منافع ملیِ چه کسی؟ کدام ناسیونالیسم؟
شروین مقیمی
دکترای علوم سیاسی
از دانشگاه تربیت مدرس
بحث از میهن‌دوستی یا به بیان برخی دانشوران «تعلق سرزمینی»، بحثی نیست که بتوان آن را در ذیل چند گزاره تجویزی و با استفاده از برخی تعابیر عامیانه جمع کرد.

البته از جهاتی این بحث، دقیقا بحثی است که باید آن را به شکلی تجویزی و عامیانه برگزار کرد؛ اما کسانی که خود به این کوشش ژورنالیستی دست می‌یازند، نباید اسیر مفروضاتی شوند که احتمالا خودشان از بی‌بنیادی آنها باخبرند. تاکید بر «تعلق سرزمینی»، اگر در حد همین تعبیر باقی بماند، امری است منطبق با طبیعت آدمیان و ربط معناداری نیز به مقوله پیشرفت و غنای تمدنی ندارد، اما اگر قرار باشد آن را در ذیلِ اصطلاح «ناسیونالیسم» و در پیوند با مقوله «دولت-ملت» بفهمیم، آن گاه باید اندکی تامل کرده و در مورد برخی از دشواری‌های این تلقی، بررسی بیشتری به عمل آوریم؛ دشواری‌هایی که آن را تا سر تناقض‌گویی پیش می‌برد.

نکته اساسی این است که تلقی از ناسیونالیسم و میهن‌پرستی به معنای متداول و امروزی آن، مبتنی‌بر درکی از مفهوم «مصالح و منافع ملی» است. دولت‌ها همگی تلاش می‌کنند تا به انحای گوناگون و با ابزارها و وسایل مختلف، میان شهروندانشان این حس را تقویت کنند، حسی که حاکی از قبول این گزاره بنیادین در امر حکومت‌گری است: «منافع همه ما به‌عنوان شهروندان این کشور واحد که در ذیل فلان حکومت به سر می‌بریم، دست‌کم در مهم‌ترین امور، به یک جای مشترک ختم خواهد شد.» اما پرسشی که می‌توان به‌عنوان مناقشه‌ای نظری در این مدعا مطرح کرد این است: آیا اگر سیر و روند طبیعیِ امور به سوی رسیدن به درکی از منافع مشترک ملی در میان اقوام و کشورهای گوناگون بود، چرا باید برای ایجاد، حفظ و تقویت آن، این همه تمهیدات در نظر گرفت؟

آیا این به آن معنا نیست که ما اصولا در عرصه مناسبات سیاسی، چه در ابعاد ملی و چه در ابعاد فراملی، منطقه‌ای و بین‌المللی، قادر نیستیم از منافع ملی مشترک، منافع منطقه‌ای مشترک و منافع جهانشمول به شکلی مطلق سخن بگوییم؟ آیا وقتی از منافع ملی به‌عنوان سنگ بنای تلقی جدید از حس میهن‌پرستی و تعلق به دولت-ملت سخن می‌گوییم، در نقطه نهایی منافع عده‌ای خاص را به منافع کل جامعه ترجمه نکرده‌ایم؟ این البته به معنای نفی مقوله میهن‌پرستی یا ناسیونالیسم و حتی منافع ملی نیست، بلکه به معنای دوری از این توهم است که گویا این اصطلاحات واجد «حقیقتی» هستند که از «طبیعی‌بودن» آنها حکایت دارد. در همه کشورهایی که دولت-ملت در آنها به معنای متعارف کلمه مستقر شده و ناسیونالیسم به معنای واقعی رواج یافته و مرزها و مولفه‌های منافع ملی دست‌کم به نحوی کلی برای شهروندان معلوم شده است نیز گرایش به ترجیح منافع فردی و خانوادگی به آنچه از آن با عنوان «منافع ملی» یاد می‌شود، آشکار و مبرهن است.

این به‌خاطر حقیقتی است که در منافع شخصی و فردی نهفته است، حقیقتی که از طبیعی‌بودن آن خبر می‌دهد؛ به عبارت دیگر طبیعت امور اقتضا می‌کند که شخص، در پاکیزگی خود و خانه خود، به ترتیب اولویت، بیشتر از پاکیزگی محله خود، شهر خود یا جهانی که در آن زندگی می‌کند، بکوشد. اگر در برخی کشورها شکل خاصی از رفتار مدنی تقویت و تثبیت شده است که طی آن افراد تلاش می‌کنند تا دست‌کم توجه و التفات خود به حلقه‌های بیرونی‌تر را افزایش دهند، این ربطی به تغییر طبیعت انسانی آنها ندارد؛ بلکه تحولی تاریخی و ماحصل استقرار برخی ساختارهای سیاسی، اجتماعی و روان‌شناختی است که با ایجاد سازوکارهای منع، ارجاع به برخی رفتارها و عملکردهای طبیعی را به تعویق می‌اندازند، نه اینکه از میان می‌برند.

بهترین نمونه برای درک بازگشت این سازوکارهای طبیعی که به طرفه‌العینی، سازوکارهای مصنوعی را زیر پا خُرد می‌کند، وضعیتی است که در بزنگاه‌های استثنایی رخ می‌دهد: بزنگاه‌هایی مانند جنگ و بروز قحطی و گرسنگی. بهترین آزمون برای گریز از خودفریبی در باب تغییر طبیعت انسان‌ها، تامل در رفتار آنها در شرایطی است که جان خودشان یا نزدیکانِ طبیعی‌شان به‌خطر می‌افتد؛ آنگاه همه ساختارهای مصنوعی در مقابل این میل طبیعی به اشاره‌ای مضمحل می‌شود. اگر این مقدمه را مبنای ملاحظه خود به وضعیت مقوله «تعلق سرزمینی» در کشوری چون ایران قرار دهیم، آن گاه درخواهیم یافت که تنوع قومی و زبانی در ایران، یکی از مهم‌ترین موانع طبیعی بر سر راه رسیدن به ساختارهای مصنوعی و به تعویق انداختن «تعلق سرزمینی» است. از سوی دیگر ساختار سیاسی دولت در ایران به‌عنوان یک دولت «رانتیر»، رسیدن به درکی از منافع عمومی یا ملی را، هر چند به‌عنوان تعبیری در اساس تصنعی و رتوریکال، تا مرز عدم‌امکان پیش می‌برد. این‌ها به هیچ وجه مرثیه‌سرایی در باب وضعیت موجود و آماده‌کردن زمینه لازم برای افتادن به دام شکل رادیکال‌تری از آرمان‌گرایی نیست؛ بلکه در نهایت می‌تواند منجر به درکی درست از محدودیت‌های سیاست باشد؛ محدودیت‌هایی که هر گونه کوشش رادیکال، یا مبتنی‌بر ایده پیشرفت برای فرارفتن از آن یا به نتایج هولناک ختم خواهد شد یا ما را وادار به اداکردن تعابیری مضحک خواهد کرد.