بنیانهای تئوریک ارتباط بین شخصیت انسانی و فساد سازمانی
![بنیانهای تئوریک ارتباط بین شخصیت انسانی و فساد سازمانی](https://cdn.donya-e-eqtesad.com/thumbnail/VeW6uCs51geu/QHn8O9nsSzT8qCU7RegsN6Pbb5v74eEtbKeSOh05Rab3-SRYPP1-Ekt7TZyzEhnm/%D8%B3%D8%A7%DB%8C%D8%AA+%DB%8C%DA%A9%D8%B4%D9%86%D8%A8%D9%87+-+%D8%A8%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C+%D8%AA%D8%A6%D9%88%D8%B1%DB%8C%DA%A9+%D8%A7%D8%B1%D8%AA%D8%A8%D8%A7%D8%B7+copy.jpg)
«گشودگی» به جستوجوی فعالانه تجربیات تازه و معطوف کردن توجه و تفکر درباره چیزهای نویی که با آن برخورد میکنیم اطلاق میشود. کسانی که از تجربههای نو با ذهن باز استقبال میکنند، معمولا وضعیت موجود را زیر سوال میبرند، موضوعات اخلاقی را سبک و سنگین کرده و برای آن مجادله میکنند. «مداراجویی» به همکار بودن، مفید بودن، دوستانه رفتار کردن، قابل اعتماد بودن، ملاحظه کردن راحتی و رفاه دیگران، احتراز از رفتارهای منعشده توسط دیگران و ارزش دادن به رفتارهایی که به نفع کلیت جامعه است گفته میشود.
«برونگرایی» به معنای اجتماعی بودن، خوش معاشرت بودن و چیرهدستی و توانایی پیشبرد سیستماتیک اهداف خود در محیطهای اجتماعی است. منظور از «وظیفهمندی» تمایل به سختکوشی، انضباط، دقت در کار، سازماندهی داشتن و توجه کامل به جزئیات برای موفق شدن است. افراد دارای این ویژگی با دقت برنامهریزی میکنند، در جهت تحقق اهداف عملکرد حرکت میکنند و به ضربالاجلها پایبندند. «روانرنجوری» بهمعنای مضطرب بودن، احساس ناامنی، هیجان، زودرنجی و گیج و غرقه بودن تحتتاثیر مطالبات کاری و اجتماعی است. افراد روانرنجور احتمالا برای رسیدن به اهداف خود راههای میانبر را برمیگزینند.
نتایج تحقیقات پلتزر و کودامارا به ترتیب در سالهای ۲۰۱۹ و ۲۰۲۰ نشان داد که گشودگی، مداراجویی، برونگرایی و وظیفهمندی با رفتارهای غیراخلاقی، غیرمولد و انحرافی در محیط کار رابطه مثبت ندارند، اما روانرنجوری با این رفتارها رابطه مثبت دارد.
اما بررسی رابطه شخصیت با فساد صرفا در سطح فردی کافی نیست. بلکه بررسی شخصیت سازمانی و شخصیت ملی هم مهم است و باید مشخص شود که ویژگیهای شخصیتی پنجگانه در سطح سازمانی و ملی به چه معناست و چگونه بر احتمال بروز فساد موثرند. جالب است که این سطح از تحقیقات نسبت به سطح فردی نتایج متفاوتی داشته است. مثلا کانلی و همکارانش در سال ۲۰۰۸ برای یافتن سرنخ امکان پیشبینی فساد بر اساس شخصیت، توانستند آثار ناهمگونی را در دو سطح فردی و ملی شناسایی کنند. این یافته به طرح مفهومی به نام «پارادوکس وظیفهمندی» (conscientiousness paradox) منجر شد.
آنها دریافتند که اگرچه ویژگی «وظیفهمندی» در سطح فردی ارتباط مثبت با فساد ندارد اما این ویژگی در سطح سازمانی و ملی با فساد رابطه مثبت دارد. یکی از دلایل این پدیده آن است که سازمانها یا جوامع با سطح بالای «وظیفهمندی» چنانچه مصصم باشند به هر قیمتی به اهداف خود دست یابند، دچار گرایش هماوردطلبی و برتریجویی میشوند و بنابراین با اشتیاق بیشتری به سمت اعمال غیراخلاقی جذب میشوند. آنها معمولا با زدن مهر تایید عمومی روی پدیده فساد، رسیدن به اهداف را توجیه و محقق میکنند.
یکسری تحقیقات نیز درباره ارتباط فرهنگ با فساد انجام شده است. در تعریف فرهنگ، دو دیدگاه حدی وجود دارد. مطابق دیدگاه روانشناختی، فرهنگ در درون افراد جامعه سکنی دارد و آن را به صورت مجموعهای از باورها، رفتارها، ارزشها و الگوهای شناختی که مردم یک جامعه در آن مشترک هستند تعریف میکنند. اما طبق دیدگاه بافتاری (زمینهای)، فرهنگ در بیرون از وجود افراد جامعه قرار دارد و یک سیستم ارزشی استاندارد است که عملکرد نهادهای اجتماعی بر پایه آن قرار دارد. تحقیقات زیادی ثابت کردهاند که بین میزان فاصله قدرت، جمعگرایی، پدرسالاری و احتراز از عدمقطعیت با فساد - بهویژه فساد مالی - رابطه مثبت وجود دارد. به عنوان مثال، در سازمانها یا جوامعی که فاصله قدرت زیاد است، وابستگی زیردستان به سرپرستان بیشتر است و تصمیمگیریها نه بر اساس شایستگی، بلکه به صورت سلیقهای و بر مبنای لطف یا وفاداری فرد به سرپرست صورت میگیرد.
این امر زمینه شکلگیری فساد به شکل هواداری و خویشاوندبازی را فراهم میکند. در سازمانها و جوامع جمعگرا که حقوق فردی در اولویت نیست، تصمیمگیری درباره زندگی فرد اغلب از درون گروهی که به آن تعلق دارد گرفته میشود. این شکل از فامیلگرایی، گرایش زیادی به اخلاقی دیدن امور ندارد و در آن مدیران بلندپایه تمایل به دریافت رشوه دارند.
همچنین سازمانها و جوامع پدرسالاری که صرفا بر موفقیت مادی تمرکز میکنند معمولا در چنبره فساد میافتند. و بالاخره در سازمانها و جوامعی که سطح عدمقطعیت بالاست، افراد از بروز وضعیتهای ناشناختهای که خروجیهای آنها معلوم نیست احساس تهدید میکنند و برای محافظت از خود به فساد کشیده میشوند.
لازم به ذکر است در تحقیقاتی که در سال ۲۰۰۴ توسط پیترسون و در سال ۲۰۰۹ توسط سلیم و بونتیس انجام شد، آنها بین «عمل» و «ارزش» و رابطه هر کدام با فساد تفاوتهایی قائل شدهاند. مثلا درباره جمعگرایی گفتهاند که اگرچه جمعگرایی به عنوان یک «ارزش» با فساد رابطه مثبت دارد، اما «عمل» جمعگرایانه به دلیل آن که به هنجارهای همکارانه منجر میشود و اهداف گروهی را بر اهداف شخصی مقدم میدارد، با فساد رابطه مثبت ندارد.
منبع: Journal of International Business Studies