رابطه اقتصاد و سطح رفاه
فایده اقتصاد چیست؟ اغلب این‌طور به نظر می‌رسد که هدف از اقتصاد، افزایش ثروت است. هدف علم اقتصاد هم بیشتر کردن ثروت جهان است. وقتی تولید ناخالص داخلی جهان افزایش می‌یابد، ناظران خشنود می‌شوند. البته همچنان نگرانی آنها درباره کند شدن رشد اقتصاد جهان باپرجا است. اما آیا هدف نهایی از اقتصاد و علم اقتصاد، افزایش درآمد است؟ افزایش درآمد، به خودی خود هدف نیست. اما درآمد به مردم کمک می‌کند که زندگی راحت‌تری داشته‌ باشند. متوسط طول عمر مردم در 10 کشور از ثروتمندترین کشورهای جهان، 25 سال از مردم 10 کشور فقیر جهان بیشتر است. مردمی که پول بیشتری دارند قطعا بهتر می‌توانند از پس آموزش برآیند، قطعا تفریحات بیشتری دارند و غذاهای سالم‌تری می‌خورند و همه اینها کیفیت زندگی را بهبود می‌بخشد. اما درآمد، همه چیز نیست. ویلیام ایسترلی از دانشگاه نیویورک در سال 1990 مقاله‌ای منتشر کرد و در آن با استفاده از اطلاعاتی که از سال 1960 تا 1990 جمع شده‌بود، به بررسی این موضوع پرداخت که رابطه میان رشد اقتصادی و 81 شاخص دیگر کیفیت زندگی چیست. او در این مقاله دریافت که رشد اقتصادی تنها با 32 شاخص از این 81 شاخص رابطه تناظری دارد. یعنی با افزایش رشد اقتصادی، تنها 32 شاخص از 81 شاخص کیفیت زندگی رشد می‌کند. از جمله آنها مثلا تغییرات فنی و تکنولوژیک بود. تحقیقی که از 43 کشور جهان انجام شده و اخیرا دوماه پیش منتشر شده، نشان می‌دهد که مردم در بازارها و اقتصادهای درحال ظهور به همان اندازه از زندگی‌‌شان ابراز رضایت می‌کنند که مردم کشورهای ثروتمند. اما اگر درآمد شاخص تعیین‌کننده‌ای در ارزیابی کیفیت زندگی نباشد، آیا جایگزین دیگری وجود دارد؟ در سال‌های اخیر بسیاری، بر خوشبختی به‌عنوان شاخص ارزیابی کیفیت زندگی تاکید کرده‌اند. سازمان ملل از سال 2012 گزارشی سالانه با عنوان گزارش ارزیابی خوشبختی در جهان منتشر می‌کند. دولت انگلیس هم مرتبا میزان رضایت فردی در جامعه و در سطح کل بریتانیا را به‌صورت سالانه بررسی می‌کند و مورد سنجش قرار می‌دهد. اما خوشبختی هم در اینکه بتواند شاخص ارزیابی کیفیت زندگی باشد، نواقص خودش را دارد. محاسبه ثروت و میزان درآمد و رشد اقتصادی کشورها و جوامع و خانواده‌ها کار آسانی است. اما خوشبختی را چطور می‌توان ارزیابی کرد و اندازه گرفت؟ مردم ممکن است درباره حقیقت خوشبختی یا رضایتشان از زندگی واقعیت را نگویند. همچنین معنای خوشبختی و رضایت امری کاملا درونی است. یک نفر ممکن است معلول باشد و ثروتمند. از نظر بعضی، او یک بدشانس خوشبخت است از نظر بعضی یک خوش‌شانس بدبخت یا برعکس. ممکن است آنچه خود این فرد احساس می‌کند با همه این برداشت‌ها متفاوت باشد. پس ارزیابی خوشبختی اساسا امر بسیار پیچیده و پر ابهام و سوالی است. پس حالا که ارزیابی خوشبختی کار دشواری است، اقتصاد باید به دنبال چه باشد؟ آمارتیا سن از دانشگاه هاروارد می‌گوید، «توانایی‌ افراد»، یک شاخص قابل اعتنا است. معنا و تعریف توانایی البته کمی تیره و تار و نامشخص است. توانایی را اگر بخواهیم به ساده‌ترین شکل معنی کنیم باید بگوییم چیزی است که دلیل ارزشمند بودن مردم است. فهرست توانایی‌های بالقوه بی‌پایان است: فرصت زندگی طولانی و سالم، آزادی شرکت در امور سیاسی یا بهره‌مندی از تغذیه مناسب وسالم، همگی می‌تواند توانایی محسوب شود. توانایی‌ها، اهدافی هستند که با اقتصاد باید آن را افزایش داد. درآمد یکی از چندین ابزاری است که می‌توان به وسیله آن به توانایی رسید. حالا این پرسش مطرح می‌شود که جامعه کدام توانایی‌ها را باید افزایش دهد. بعضی نگران آن هستند که موضوع توانایی، مقوله‌ای کاملا دیکتاتور مآبانه است به این معنی که دولت‌ها تصمیم می‌گیرند چه چیز برای شهروندان خوب است و در چه موضوع و حوزه‌ای باید توانمند شوند. نظریه‌پردازان مهم دنیا هم البته به این موضوع اشاره کرده‌اند. بعضی نظریه‌پردازان سعی کرده‌اند فهرستی از بهترین توانایی‌ها که جامعه باید به آنها مسلح شود را ارائه کنند. بعضی به 10 ‌فرمان توانایی‌های محوری اشاره کرده‌اند. البته بعضی نظریه‌پردازان هم گفته‌اند که مردم و جامعه باید آزاد باشند که خودشان توانایی‌های مورد نیاز و بهترین را انتخاب کنند. همین آزادی انتخاب خودش یکی از توانایی‌هایی است که می‌تواند معیار خوشبختی و رضایت افراد باشد. همین آزادی عمل و انتخاب است که به مردم احساس رضایت می‌دهد. اندازه‌گیری توانایی ممکن است از اندازه‌گیری تولید ناخالص داخلی یا خوشبختی، دشوارتر باشد. یک کشور با متوسط طول عمر زیاد ممکن است به شهروندانش امکاناتی مانند مراقبت بهداشتی خوب و حفاظت در مقابل آلودگی را ارائه کند. این امکانات به افزایش طول عمر مردم منجر می‌شود و آنها زندگی سالمی خواهند داشت. کشوری که دختران و زنانش نتوانند تحصیل کنند یا رانندگی کنند، درواقع شهروندانش را از فرصت زندگی محروم کرده‌است. به همین خاطر است که سازمان ملل و دیگر نهادهای بین‌المللی در سنجش میزان توسعه‌یافتگی کشورها، شاخص‌های توسعه انسانی مانند همین بهداشت و سلامت را در نظر می‌گیرند. افزایش سطح توانایی آسان‌تر از افزایش سطح درآمد نیست.

قدرت فقر
نشریه آمریکایی فارن افرز که نشریه تخصصی کارشناسان سیاست خارجی آمریکا است، در شماره اخیر خود گزارش تحقیقی منتشر کرد با عنوان هزینه فقر. در این گزارش با اشاره به آمار، به تاثیر فقر بر تفکر و احساس انسان‌ها پرداخته و چنین نتیجه گرفته‌است که هزینه فقر تنها به آنچه تا‌کنون از نظر رشد اقتصاد جهان و شاخص‌های بهداشت و سلامت تصور می‌شد، خلاصه نمی‌شود. بلکه فقر با تاثیری که بر روان انسان‌ها می‌گذارد، تا چند نسل می‌تواند بر رفتار انسان‌ها موثر باشد و این‌طور است که گسترش فقرو نابرابری آینده جهان را تهدید می‌‌کند. در این گزارش به تحقیقی اشاره شده که از ۱۹ کشور درباره رابطه میان درآمد و میزان رضایت و خوشبختی افراد انجام شده‌است. این تحقیق نشان می‌دهد که در یک جامعه، افراد ثروتمند از افراد فقیر احساس خوشبختی بیشتری می‌کنند اما کشورهای ثروتمند خوشبخت‌تر از کشورهای فقیر نیستند. این گزارش در نهایت چنین نتیجه‌گیری و توصیه کرده که کشورهای توسعه‌یافته غربی بخشی از بودجه‌ای را که برای بهداشت جهانی اختصاص می‌دهند باید برای ریشه‌کنی فقر و نابرابری در جهان خرج کنند. چون فقر به ناخشنودی از زندگی، افسردگی و در نهایت بیماری روانی منجر می‌شود و این بیماری، نیروی کار مولد را از انسان‌ها می‌گیرد. در نهایت این چرخه معیوب و دور باطل به نفع اقتصاد جهانی نیست.