داستان داراها و ندارهای تاریخ نوار عرض شرقی- غربی توسعه کشاورزی

بیایید با داستانی شروع کنیم که دلایل فوری را نشان می‌دهد که چرا اروپایی‌ها توانستند در نبرد با مردم بومی که در قاره‌های دیگر با آنها مواجه شده‌اند، پیروز شوند. در سال۱۵۳۲، فرانسیسکو پیزارو، کاشف اسپانیایی، گروهی از سربازان را به قلب امپراتوری اینکاها در کشور پرو کنونی هدایت کرد. در آن زمان، اسپانیا ثروتمندترین و پیشرفته ترین ملت اروپا و امپراتوری اینکاها قدرتمندترین تمدن در قاره آمریکا بود.

پیزارو تنها با ۱۶۸سرباز، ۶۲نفر سوار بر اسب و بقیه پیاده نظام به قلمرو اینکاها پیشروی کرد. او و مردانش بیش از هزار مایل از نزدیک‌ترین نیروهای کمکی اسپانیایی در پاناما دور بودند، آنها در نتیجه پیشروی به ارتشی متشکل از ۸۰هزار سرباز اینکا به فرماندهی امپراتور آتاهوالپا نزدیک شدند. در حومه اطراف میلیون‌ها نفر از مردم اینکا بودند که همگی آتاهوالپا را به‌عنوان خدای خورشید می‌پرستیدند و آماده بودند تا از هر فرمان او پیروی کنند. با این حال، هنگامی که افراد پیزارو با ارتش آتاهوالپا در نبرد کاجامارکا جنگیدند، اسپانیایی‌ها اینکاها را در هم شکستند و هزاران نفر را بدون از دست دادن یک نفر کشتند. اینکاها به‌رغم اینکه از مهاجمان با نسبت ۴۵۰ به ۱ بیشتر بودند، نتوانستند با سلاح‌ها و تاکتیک‌های تهاجمی اسپانیایی‌ها مطابقت کنند. آتاهوالپا دستگیر و در نهایت کشته شد. پس از این، فتح آمریکای جنوبی توسط اسپانیا با مقاومت اندکی پیش رفت و تا سال۱۶۰۰ اسپانیا بخش‌های زیادی از قاره آمریکا را تحت کنترل درآورد.

برخوردهایی مانند نبرد کاجامارکا بارها و بارها رخ داد؛ زیرا اروپایی‌ها مردم بومی را در قاره آمریکا، استرالیا، آفریقا و بخش‌هایی از آسیا شکست دادند. برخی از کاوشگران و مبلغان مذهبی کمتر از پیزارو وحشیانه رفتار می‌کردند و برخی با فشار بی‌امان برای تسخیر زمین و استعمار مخالف بودند. اما رهبران اروپا به فتوحات خود ادامه دادند و به سربازان دستور دادند که کشتی‌های بی‌شماری از طلا، نقره، جواهرات و منابع طبیعی را با خود حمل کنند و مهاجرانی را برای ایجاد مستعمرات که مردم بومی را کنار می‌زدند، فرستادند.

با نگاهی به گذشته، فهرست کردن دلایل فوری که ماجراجویانی مانند پیزارو توانستند ارتش‌هایی را که تعدادشان بسیار بیشتر بود، شکست دهند، آسان است:

اول اینکه اروپایی‌ها سلاح‌های به مراتب بهتری داشتند. در کاجامارکا و در نبردهای دیگر، چماق‌ها، نیزه‌ها و زره‌های سربازان بومی در برابر توپ‌ها، تفنگ‌ها، تپانچه‌ها و شمشیرها، خنجرها و زره‌های فولادی مهاجمان بی‌اثر بودند. دوم، اروپایی‌ها می‌دانستند که چگونه از اسب‌ها به‌عنوان سلاح‌های جنگی وحشتناک و بسیار موثر استفاده کنند. اسب‌ها در تعقیب و کشتن سربازان پیاده دشمن به آنها مزیت بزرگی دادند. سوم، اروپایی‌ها کشتی‌ها و روش‌های دریانوردی داشتند که عبور از هزاران مایل از اقیانوس آزاد را با سربازان، سلاح‌ها، اسب‌ها و تدارکات ممکن می‌کرد. برای کسانی که در شرف فتح بودند، باید این‌طور به نظر می‌رسید که مهاجمان از جهانی دیگر بیرون آمده‌اند. چهارم، اروپایی‌ها نوشتن را توسعه داده بودند که به آنها اجازه می‌داد تا بینش‌های دقیقی درباره سرزمین‌های جدید از کاشفان قبلی داشته باشند. همچنین نوشتن به اروپاییان این امکان را می‌داد که سریع‌تر و دقیق‌تر با هموطنان دور و نزدیک ارتباط برقرار کنند. بیشتر مردم بومی به حافظه و پیام‌هایی که از طریق دهان به دهان ارسال می‌شد، متکی بودند. پنجم، اروپایی‌ها سطحی از سازمان‌دهی سیاسی و دولت‌های متمرکز ایجاد کرده بودند که به آنها اجازه می‌داد تا لشکرکشی‌ها را به سرزمین‌های دور سازمان‌دهی کرده و هزینه مالی آنها را تامین کنند. برخی از مردم بومی مانند اینکاها امپراتوری داشتند؛ اما به این درجه از سازمان‌دهی سیاسی و جاه‌طلبی نرسیده بودند.

سرانجام مهاجمان ناخواسته بیماری‌های عفونی از جمله آبله، سرخک و آنفلوآنزا را با خود به همراه آوردند. اروپایی‌ها نسبت به این بیماری‌ها مصونیت داشتند؛ اما مردم بومی چنین مصونیتی نداشتند و میلیون‌ها نفر با قرار گرفتن در معرض میکروب‌های بیگانه جان خود را از دست دادند. برای مثال، چند سال قبل از نبرد کاجامارکا، آبله از اسپانیایی‌ها در پاناما به آمریکای جنوبی سرایت کرد. به سرعت از روستایی به روستای دیگر حرکت کرد و هزاران اینکایی را کشت و باعث وحشت در سراسر امپراتوری شد. آبله سلف آتاهوالپا را کشت و جرقه جنگ داخلی را برانگیخت. همه اینها باعث شد که فتح پیزارو بسیار کمتر چالش‌برانگیز باشد. این ۶مزیت دلایل فوری اروپایی‌ها برای تسخیر بیشتر جهان بودند. اما دلایلی که آنها این مزایا را داشتند، چه بود؟ چرا اسلحه‌های آنها خیلی بهتر بود؟ چرا ارتش آنها از اسب استفاده می‌کردند؛ درحالی‌که مردم قاره‌های دیگر از آن استفاده نمی‌کردند؟ چرا اروپایی‌ها در توسعه نوشتار و سازمان‌دهی سیاسی جلوتر بودند؟ چرا آنها حامل بیماری‌هایی بودند که برای مردمی که با آنها مواجه می‌شدند، بسیار کشنده بود؟ و چرا آنها در ساخت کشتی‌های اقیانوس‌پیما و ابزار ناوبری بسیار جلوتر بودند؟

 دوران پیش از تاریخ؛ یک زمین بازی همسطح؟

بیایید ۱۳هزار سال به عقب سفر کنیم؛ زمانی که آخرین عصر یخبندان رو به پایان بود و یخچال‌های طبیعی وسیع به آرامی از نیمکره شمالی عقب‌نشینی کردند. در این مرحله، میلیون‌ها انسان در آفریقا، اروپا، آسیا، استرالیا و آمریکای شمالی و جنوبی - همه قاره‌ها به جز قطب جنوب - زندگی می‌کردند. این انسان‌های ماقبل تاریخ همگی شکارچی-گردآورنده بودند و با کشتن حیوانات وحشی و جمع‌آوری گیاهان خوراکی زندگی می‌کردند. گروه‌های کوچک ۵ تا ۸۰نفری دائما در حال حرکت بودند و به دنبال غذا و سرپناه می‌گشتند، زبان را توسعه می‌دادند، ابزار و سلاح می‌ساختند، سرپناه می‌ساختند، از آتش برای پختن غذا استفاده می‌کردند، لباس‌های ابتدایی تولید می‌کردند، آثار هنری خلق می‌کردند و سعی می‌کردند دنیای اطراف را درک کنند. ۱۳هزار سال پیش، همه انسان‌ها در مرحله بسیار مشابهی از توسعه فرهنگی و فناوری بودند. با سفر در زمان به این دوران، آیا می‌توانستیم پیش‌بینی کنیم که در نهایت چه افرادی بر جهان مسلط خواهند شد؟ ما مطمئنا متوجه تفاوت‌هایی در رنگ پوست، ویژگی‌های صورت و انواع بدن در مناطق مختلف و همچنین زبان‌ها، تکنیک‌های شکار و جمع‌آوری و آداب و رسوم متفاوت خواهیم بود؛ اما باستان‌شناسان و مردم‌شناسان به ما می‌گویند که این تفاوت‌ها سطحی بوده است. انسان‌ها در هر قاره‌ای اعضای همان‌ گونه‌ای بودند که طی هزاران سال از منشأ خود در شرق آفریقا به بیرون مهاجرت کرده و به آرامی قاره‌های دیگر را پر کرده بودند. همه افراد این‌گونه -هومو ساپینس- دارای مغزهایی با اندازه مشابه و دارای ترکیبی از هوش بودند که به آنها اجازه می‌داد در محیط‌های مختلف زنده بمانند. مهم نیست ۱۳هزارسال پیش چقدر مردم را به دقت مورد بررسی قرار دادیم، نمی‌توانیم مزایایی را مشخص کنیم که به ما امکان می‌دهد پیش‌بینی کنیم کدام گروه موفق‌ترین گروه خواهد بود. با این حال، بذرهای نابرابری در حال کاشته شدن بود تا داراها و ندارهای تاریخ را از هم جدا کند.

 آغاز کشاورزی

اولین قدم از وجود سرگردان و دست به دهان شکارچیان به سمت تمدن مدرن، رشد محصولات کشاورزی بود. زمانی که انسان‌ها به جای شکار حیوانات وحشی و جمع‌آوری گیاهان وحشی، غذای خود را پرورش می‌دادند و منبع غذایی ثابتی داشتند که یک واکنش زنجیره‌ای غیرقابل توقف را به راه انداخت. ویژگی‌های این گذار به کشاورزی عبارت بود از:

  ساخت خانه‌ها و سازه‌های بزرگ‌تر.

  تولید غذای بیشتر از آنچه برای بقای ساده لازم است.

  به جمعیت بسیار بیشتری غذا بدهند؛ به این معنی که تعداد کشاورزان از شکارچیان بسیار بیشتر است و معمولا می‌توانند آنها را در نبرد شکست دهند یا آنها را از زمین خود بیرون کنند. ذخیره مواد غذایی اضافی برای زنده ماندن در زمان‌های سخت.

  امکان تغذیه افرادی که مستقیما در تولید غذا دخالت ندارند؛ از جمله مخترعان، نویسندگان، معلمان، هنرمندان و سربازان، بنابراین سرعت نوآوری و توسعه تسریع شد.

  ساخت قایق‌هایی که می‌توانند از رودخانه‌ها و دریاچه‌ها عبور کنند.

  توسعه آثار هنری به‌طور فزاینده‌ای پیچیده.

  اعتقادات و مناسک مذهبی خود را توسعه دهند.

به عبارت دیگر، کشاورزی مزیت باورنکردنی را برای کسانی که آن را اتخاذ کردند، به ارمغان آورد. کدام دسته از شکارچیان در ۶قاره ابتدا این کار را انجام می‌دهند - و چرا؟ باستان شناسان شواهدی یافته‌اند که نشان می‌دهد کشاورزی به‌طور مستقل در حدود نه مکان مختلف در سراسر جهان توسعه یافته است؛ آسیای جنوب غربی، مناطق گرمسیری غرب آفریقا، منطقه ساحل آفریقا، اتیوپی، گینه نو‌اند و آمازون، مکزیک، جنوب شرقی ایالات متحده و چین. اما اولین و گسترده‌ترین کشاورزی حدود ۱۱هزارسال پیش در آسیای جنوب غربی توسعه یافت؛ منطقه‌ای که اکنون خاورمیانه نامیده می‌شود. به‌دلیل شکل ماه این منطقه، به آن هلال حاصلخیز لقب داده شده است؛ اما این نام تا حدی اشتباه است؛ زیرا خاک در این قسمت از جهان به‌طور استثنایی حاصلخیز نبود. چرا کشاورزی در به اصطلاح هلال حاصلخیز زودتر و گسترده‌تر از سایر مناطق در سراسر جهان توسعه یافت؟ جواب این است که خاورمیانه بیشترین تعداد گیاهان و حیواناتی را داشت که به وسیله انسان اهلی شدند. از هزاران گیاهی که توسط شکارچیان در سراسر جهان خورده می‌شود، تنها ۵۶گیاه غلات وحشی دانه درشت بودند و از این تعداد، ۳۲گیاه در هلال حاصلخیز ۱۱هزارسال پیش فراوان بودند. اینها شامل چهار گونه غلات (گندم سبز، گندم سیاه، جو و جد گندم نان)، چندین گونه حبوبات (از جمله عدس و نخود) و بسیاری از گونه‌های آجیل (مانند بادام) و میوه‌ها (مانند انگور و انجیر) است.

چرا هلال حاصلخیز دارای گیاهان متنوعی بود که انسان می‌توانست بکارد و برداشت کند؟ دانشمندان بر این باورند که به این دلیل است که طی میلیون‌ها سال، زمستان‌های معتدل و مرطوب و تابستان‌های گرم و خشک منطقه، همراه با توپوگرافی متنوع آن، باعث تکامل گیاهان با بذر درشت مناسب برای کشاورزی شده است. مناطق دیگری با آب و هوای مشابه، از جمله کالیفرنیا و شیلی کنونی وجود داشت، اما منطقه مدیترانه (از جمله هلال حاصلخیز) بزرگ‌ترین و دارای بیشترین تنوع آب و هوایی بود. شکارچیان این منطقه در گیاهانی که جمع می‌کردند بسیار گزینشگر بودند و آنهایی را انتخاب می‌کردند که خوشمزه‌ترین، راحت‌ترین و مغذی‌ترین گیاهان بودند. انتخاب آنها اغلب جهش‌های نادر گیاهان وحشی بود؛ برای مثال، نخود وحشی با غلاف‌های بدون جوش و گندم وحشی با دانه‌های بزرگ‌تر. مردم آنها را در اطراف آتش خود می‌خوردند و تعدادی دانه روی زمین می‌انداختند. هفته‌ها یا ماه‌ها بعد، در بازگشت به آن محل کمپ متوجه شدند که برخی از دانه‌ها جوانه زده‌اند، آنها را چیدند و خوردند و دانه‌های بیشتری روی زمین ریختند. مردم بدون اینکه قصدی داشته باشند به تکثیر و گسترش این گیاهان مطلوب کمک کردند که بدون دخالت انسان این اتفاق نمی افتاد. در نهایت، مردم قدم بعدی را برداشتند: کاشت و برداشت عمدی بهترین گیاهان. اکنون انقلاب کشاورزی با پیامدهای عظیمی برای آینده کره زمین در جریان بود؛ اما بیایید رو راست باشیم، مردم هلال حاصلخیز باهوش‌تر یا سخت‌کوش‌تر از شکارچیان در سایر نقاط جهان نبودند. آنها فقط در مکان مناسب و در زمان مناسب، احاطه‌شده توسط گیاهان و شرایطی بودند که توسعه کشاورزی را تقریبا اجتناب‌ناپذیر می‌کرد.

علاوه بر کاشت و برداشت گیاهان، مردم خاورمیانه نیز شروع به رام کردن تعدادی از حیوانات وحشی منطقه و استفاده از آنها به نفع خود کردند. بار دیگر، انسان‌هایی که در این نقطه از جهان بودند بسیار خوش‌شانس بودند. در سراسر جهان، حدود ۴۰۰۰گونه پستاندار وحشی وجود دارد؛ اما تنها تعداد کمی از آنها دارای ویژگی‌هایی هستند که یک حیوان را کاندیدای مناسبی برای اهلی کردن می‌کند:

  می‌تواند شیر، پشم، گوشت، چرم و سایر محصولات مفید را فراهم کند.

  دارای الگوی رفتاری پیرو  و قابل گله‌بندی است.

  می‌توان آن را به‌گونه‌ای آموزش داد که مطابق با دستورات انسانی باشد.

  شرور نیست (مثلا کرگدن‌ها برای اهلی کردن مناسب نیستند).

  گوشتخوار نیست که برای تغذیه آن نیاز به پرورش یا تهیه گوشت باشد.

  مقاوم است و به ندرت بیمار می‌شود.

  در اسارت تکثیر می‌شود و بچه‌هایش به سرعت رشد می‌کنند و به بلوغ می‌رسند.

دانشمندان دریافته‌اند که از تمام گونه‌های پستانداران بزرگ خشکی، تنها ۱۴گونه این ویژگی‌ها را دارند. اولین کشاورزان در خاورمیانه به اندازه کافی خوش‌شانس بودند که پنج مورد از این حیوانات وحشی در منطقه پرسه می‌زدند؛ گاو، گوسفند، بز، خوک و اسب. این فقط یک مساله زمانی بود که مردم شروع به گرفتن، رام کردن و استفاده از این حیوانات کردند. آیا حیوانات مناسب در سایر قاره‌ها وجود نداشت؟ در قاره آمریکا و استرالیا، انقراض دسته‌جمعی پستانداران بزرگ زمینی در طول هزاره‌ها رخ داده است (شاید شکار انسان عامل آن بوده است). در تمام قاره آمریکا، تنها یک حیوان بزرگ وجود داشت که انسان‌ها می‌توانستند آن را اهلی کنند و کار کنند: لاما. پس در واقع قاره‌های دیگر دارای یک کمبود تاریخی در میزان گونه حیوانی و گیاهی مناسب برای اهلی کردن و کشاورزی بودند و این سرآغاز عقب‌ماندگی ندارهای تاریخ بود. وقوع انقلاب کشاورزی در جغرافیایی مناسب مانند هلال حاصل‌خیز و گسترش آن در اوراسیا اجتناب‌ناپذیر بود.

شانس پیروز می‌شود

به‌طور خلاصه، مردم هلال حاصل‌خیز شانس شگفت‌انگیزی در منابع طبیعی داشتند که اتفاقا در دسترس آنها بود. از تعداد بسیار کمی از گیاهان خوراکی در سراسر جهان که برای کشاورزی مناسب هستند، بسیاری از آنها در خاورمیانه رشد می‌کردند و از تعداد بسیار کمی از حیوانات وحشی در سراسر جهان که برای اهلی کردن مناسب هستند، پنج‌گونه در خاورمیانه زندگی می‌کردند. همه اینها به مردم این منطقه مزیت بزرگی برای تغییر از شکار و گردآوری به تمدن پیشرفته داد. همان‌طور که مردم در هلال حاصل‌خیز ساکن شدند و شروع به کشت محصولات کردند، می‌توانستند از خانواده‌های بزرگ‌تر حمایت کنند و جمعیت افزایش یافت. مردم در گروه‌های بزرگ‌تر و بزرگ‌تر زندگی می‌کردند، از گروه‌هایی متشکل از ۵ تا ۸۰ شکارچی-جمع‌آور نزدیک به قبایل صدها نفری در دهکده‌ها، سپس دهکده‌هایی با هزاران نفر که در یک منطقه جغرافیایی وسیع‌تر پراکنده شدند، سپس دولت‌های ملی با بیش از ۵۰۰هزار نفر گسترش یافتند. بسیاری نیز در شهرها زندگی می‌کردند. چندین تمدن بزرگ در خاورمیانه شکوفا شدند، از جمله سومر، اوروک، بابل، اسرائیل و مصر. درحالی‌که این تمدن‌های اولیه در هلال حاصل‌خیز شکوفا می‌شدند، مردم اروپا هنوز شکارچی-گردآورنده بودند؛ اما گسترش کشاورزی غیرقابل توقف بود. جمعیت رو به رشد کشاورزان به قلمرو اطراف نقل مکان کردند، گاهی با شکارچیانی که در آنجا زندگی می‌کردند می‌جنگیدند و گاهی اوقات با هم ازدواج می‌کردند و آنها را جذب می‌کردند و گاهی هم آنها را آواره می‌کردند.

در ابتدا، کشاورزی به دو دلیل به شرق و غرب گسترش یافت. اول، گیاهان و حیواناتی که انسان‌ها در هلال حاصلخیز پرورش می‌دادند، می‌توانستند در یک نوار عرض جغرافیایی نسبتا باریک شرقی-غربی رشد کنند. دلیل آن این است که این محصولات و موجودات طی میلیون‌ها سال تکامل یافته‌اند تا در شرایط محیطی خاص - مقدار معینی از نور خورشید، محدوده دمایی تابستان و زمستان و ارتفاع از سطح دریا - زنده بمانند. اگر مردم سعی می‌کردند بذرها را خیلی دور از شمال یا جنوب آن عرض جغرافیایی بکارند، به خوبی رشد نمی‌کردند و البته باید گفت که اصلا رشد نمی‌کردند. به همین دلیل کشاورزی و گله‌داری بیشتر در شرق و غرب و به مناطقی با شرایط محیطی مشابه گسترش یافت. نقشه فوق نوار عرض شرقی-غربی را نشان می‌دهد که این نوآوری‌ها از خاستگاه خود در خاورمیانه در امتداد آن گسترش یافته‌اند.

دوم، هلال حاصل‌خیز بخشی از اوراسیا است، قاره‌‌ای عظیم که اروپا و آسیا را ترکیب می‌‌کند و اتفاقا روی یک محور شرقی-غربی قرار گرفته است، با بیش از ۸هزارمایل از یک سر تا سر دیگر. نقشه جهانی نشان می‌دهد که چقدر این جهت‌گیری با جهت گیری شمالی-جنوبی آفریقا و قاره آمریکا متفاوت است. استرالیا یک مورد متفاوت است؛ زیرا جهت‌گیری جغرافیایی آن کمتر از انزوای آن از اوراسیا اهمیت دارد.

محور شرقی-غربی اوراسیا به این معنی بود که با گسترش کشاورزی و اهلی کردن حیوانات از مبدأ خود در هلال حاصل‌خیز، فضای زیادی برای شکوفایی گیاهان و حیوانات در «منطقه آسایش» آنها وجود داشت. در نتیجه کشاورزی به سرعت از یک سر اوراسیا به انتهای دیگر و همچنین در شمال آفریقا که آب و هوای آن مشابه بود، گسترش یافت. اما درباره مردم قاره آمریکا، استرالیا و منطقه وسیع آفریقا در جنوب صحرای بزرگ، چطور؟ کشاورزی به‌طور مستقل و محدود در برخی از این مناطق توسعه یافت؛ اما به سه دلیل، مردم سایر قاره‌ها از اوراسیا عقب ماندند. اولا، آنها گیاهان مناسب وحشی کمتری داشتند که می‌توانستند اهلی شوند و هیچ حیوان وحشی قابل اهلی شدن (به جز لاما در آمریکای جنوبی) نداشتند.

دوم، از آنجا که آفریقا و قاره آمریکا جهت‌گیری شمال-جنوب دارند، مناطقی که کشاورزی در آن توسعه یافته است یکدیگر را غنی نمی‌کنند (به‌دلیل موانع جغرافیایی فراوان محور شمال جنوب مثل صحرای بزرگ در مرکز آفریقا). در قاره آمریکا، دو سرزمین مستقل کشاورزی (مکزیک و منطقه آند) در عرض‌های جغرافیایی بسیار متفاوت و دارای محیط‌های کاملا متمایز بودند. بر اساس مقایسه، دو سرزمین کشاورزی اوراسیا (هلال حاصل‌خیز و چین) در عرض جغرافیایی شرقی/غربی مشابهی قرار داشتند و گیاهان و بذرهایی که از یکی به دیگری منتقل می‌شدند می‌توانستند شکوفا شوند و تنوع و بهره‌وری کشاورزی را در سراسر قاره گسترش دهند. ثالثا، مردم در سراسر اوراسیا دائما در حال تجارت، رقابت، جنگ و فتح یکدیگر بودند که توسعه و گسترش کشاورزی، استفاده ماهرانه از حیوانات، سلاح‌ها، سازمان‌های سیاسی، نویسندگی و فناوری روزافزون را تسریع بخشید. در نتیجه توسعه تمدن پیشرفته در قاره اوراسیا بسیار سریع‌تر پیش رفت و شکاف تمدنی بین اوراسیا و بقیه جهان به‌طور پیوسته افزایش یافت.

حیوانات اهلی مزایای زیادی را برای کشاورزان اولیه به ارمغان آوردند؛ اما یک نقطه ضعف عمده وجود داشت. بسیاری از مردم با گاوها، خوک‌ها، مرغ‌ها و اردک‌های خود در محله‌های نزدیک زندگی می‌کردند و این امر اجتناب‌ناپذیر بود که برخی میکروب‌های حیوانی به انسان راه پیدا کنند. انواع بیماری‌های انسانی تکامل یافتند، از جمله سرخک، سل و آبله (از گاو)، آنفلوآنزا (از خوک‌ها و اردک‌ها)، سیاه سرفه (از خوک‌ها و سگ‌ها)، طاعون (از موش‌ها در مناطق پرجمعیت) و آبله مرغان، تیفوس، وبا، دیفتری و تب زرد. بدترین این بیماری‌ها دارای ویژگی‌های زیر بود:

 الف) آنها به سرعت از یک فرد آلوده به افراد سالم در نزدیکی سرایت می‌کنند. بنابراین کل جمعیت می‌توانند در عرض چند روز بیمار شوند.

 ب) بیماری‌ها «حاد» بودند؛ به این معنی که افرادی که به آنها مبتلا می‌شوند یا به سرعت می‌میرند یا به‌طور کامل بهبود می‌یابند.

 ج) کسانی که بهبود یافته‌اند، دارای آنتی‌بادی یا مصونیت ارثی هستند که از آنها در برابر عفونت آینده ناشی از آن بیماری محافظت می‌کند. در طول سال‌ها، میلیون‌‌ها نفر در جوامع کشاورزی به‌دلیل این بیماری‌ها جان خود را از دست دادند؛ اما آنها که جان سالم به در بردند، مصونیت پیدا کردند و بیشتر آنها می‌‌توانستند در نزدیکی حیوانات زندگی کنند و بدون اینکه بیمار شوند، افراد را آلوده کردند. هنگامی که افرادی که حیوانات اهلی داشتند با افرادی در قاره‌های دیگر که این کار را نمی کردند تماس گرفتند، این عواقب سرنوشت‌سازی داشت.

در طول قرن‌های متوالی تمدن‌های عمده مبتنی بر کشاورزی در اوراسیا شکوفا شدند. در هر یک، بیماری‌های همه‌گیر باعث مرگ‌ومیرهای بی‌شماری شد؛ اما بازماندگان مصونیت داشتند و رشد جمعیت از سر گرفته شد. در اروپا، طاعون تقریبا یک‌سوم از جمعیت را در اواسط سده۱۳۰۰ از بین برد؛ اما در عرض یک قرن، رنسانس در نوسان کامل بود و در پایان سده۱۴۰۰، کاشفان اروپایی برای کاوش در جهان آماده می‌شدند. در مقابل، مردم سایر قاره‌ها، بدون تماس روزانه با حیوانات اهلی، بیماری‌های اپیدمی عمده نداشتند و ایمنی جمعی ایجاد نکرده بودند.

در نتیجه جلو افتادن اوراسیا در توسعه طبیعی، در سده۱۴۰۰، اروپای غربی یک منطقه بسیار توسعه یافته بود، با جمعیت در حال گسترش و تمایل و توانایی برای اکتشاف و ایجاد مستعمرات در قاره‌های دیگر. چین تقریبا از هر نظر با اروپا همتراز بود؛ اما از نظر سیاسی بسیار متمرکز بود، عمدتا به این دلیل که جغرافیای آن سفر و تسخیر داخلی را آسان‌تر می‌کرد و در نهایت مسیر تاریخ جهان را نیز تغییر داد؛ زیرا یک امپراتور توانست تصمیم برای پایان دادن به ساخت کشتی‌های اقیانوس‌پیمای چینی و کنار گذاشتن ایده گسترش و استعمار را بگیرد. این امر، همراه با کاهش پایگاه قدرت کشاورزی اعراب، دریاهای آزاد را به روی اروپایی‌ها باز گذاشت.

بیایید به سوال مطرح شده در ابتدا برگردیم: چرا چند کشور نسبتا کوچک در اروپای غربی توانستند بیشتر جهان را تسخیر کنند و میلیون‌ها نفر از مردم بومی را تحت سلطه خود درآورند و الگویی از نابرابری انسانی ایجاد کنند که تا امروز ادامه دارد؟ تا به حال باید مشخص باشد که این به دلیل هوش، خلاقیت، ظلم یا هدایت الهی اروپایی‌ها یا به‌دلیل حقارت ذاتی مردمی که آنها را تسخیر کرده‌اند، نبوده است. در عوض، تسلط اروپا را می‌توان به حادثه جغرافیایی گیاهان خوراکی و حیوانات اهلی که در ۱۱هزار سال پیش در هلال حاصل‌خیز رخ داد، ردیابی کرد. آن گیاهان و حیوانات به شکارچیانی که به اندازه کافی خوش شانس بودند در آن منطقه بودند، در ایجاد تغییر حیاتی به سمت کشاورزی و دامداری، پیش‌قدم شدند.

این داستان توسعه نامتوازن جهان ماست که عمدتا ریشه‌های جغرافیایی دارد. به‌دلیل شرایط جغرافیایی و اکولوژیک مناسب جوامع اوراسیا و در صدر آنها اروپا زودتر از سایرین توانستند انقلاب کشاورزی و پیشرفت‌های فناورانه را تجربه کنند. جغرافیا دیگران را که از این مواهب جغرافیایی بهره‌مند نبودند و در نتیجه در سیر طبیعی تاریخ عقب ماندند به ندارهای تاریخ مبدل ساخت. فرار از تله فقر مالتوسی با پیشگامی جوامع اوراسیا (با اولویت اروپا) موضوع گزارش بعدی است.