پیامدهای اتحاد سهجانبه آمریکا، اسرائیل و عربستان چیست؟
صلحی که همه صلحها را برباد میدهد
تولید نفت عربستان به اندازه رشد جمعیت این کشور رشد نخواهد کرد. بنابراین منطقی است که سعودیها، منابع جدید انرژی را برای ذخیره بیشتر نفت و گاز خود برای فروش خارجی و درآمدهای حاصل از این فروش ایجاد کنند. منطقیترین منابع انرژی جایگزین، انرژیهای تجدیدپذیر هستند؛ باد و بهویژه خورشید. عربستان سعودی با آفتاب زیاد و فضای خالی برای قرار دادن پنلهای خورشیدی، یکی از بالاترین پتانسیلهای انرژی خورشیدی در جهان را دارد.
بنسلمان در خصوص تامین نیمی از انرژی عربستان تا سال ۲۰۳۰ از انرژیهای تجدیدپذیر، صحبت کرده و انرژی خورشیدی بخشی از برنامههای توسعه اقتصادی او است. اما تاکنون عربستان سعودی در زمینه توسعه انرژیهای تجدیدپذیر به شدت از سایر کشورهای دارای ثروت عقب مانده است. تفکر رژیم سعودی درباره کمک از ایالات متحده برای برنامه هستهای - که در مواردی که تاکنون عمدتا اکتشافات بوده است - تا حدودی در مورد تنوع بخشیدن به منابع انرژی است؛ اما تقریبا به طور قطع، یک بُعد نظامی نیز دارد. خود بنسلمان بیش از یک بار بهطور علنی گفته است که عربستان سعودی در صورت احساس خطر به دنبال سلاح هستهای خواهد بود. اگر ایالات متحده به عربستان سعودی در توسعه هستهای کمک کند، نگرانکنندهترین پویایی، پتانسیل رقابت هستهای عربستان و ایران است.
در سال ۲۰۱۵، تهران تمایل خود را برای بستن تمام راهها برای دستیابی به سلاح هستهای احتمالی در ازای لغو تحریمها نشان داد و تا زمانی که برجام اجرایی بود، به تعهدات خود پایبند بود. اما از زمانی که دولت ترامپ در سال ۲۰۱۸ برجام را کنار گذاشت، ایران هم تعهدات خود را دنبال نکرد و شرایط متفاوت شد. گسترش برنامه هستهای ایران، «زمان گریز هستهای» را که طی آن ایران میتواند مواد شکافتپذیر با ارزش یک سلاح را به اندازه یک هفته کاهش دهد، کمتر کرده است. امبیاس(بنسلمان)، در جدیدترین اشاره خود به احتمال تصمیم عربستان سعودی برای ساخت سلاح هستهای، به طور خاص به احتمال دستیابی ایران به چنین سلاحی به عنوان محرک چنین تصمیمی اشاره کرد.
تهران نیز به نکات مشابهی اشاره کرده است. کمال خرازی(رئیسشورای راهبردی روابط خارجی جمهوری اسلامی)، اخیرا گفته است که ایران هیچ تصمیمی برای ساخت سلاح هستهای نگرفته است، اما اگر دریابد که موجودیتش در معرض تهدید است، دکترین خود را تغییر خواهد داد. خرازی به طور مشخص به تهدیدهای اسرائیل اشاره میکرد. خطر کمک ایالات متحده به عربستان سعودی در برنامه هستهای این است که باعث ایجاد رقابت در توانمندیهای هستهای بین عربستان سعودی و ایران شود که احتمالا به تنشها در موضوعات دیگر مربوط میشود. تصور تهران یا ریاض مبنی بر اینکه یکی از آنها به طرز نگرانکنندهای به سلاح هستهای نزدیک میشود، دیگری را نیز تحریک میکند که به همان سمت گام بردارد. این یک معضل امنیتی کلاسیک با رنگ هستهای خواهد بود. در این مسیر طبیعی است که سیاستمداران ایران نیز به همان اندازه به آنچه سعودیها انجام میدهند، مشکوک باشند.
خطر کمک ایالات متحده به عربستان سعودی در برنامه هستهای این است که باعث ایجاد رقابت در توانمندیهای هستهای بین عربستان سعودی و ایران شود. چند تنش دیگر نیز ممکن است چنین مسابقهای به دنبال داشته باشد؛ نخست معکوس کردن روند تنشزدایی عربستان و ایران و ایجاد فضای متشنجتر برای رسیدگی به هر موضوع دیگری که این دو کشور را درگیر میکند؛ خطر دیگر اقدام نظامی اسرائیل است؛ اسرائیل بیش از یک بار به کشور دیگری حمله کرده است تا بتواند انحصار تسلیحات هستهای منطقهای خود را حفظ کند و بارها تهدید کرده است که این کار را انجام خواهد داد. اسرائیل در حال حاضر عربستان سعودی را شریکی در رویارویی با ایران میداند، اما مشخص نیست که اسرائیل چگونه میخواهد خیز احتمالی عربستان به سمت هستهای شدن را تحمل کند و این خود نشاندهنده عدماطمینان خطرناک دیگری است. اگر عربستان و ایران سلاح هستهای به دست آورند، خطرات هر مناقشه در منطقه و هر درگیری با احتمال تشدید به طور قابلتوجهی بیشتر میشود. همچنین ممکن است شاهد دومینوی هستهای باشیم و این روند به ترکیه هم سرایت کند؛ یعنی جایی که رجب طیب اردوغان، رئیسجمهور ترکیه گهگاه درباره «ناعادلانه نبودن سلاحهای هستهای ترکیه »، گلایه میکند.
حتی اگر هیچ یک از این سناریوهای شدیدتر محقق نشود، ارائه کمکهای هستهای مورد نظر ولیعهد سعودی توسط ایالات متحده، ضربهای به عدماشاعه هستهای جهانی خواهد بود. احتمالا پادمانهایی همراه با توافق عربستان وجود خواهد داشت، اما پادمانها تنها میتوانند منجر به برخی اقدامات شوند؛ عربستان سعودی اعلام کرده است که قصد دارد توافقنامه پادمان حداقلی فعلی خود را با آژانس بینالمللی انرژی اتمی بهروز کند، اما تاکنون این کار را انجام نداده است و همچنین پروتکل الحاقی آژانس بینالمللی انرژی اتمی را که بازرسی و نظارت مداخلهجویانهتری را پیشبینی میکند، امضا نکرده است. اگر تعهدات قبلی کنار گذاشته شود، دانش فنی و بسیاری از قابلیتهای به دست آمده در یک برنامه هستهای غیرنظامی را میتوان برای مقاصد نظامی برنامهریزی مجدد کرد. نگرانی ویژه درباره اصرار عربستان بر داشتن توانایی داخلی برای غنیسازی اورانیوم است. اگر ایالات متحده به این درخواست بپیوندد، از سیاست منع اشاعه قبلی ایالات متحده برای امتناع از کمک به ظرفیتهای خارجی برای غنیسازی اورانیوم یا بازفرآوری سوخت هستهای خارج میشود. اگر آمریکا در این رابطه از اصول خود خارج شود، «نه»گفتن به دیگران برایش دشوار خواهد شد.
اعطای این بخش از فهرست آرزوهای بنسلمان، با آنچه ایالات متحده در برجام با ایران انجام داده بود، در تضاد کامل است. برجام به دور از کمک به ایران در زمینه تولید مواد شکافتپذیر، این توانایی را محدود کرد. برجام، ایران را از سلاح هستهای احتمالی دورتر کرد اما پذیرش درخواست ولیعهد سعودی، عربستان را به این مسیر نزدیکتر میکند.
اسرائیل و درگیری با فلسطینیها
عادیسازی دیپلماتیک بین اسرائیل و عربستان سعودی یک توافق صلح نخواهد بود. زیرا بیشتر از ارتقای روابط قبلی با سایر کشورهای عربی خواهد بود که هیچ یک علیه اسرائیل تاکنون جنگی به راه نینداختهاند. عربستان سعودی نهتنها با اسرائیل وارد جنگ نشده بلکه همکاری گستردهای با این رژیم از جمله در زمینه اقدامات امنیتی دارد. این همکاری سابقه طولانی دارد و به ایجاد هدف مشترک در جنگ یمن در دهه ۱۹۶۰ بازمیگردد. اخیرا، عربستان سعودی از نرمافزارهای جاسوسی اسرائیل موسوم به پگاسوس در ترتیبی که بنسلمان شخصا در راهاندازی آن کمک کرده، استفاده کرده است.
هر مزیتی که ایالات متحده امیدوار بود از همکاری اسرائیل- سعودی به دست آورد (و البته تمام این همکاری به نفع آمریکا نیست، همان طور که سوءاستفادههای حقوق بشری در استفاده سعودی از پگاسوس برای هدف قرار دادن مخالفان داخلی نشان داد)، اکنون میتواند بدون روابط دیپلماتیک رسمی میان دو کشور (عربستان- اسرائیل) به دست آورد. اهمیت ارتقای روابط به سوی عادیسازی دیپلماتیک کامل ارزشی نمادین برای اسرائیل دارد. برای ایالات متحده، این اهمیت به عنوان هدیهای به اسرائیل از جنس چیزی است که اسرائیل میخواهد.
اگرچه دولت بایدن این تمایل را مبنایی برای اهرم فشار بر اسرائیل میداند، اما درک پیامدهای عادیسازی مستلزم بررسی این موضوع است که چرا اسرائیل خواهان عادیسازی با ریاض است. یکی از دلایل استفاده از آن به عنوان مبنایی برای تحکیم و ایجاد یک اتحاد ضد ایرانی دائمی است. این امر به هدف سیاست خارجی اسرائیل برای ترویج حداکثری خصومت با ایران کمک میکند؛ هدفی که سرزنش هر اشتباهی در منطقه را متوجه ایران میکند، توجه را از اقدامات خود اسرائیل منحرف میکند و موقعیت رقیب برای نفوذ منطقهای را تضعیف میکند. این دامن زدن به تنش پایانناپذیر اسرائیل با ایران در راستای منافع ایالات متحده نیست، بهویژه زمانی که مستقیما دیپلماسی ایالات متحده را تضعیف میکند (همانطور که در جریان مذاکرات برجام انجام داد). هر چیزی که تنشها را در منطقه خلیج فارس افزایش دهد و حفظ کند، خطر تشدید جنگ را به همراه دارد و اگر ایالات متحده بیش از پیش به سمت یک اتحاد سهجانبه با اسرائیل و عربستان سعودی کشیده شود، خطر فرو رفتن آن در درگیریهایی را در پی دارد که ممکن است در خدمت اهداف هر یک از این دولتها باشد اما نه ایالات متحده.
یکی دیگر از اهداف اسرائیل این است که بهرغم ادامه اشغال سرزمینهای فلسطینی، از روابط عادی با سایر کشورهای منطقه برخوردار شود و جهان از این روابط سود ببرد. توافقهای عادیسازی با کشورهای عربی، به دور از توافق صلح، از نظر اسرائیل برای عدمصلح با فلسطینیهاست. اثر خالص این خواهد بود که هرگونه انگیزه اسرائیل برای حل مناقشه اسرائیل و فلسطین را بیشتر کاهش دهد. ایده دولت بایدن در استفاده از تمایل اسرائیل برای عادیسازی با هدف وادار ساختن اسرائیل به تعدیل حملات ویرانگر خود در نوار غزه یا حرکت به سمت راهحل دودولتی، با سرسختی اسرائیل مواجه خواهد شد. تداوم حملهای که رنج عظیمی را بر ساکنان نوار غزه تحمیل کرده است، منعکسکننده احساسات گسترده در داخل اسرائیل است.
این در حالی است که بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، نهتنها نیاز به ادامه عملیات برای جلوگیری از مشکلات سیاسی و حقوقی خود دارد بلکه نتانیاهو و دولتش برای رد هرگونه راهحل دودولتی از زبان قوی و صریح فزایندهای استفاده کردهاند.
دولت بایدن ممکن است تلاش کند این مساله را با فرمولبندیهایی مورد استفاده قرار دهد که به اندازه کافی مبهم هستند تا برای فلسطینیها سودمند معرفی شود، اما اسرائیل نمیتواند از اهداف خود کوتاه بیاید. دولت قبلا علنا به سمت چنین فرمولهایی حرکت کرده است؛ مانند زمانی که جیک سالیوان، مشاور امنیت ملی، در سخنرانی در اوایل ماه مه، هدف را «گامهای معنادار از طرف مردم فلسطین» توصیف کرد. این یک اقدام بیاهمیت است. به عنوان مثال، اقدامی مانند اسکله شناور ساخته شده توسط ایالات متحده برای رساندن کمکهای بشردوستانه دریایی به غزه، میتواند به عنوان «گامی معنادار» از طرف مردم فلسطین توصیف شود، حتی اگر هیچ کاری برای کُند کردن تهاجم ویرانگر اسرائیل انجام نداده باشد. بنسلمان که میتوان تصور کرد به ضمانت امنیتی و سایر مزایایی که از ایالات متحده میبرد بیشتر اهمیت میدهد تا رفاه فلسطینیها، احتمالا با یک فرمول متزلزل در مورد تعهدات اسرائیل راحت خواهد بود. خلاصهای از گفتوگوهایی که او با سالیوان در ماه مه انجام داد، نشان میدهد که عربستان سعودی انتظار توافق بر سر یک «مسیر معتبر» به سمت راهحل دودولتی را دارد که نسبت به بیان قبلی عربستان در این زمینه ضعیفتر است.
اسرائیل و بهویژه نتانیاهو سوابق و تمایل زیادی برای فشار فوری بر ایالات متحده یا غرب در مورد درگیری با فلسطینیها دارند، اما در نهایت آن را دنبال نمیکنند. همانطور که نتانیاهو در اولین دوره نخستوزیری خود نمونهای از آن را نشان داد و از Wye ۱۹۹۸ صرف نظر کرد؛ توافقی که خواستار خروج جزئی نیروهای اسرائیلی از کرانه باختری بود. اگر یک توافق سهجانبه میان ایالات متحده، عربستان سعودی و اسرائیل در سالجاری محقق شود، احتمالا رویدادهای بعدی نیز به همین ترتیب رخ خواهند داد و صلح برای فلسطینیها و اسرائیلیها حداقل به همان اندازه دور خواهد بود.
نتیجه
اهداف سیاسی داخلی از دستیابی به نوعی توافق امنیتی با عربستان سعودی که در مورد آن صحبت میشود، هرچه باشد، چنین پیمانی سود استراتژیک کمی برای ایالات متحده به همراه خواهد داشت و در عوض خطرات جدی را در پی دارد. چنین پیمانی در مورد عدماشاعه تسلیحات اتمی و وضعیت اسرائیل و فلسطین، دامی برای کشاندن ایالات متحده به درگیریهایی خواهد بود که در آن سهمی ندارد.
طنز ماجرا این است که رقابت با چین به عنوان دلیلی برای گسترش نوع تعهد مورد بحث ذکر میشود. تعهد عمیقتر به یکی از طرفین درگیریهای خاورمیانه، توانایی ایالاتمتحده را برای رقابت با چین مختل میکند و به طور نامحدود ایجاد هرگونه «محور» را در امور شرق آسیا به تعویق میاندازد. رقابت موثرتر با چین مستلزم تقلید از کاری است که چین در خاورمیانه انجام میدهد: نه تقسیم و نظامی کردن منطقه، بلکه در عوض تعامل با همه و تلاش برای کاهش تنشها و خطر جنگ. عربستان سعودی یک کشور منطقهای مهم است که ایالات متحده میتواند و باید با آن تعامل گستردهای داشته باشد. اما تعامل سودمند مستلزم اعطای نوع هدایای امنیتی و هستهای نیست که در حال حاضر مورد بحث قرار میگیرد. ایالات متحده باید آماده مذاکره با رژیم سعودی در مورد همه موضوعات مورد علاقه باشد، در حالی که به یاد داشته باشد که منافع عربستان و ایالات متحده در بسیاری از این موضوعات به طور قابلتوجهی متفاوت است و در نهایت عربستان سعودی بیشتر از ایالات متحده به این رابطه وابسته است.