دانشکده را براساس مدرسه هنری بوزار پاریس طراحی کرده بودند؛ اما آن زمان نگاه رئالیستیک و ناتورالیستیک حیدریان بر همه چیز مسلط بود. خودش تکلیف میکرد و ما با ترس و لرز کارهای نو و مدرن میکردیم. پروژه لیسانس مرتضی (ممیز) را فراموش نمیکنم. موضوعی بسیار سنتشکنانه را انتخاب کرده بود. طرح ممیز با عنوان عروسی با ونوس برای پروژه لیسانس اصلا مورد قبول دانشکده نبود و اجرای آن جرات میخواست. مرتضی دزدکی کار میکرد؛ چون اگر حیدریان میدید خوشش نمیآمد. وقتهایی روی تابلو کار میکرد که استاد سر کلاس نبود.»