آتشبس محدود چه تاثیری بر موازنه قدرت میگذارد؟
آمریکا به این موضوع واقف بود که تصاعد بحران، چالشهای فزایندهای برای امنیت اسرائیل بهوجود میآورد. به همین دلیل است که از دیپلماسی کنترل مسالمتآمیز بحران بهره گرفت. تصاعد بحران به مفهوم شرایطی بود که میتوانست زمینه لازم را برای درگیریهای خشونتآمیز بین کشورها و بازیگران مختلف فراهم سازد. در چنین شرایطی، حزبالله و حماس بهعنوان محور کنش متقابل در برابر خشونت اسرائیل ظاهر شدند.
مقاومت حماس در غزه بیانگر این واقعیت بود که تصاعد بحران میتواند چالشهای بیشتری برای اسرائیل به وجود آورد. مقاومت را باید در چالش متقابل نظامی و عملیاتی جستوجو کرد. اگرچه اسرائیل توانست غزه را در اشغال خود درآورد، اما تداوم این امر با هزینههای تاکتیکی قابل توجهی برای اسرائیل همراه بود. مقاومت مردم فلسطین و حضور ۳۰۰هزار شهروند غزه، کار اسرائیلیها را دشوار و دشوارتر ساخت. جنگ شهری و هزینههای انسانی خشونت اسرائیل علیه فلسطین، جو بینالمللی انساندوستانهای را در حمایت از مردم فلسطین بهوجود آورد. اسرائیلیها فکر میکردند بحران قابل مدیریت و کنترل است؛ درحالیکه جامعه فلسطینی و گروههای مقاومت توانستند از سازوکارهای کنش متقابل برای خنثیسازی اقدامات پر شدت و خشونتآمیز اسرائیل استفاده کنند. چنین فرآیندی منجر به افزایش هزینههای نظامی و اعتباری برای اسرائیل شد. در این شرایط، جامعه جهانی با نشانههایی از اعتراض فراگیر نسبت به خشونت و نسلکشی فلسطینیها در غزه بهگونه گستردهای بسیج شد.
وضعیت استثنایی و آینده غزه
کارل اشمیت مفهوم وضعیت استثنایی را در ارتباط با جوامع ناپایدار، تحولات غیرقابل پیشبینی و دگرگونیهای سریع بهکار گرفته است. غزه هماکنون در شرایط آتشبس ناپایدار قرار دارد. صلح در غزه به امری استثنایی تبدیل شده است، غرش یگانهای نظامی در ۴۵روز گذشته همواره تداوم داشته و با هر شلیک، سرنوشت انسانی به پایان خود رسیده است. در این دوران نشانههایی از محافظهکاری، درد و نفرت، بازتولید شده است.
در این دوران تاریخی، اسرائیل و ایالات متحده آتش جنگ و نابودی انسانها را شعلهور ساختند. حماس و نیروهای مقاومت به تلاش خود برای بازدارندگی مبتنی بر عقلانیت تاکتیکی و قدرت ادامه دادند. حزبالله با الهام از تجارب جنگ ۳۳روزه، از صلحسازی مبتنی بر قدرت و امنیت متقابل، دکترین نظامی و عملیاتی خود را در فضای آشوبزده بازتولید و منعکس ساخت.
در چنین شرایطی این پرسش مطرح میشود که اعلام آتشبس محدود چه تاثیری بر موازنه قدرت به جا خواهد گذاشت و آینده جنگ را در منطقه پر تلاطم غزه چگونه شکل خواهد داد. واقعیت آن است که هر جنگ و منازعهای انعکاس تغییر موازنه قدرت است، به همانگونهای که شکل جدیدی از موازنه قدرت را منعکس میسازد.
۱- چرایی شکلگیری آتشبس
به همانگونهای که آغاز و علت اصلی هر جنگ، انعکاس تغییر در موازنه قدرت است، آتشبس هم بهعنوان انعکاس و نمادی از تغییر در معادله و موازنه قدرت خواهد بود. آتشبس در ادبیات و منطق کنش راهبردی به همان دلیلی شکل میگیرد که جنگها ظهور یافته و شکل خاصی از منازعه را منعکس سازد.
اسرائیل احساس میکرد که در عملیات نظامی خشونتآمیز خود میتواند موازنه قدرت را بر هم زند، حماس را در وضعیت انهدام قرار دهد و شکل خاصی از موازنه جدید را بهوجود آورد. نتیجه این امر را باید در نشانههایی از خشونت پردامنه و نسلکشی پرشدت اسرائیل دانست. در این فرآیند ایدهآلیسم اروپایی نیز به پایان خط رسید. واقعیتهای نهفته خود را آشکار ساخت و نشان داد که سیاست قدرت، محور اصلی رفتار بازیگران بینالمللی و قدرتهای بزرگ است.
۲- آینده آتشبس در غزه
توافق اولیه بیانگر آن است که اولین مرحله آتشبس در غزه به مدت ۴شبانهروز ادامه خواهد یافت. چنین مدتی برای مبادله اسرای آسیبپذیر ضروری و اجتنابناپذیر خواهد بود. اسرائیل و آمریکا فکر میکردند که تسخیر غزه، مزیت نسبی آنان را برای آزادسازی اسرا فراهم میسازد؛ درحالیکه اقدامات پر شدت اسرائیل صرفا منجر به تشدید و تزاید تلفات انسانی شد.
هر گونه وقفه در جنگ میتواند زمینه کاهش شدت و دامنه جنگ را بهوجود آورد. آتشبس اولیه را میتوان بهعنوان گام نخستین برای مدیریت و کنترل بحران دانست. اگرچه بخشی از نیروهای حماس در روند جنگ، جان خود را از دست دادند، اما انگیزه حماس برای آتشبس، ریشه در پایگاه اجتماعی آنان دارد. شرایط سخت زندگی اقتصادی و اجتماعی مردم غزه، نیازمند سازوکارهایی است که منجر به تلاش برای ترمیم شرایط و فضای جنگی شود.
اگرچه اسرائیل تمایلی به تداوم آتشبس ندارد، اما حماس و حزبالله از آمادگی عملیاتی برای اقدام متقابل برخوردارند. مبادله اسرا از این جهت اهمیت دارد که زمینه لازم برای اقدامات صلحآمیز در آینده را امکانپذیر میسازد. آتشبس در شرایط موجود بهعنوان موضوعی انسانی تلقی خواهد شد. آمریکا، اروپا، ایران و بسیاری از کشورهای خاورمیانه در شرایط موجود به موضوعات انساندوستانه توجه نشان دادهاند. آتشبس میتواند پاسخی به نیازها و مطالبات عمومی جامعه بینالمللی محسوب شود. اگرچه تداوم آتشبس امری مبهم به نظر میرسد، اما شروع و آغاز مبادله اسرا از قابلیت لازم برای تداوم و صلحسازی مرحلهای در شرایط جنگ، منازعه و بحران برخوردار است.
۳- تاثیر جنگ غزه بر موازنه قوا
هر جنگی را باید انعکاس تغییر در موازنه قدرت دانست. فلسطینیها که از هویت مقاومت برخوردار بودند، به گونه تدریجی موقعیت خود را ارتقا دادند و از اعتماد به نفس لازم برای کنش عملیاتی برخوردار شدند. چگونگی و فرآیند هرگونه جنگ، صلح، قدرت و امنیت تابعی از موازنه قدرت خواهد بود. آتشبس اعلامی نیز نشانههایی از موازنه جدید را منعکس میسازد.
برخی از نظریهپردازان از جمله آلکساندر جورج به این موضوع اشاره دارند که روند مدیریت بحران و آتشبس بدون تغییر در معادله قدرت، توان عملیاتی کشورها و میزان خستگی آنان برای ادامه جنگ پیوند خورده است.
کنش عملیاتی اسرائیل و میزان مقاومت حماس در این جنگ و منازعه بیشاز ۴۵روز ادامه یافت. اسرائیل از تمام قدرت عملیاتی و حمایت دیپلماتیک آمریکا برخوردار شد. کنش عملیاتی اسرائیل بدون پشتوانه دیپلماتیک، اقتصادی و رسانهای آمریکا و اروپا امکانپذیر نبود. آمریکا از اواسط نوامبر در شرایطی قرار گرفتند که آتشبس را اجتناب ناپذیر دانسته و تداوم جنگ را پر مخاطره تلقی میکردند.
آتشبس ۲۳نوامبر میتواند ماهیت مرحلهای داشته باشد؛ اما هر جنگی به سطح خاصی از موازنه که رسید، در فضای آتشبس قرار میگیرد. واقعیت آن است که اسرائیل آتشبس را نقض خواهد کرد؛ اما چنین اقدامی در فضای مدیریت جدید بحران قرار میگیرد.
نتیجه
جنگ و منازعه، واقعیت اجتنابناپذیر تحولات سیاسی خاورمیانه خواهد بود. هر جنگی را میتوان انعکاس تغییر در موازنه قدرت دانست. موازنه در خاورمیانه که ویژگی اصلی آن را وضعیت استثنایی شکل میدهد، بهعنوان واقعیت تکرارشونده و اجتنابناپذیر خواهد بود.
اسرائیل و حماس از سازوکارهای کنش پر شدت بهره گرفته و محیط منطقهای خاورمیانه را در وضعیت بحران و ستیزش اجتنابناپذیر قرار دادند. این امر نشان میدهد که اولا خاورمیانه در بین حوزههای جغرافیایی بهعنوان منطقه استثنایی محسوب میشود. ثانیا جنگ حماس و اسرائیل، کنش در محیط آشوبزده رانشان میدهد. در چنین شرایطی آتشبس ماهیت مرحلهای دارد. ثالثا در دوران پس از جنگ، شکل جدیدی از موازنه ایجاد خواهد شد. موازنه جدید با نشانههایی از عقلانیت تاکتیکی همراه خواهد شد. اسرائیل، کشورهای جهان عرب و جبهه مقاومت در فضای عملگرایی تاکتیکی قرار میگیرند. انشعابهای جدیدی در خاورمیانه بهوجود میآید، هر انشعاب نشانه شکل جدیدی از موازنه عملگرایانه است و میتواند فضای تعادلی جدیدی با مقاومت ایجاد کند. طبعا این روند میتواند اندیشه دو دولت را بازتولید و هویت مقاومت را به هویت مشروعیت بخش تبدیل کند.
* استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران