آموزش و حفظ محیطزیست

محیطزیست و بهطور خاص محافظت از جنگلها یکی از زمینههایی است که ادعا میشود منافع خارجی آموزش در آن بهطرزی روشن نمود پیدا میکند. از آنجا که نابودی جنگلها به صورت مداوم در حال وقوع است و به معضلی بسیار جدی و نگرانکننده در سراسر جهان تبدیل شده و زندگی جانوران، گیاهان و بهویژه انسانها را با مخاطره مواجه ساخته است، تلاش میشود که بهطور خاص در ذیل کلیت مباحث مربوط به محیطزیست بحث شود.
اهمیت چنین مطالعهای در این است که مبنایی را برای دخالت دولت و زمینه مورد دخالت فراهم میآورد؛ زیرا حتی در دیدگاه معتقد به اقتصاد آزاد و عدمدخالت دولت، بر لزوم سیاستگذاری دولت و ورود آن به عرصه اقتصاد و توسعه تاکید میشود؛ زیرا آثار خارجی از مصادیق شکست بازار محسوب میشود.
اگر واقعا محیط طبیعی و آنچه فضای زندگی ما را تشکیل میدهد متاثر از آموزشی باشد که افراد جامعه کسب میکنند، آنگاه نگرش به آموزش باید بیشتر متحول شده و بیشتر به آن بها داده شود. انتظاری که در این خصوص وجود دارد چنین است که سطح بالاتر آموزش به کاهش جنگلزدایی کمک میکند و از اینرو، در توسعه پایدار باید به سرمایهگذاری در آموزش توجه ویژه داشت. به عبارت واضحتر، جوامعی که از شمار بیشتری از افراد باسواد یا سطح بالاتر تحصیلات مردم برخوردارند، از لحاظ حفظ جنگلها وضعیت بهتری دارند. معتبر بودن این ادعا دال بر جنبه دیگری از اهمیت آموزش در جامعه است.
ارتباط آموزش با سلامت محیطزیست موضوع تحقیق تعداد محدودی از پژوهشگران بوده؛ هرچند در ایران توجه بسیار اندکی به این مقوله شده است. مرور اجمالی یافتههای محققان نشان میدهد که اتفاق نظر قطعی راجع به اثر آموزش در حوزه محیطزیست و بهطور خاص وضعیت جنگلها وجود ندارد؛ هرچند میزان شواهد حامی اثر مثبت آموزش کمّی بیشتر است.
آنچه از بررسی مطالعات مستفاد میشود این است که قرار گرفتن در دورههای آموزش رسمی، نگرش و طرز برخورد افراد با مسائل محیطی و سلامت (فردی یا اجتماعی) را دستخوش تغییر میسازد و گرایش آنها را به سوی مراقبت بیشتر هدایت میکند. همچنین بیشتر پژوهشها به محدوده جغرافیایی خاصی اختصاص داشتند که شاید نتوان نتایج آنها را به مناطق دیگر تعمیم داد. در توجیه موثر بودن آموزش بر وضعیت محیطزیست، از جمله پوشش جنگلی، استدلالهایی ارائه شده است که برخی از آنها مبین اثر مستقیم آموزش هستند و برخی دیگر آثار غیرمستقیم آموزش را مورد توجه قرار میدهند.
دیدگاه اول چنین ادعا میکند که گسترش آموزش و ارتقای سطح دانش در جامعه، شدت بهکارگیری مواد خام و طبیعی در فرآیند تولید کالاها را تغییر میدهد. آموزش موجب میشود که در تولید کالاها از دانش و مهارت بیشتر استفاده شود و اتکای فرآیند تولید از تمرکز بر نهادههای مواد خام و طبیعی به سوی بهکارگیری هرچه بیشتر از دانش تغییر کند. از آنجا که استفاده از مواد خام در تولید کالاها مستلزم دستبردن به طبیعت و تخریب محیط زیست است، بنابراین آموزش به کاهش آسیبزدن به محیط میانجامد. بر این اساس است که گفته میشود آموزش فرآیند تولید را معطوف به سرمایه انسانی میسازد و از شدت بهکارگیری مواد طبیعی میکاهد. بهعنوان نمونه میتوان به ترکیب کالاهای صادراتی یک کشور اشاره کرد.
اگر یک اقتصاد در حال توسعه عمدتا به تولید و صادرات محصولات مبتنی بر مواد خام میپردازد، آموزش سبب میشود در طول زمان نوع کالاهای صادراتی تغییر یافته و بیشتر به شکل محصولات مبتنی بر دانش عرضه شوند. مثلا محصولات چوبی که برای تولیدشان باید درختان زیادی قطع شوند و جنگلزدایی رخ دهد، از مجموع کالاهای صادراتی کشور حذف شده، محصولات دانشمحور مانند تجهیزات الکترونیکی جایگزین آنها میشوند. این جایگزینی اتفاق نمیافتد؛ مگر آنکه جامعه به رشدی از دانش از طریق آموزش دست یافته باشد که بتواند محصولات برگرفته از علم و دانش را تولید کند.
در دیدگاه دوم اثر غیرمستقیم آموزش از طریق رشد اقتصادی مدنظر قرار میگیرد. در متون جدیدتر رشد اقتصادی، از آموزش بهعنوان یکی از عوامل یاد میشود. اگر آموزش به رشد اقتصادی کمک میکند، بنابراین پسانداز و سرمایهگذاری لازم برای تامین مالی طرحهای تصفیه آب، هوای پاک و پارکهای ملی فراهم میشود. همچنین آموزش در مناطق روستایی که میتواند بهرهوری و تولید کشاورزی را رونق بخشد، توان آن را دارد که مانع هجوم به سوی جنگلها و قطع درختان و برهنه ساختن اراضی کشاورزی شود.
دیدگاه سوم کاملا به آثار خارجی یا غیرمستقیم آموزش مربوط است. یکی از پیامدهای آموزش بهخصوص برای زنان، تاثیرپذیری نرخ باروری و به تبع آن نرخ رشد جمعیت است؛ به این معنا که هرچه سطح آموزش رسمی در جامعه افزایش یابد، میزان باروری رو به نزول میرود. بیتردید وقتی رشد جمعیت زیاد باشد، تامین نیازهای جمعیت زیاد نیز ایجاب خواهد کرد تا بهناچار بخشی از محیطزیست مورد هجوم واقع شود که مهمترین اشکال آن جنگلزدایی و تبدیل اراضی زراعی به مناطق مسکونی است. علاوه بر این جمعیت بیشتر، فاضلاب صنعتی بیشتری را نیز تولید میکند که مخرب طبیعت است. از اینرو چون ارتقای سطح آموزش بهویژه برای زنان اثر منفی بر نرخ باروری و رشد جمعیت دارد، بنابراین مجرای دیگری برای اثر مثبت آموزش بر حفظ محیطزیست گشوده میشود.
دیدگاه دیگری که در حمایت از اثر مثبت آموزش بر وضعیت محیطزیستی یک جامعه اقامه میشود، عبارت از این است که آموزش میتواند با بالا بردن سطح دانش و آگاهی افراد، میزان توجه و حساسیت آنها نسبت به مسائل محیطزیست را افزایش دهد. در این صورت در یک جامعه دموکراتیک که سیاستمداران خود را در قبال مردم پاسخگو میدانند، تلاش خواهند کرد تا سیاستهای معطوف به حفظ و بهبود محیطزیست را اتخاذ کنند. همچنین مطالعاتی وجود دارند که نشان میدهند افرادی که تحصیلات بالاتری دارند سریعتر از همتایان کمسوادتر خود از نوآوریهای فناورانه استفاده میکنند. این موضوع سبب میشود تا در فرآیند تولید از ابزاری کارآتر که کمتر به طبیعت آسیب میرسانند، استفاده شود. آموزش همچنین احتمال مهاجرت روستاییان و کشاورزان به مناطق شهری و یافتن مشاغل صنعتی را افزایش میدهد. این امر باعث میشود که اتکای این عده از افراد به جنگل و طبیعت، کمتر و از تخریب محیطزیست کاسته شود.
در نهایت، میتوان نظر دیگری را نیز مورد توجه قرار داد. از آنجا که آموزش فرآیند انتقال و خلق دانش است، با گسترش آن نیروهای متخصص بیشتری در جامعه پرورش پیدا میکنند که نتیجه آن یافتن روشهای نوینتر تولید است، به نحوی که برای تولید کالاها از انرژی کمتری میتوان استفاده کرد. به عبارت دیگر، رشد دانش به اختراع ابزار و فنون سازگار با محیطزیست و صرفهجویی در مصرف انرژی منجر خواهد شد. این امر به بهبود کیفیت محیط زندگی و اتلاف کمتر منابع انرژی آسیبزا برای طبیعت مانند سوختهای فسیلی منجر خواهد شد.
بهعنوان جمعبندی میتوان گفت که تلاش برای گسترش سواد در جامعه اقدامی در جهت محافظت از محیطزیست نیز خواهد بود؛ زیرا مردم باسوادتر دغدغه بیشتری در زمینه اوضاع کیفی محیط اطراف خود از جمله جنگلها دارند. از آنجا که احیای جنگلها و مراتع از مسائل نگرانکننده دنیای امروز است، بنابراین یک توصیه سیاستی میتواند عبارت باشد از توجه بیشتر به تامین خدمات و امکانات آموزشی در مناطق دورافتاده مشرف به جنگلها و منابع طبیعی. برنامهریزی برای حفظ محیطزیست و پوشش جنگلی صرفا نباید منحصر به اقدامات نظارتی و تامینی در این حوزه شود، بلکه باید به جنبه پیشگیری آن نیز توجه کرد.
این مهم میسر نمیشود جز با هدفگذاری آموزشی. به بیان دیگر، انتقال توجهات و سرمایهگذاریها به سمت آموزش و آمادهسازی مردم بهویژه در سنین پایین از حیث آگاهی راجع به اهمیت طبیعت، در مقایسه با تلاشها در جهت جبران خسارات واردشده به آن امری معقولتر و کمهزینهتر بهنظر میرسد؛ زیرا مانند مسائل بهداشت و درمان، پیشگیری تدبیری منطقیتر خواهد بود. در عین حال، ورود مسائل مربوط به محیطزیست در دروس دانشآموزان و ایجاد دغدغه در افراد از سنین پایین، سیاستی اثربخش در زمینه حفظ جنگلها خواهد بود.
* عضو هیات علمی دانشگاه تهران