Ali Mohammadi-28 copy

 دکتر بهمن عشقی،  دبیـــرکل اتــاق بازرگانی تهران،  دکتر مسعود موسوی‌شفائی،  دانشیار روابط بین‌‌‌الملل دانشگاه تربیت مدرس و دکتر کاظم بیابانی‌خامنه،  پژوهشگر ارشد اقتصاد و تجارت بین‌‌‌الملل در این نشست نقد و نظر به بیان نظرات خود پرداختند.

جناب بیابانی ابتدا شما توضیح دهید که مفاهیم زنجیره ارزش و تغییر پارادایم تجارت در سال‌‌‌های اخیر به چه صورت بوده است؟

بیابانی:  در خصوص مفهوم زنجیره ارزش باید گفت که این مفهوم را پورتر در سال 1985 برای اولین بار مطرح کرد. وی معتقد است که زنجیره ارزش یک سازمان تولید و سیستم است که زیرسیستم‌های مختلفی دارد. هر کدام از این زیرسیستم‌ها نیز یکسری نهاده و فرآیند تبدیل دارند و محصول خاصی برای خود تولید می‌‌‌کنند و نهایتا سازمان تولید عنوان آن را زنجیره ارزش می‌‌‌گذارد. به طور دقیق‌‌‌تر و ساده‌‌‌تر،  وقتی راجع به زنجیره ارزش یک کالا صحبت می‌‌‌کنیم؛ همه فعالیت‌‌‌های اقتصادی که طی آن نهایتا یک کالا طراحی و تولید می‌شود و به دست مصرف‌کننده می‌‌‌رسد،  زنجیره ارزش یک کالاست. وقتی راجع به زنجیره جهانی ارزش صحبت می‌‌‌کنیم سازمان تولید در مناطق جغرافیایی مختلفی که هر کدام یک کشور خاص است،  ممکن است اتفاق بیفتد. زنجیره ارزش که عمدتا از سال 1990 شروع به گسترده شدن کرد،  چند تغییر را در ساختار تجارت جهانی به وجود آورد. مهم‌ترین آن تغییر پارادایم است که طی آن،  اقتصاددان‌‌‌ها و سیاستگذارها به‌جای آنکه تمرکزشان روی بخش اقتصادی باشد،  روی وظیفه است. این تغییر پارادایم اساسی بعد از گسترش زنجیره‌‌‌های جهانی ارزش ایجاد شد. در این وضعیت نگاه نمی‌‌‌کنند که در یک بخش اقتصادی،  مزیت نسبی داریم یا خیر،  بلکه نگاه می‌‌‌کنند که در کدام بخش زنجیره ارزش تخصص داریم. درواقع یک وظیفه‌‌‌ای را انتخاب می‌‌‌کنند و می‌‌‌گویند در این وظیفه تخصص داریم. اینجا اتفاقی که افتاد به تدریج در عوض آنکه تجارت در کالاهای نهایی اتفاق بیفتد، تمرکز روی تولید و تجارت کالاهای واسطه‌‌‌ای و نیمه‌‌‌نهایی رفت. در این برهه تغییر پارادایم به صورت فیزیکی اتفاق می‌‌‌افتد و تجارت کالاها و خدمات عمدتا به سمت کالاهای واسطه‌‌‌ای و نیمه‌‌‌نهایی متمایل می‌‌‌شود. در این وضعیت،  کشورها به دنبال پیدا کردن مزیت نسبی در یک زنجیره کامل ارزش نیستند.

  نظم جدیدی که بر روابط سیاسی و اقتصادی در دنیا حاکم شده،  به چه صورت روی زنجیره تامین ارزش تاثیرگذار بوده یا آن را متحول کرده است؟

شفائی:  معمولا در داخل کشور فضایی منفی و درونگرا،  علیه هر نوع اتصالات بین‌‌‌المللی داریم و در سیاست کلان این نوع اتصالات را یک امر مذموم می‌‌‌دانیم و وقتی اختلالاتی در زنجیره‌های تامین،  ارزش و جهانی شدن رخ می‌‌‌دهد،  شور و شعفی در میان مسوولان ایرانی به‌وجود می‌‌‌آید و می‌گویند «دیدید پیوستن به این زنجیره‌‌‌ها برای اقتصاد کشورها مضر است»! ابتدا باید ارزیابی کنیم که بحران تا چه حد برای زنجیره‌‌‌های جهانی ارزش واقعی است. برای اینکه بتوانم بازنمایی درستی از این گزاره داشته باشم،  زنجیره جهانی ارزش را ذیل نظم اقتصاد سیاسی بین‌‌‌الملل قرار می‌‌‌دهم. وقتی می‌‌‌گوییم نظم اقتصاد سیاسی بین‌‌‌الملل منظور ترتیب چینش اجزا و عناصری است که توامان توزیع قدرت و ثروت را در دنیا مدیریت می‌‌‌کنند. در این نظم سه تغییر ایجاد شده است.

تغییر اول این است که از فضای نظم دو‌قطبی و جنگ سردی که تمام ابعاد نظم مشخص و بازیگران معین بودند و تمام‌‌‌کننده‌‌‌های نهایی و بازیگران عمده داشتیم که همه عرصه‌‌‌های مختلف اقتصاد سیاسی را مدیریت تمام‌عیار می‌‌‌کردند،  عبور کرده‌ایم. الان سه دهه است که روابط بین‌‌‌المللی‌‌‌ها منتظرند که دوران انتقالی نظم تمام شود و به یک نظم مستقر شبیه دوره قبل از فروپاشی شوروی برسیم،  اما این اتفاق نیفتاده است. یعنی ما باید عادت کنیم که با یک جهان پیچیده،  با حوزه‌‌‌های متداخل،  بازیگران متعدد و تکثر بسیار زیاد در قدرت و ثروت مواجه هستیم. این بدان معنا نیست که ژئوپلیتیک و قدرت‌‌‌های بزرگ اهمیت ندارند؛ ولی وقتی یک تغییر بنیادین این‌چنینی ایجاد شده،  باید یاد بگیریم که منطق نظم سنتی را کنار بگذاریم و منطق نوینی برای فهم نظم آشوبی کنونی اتخاذ کنیم و پراکندگی و پیچیدگی کنش ثروت-قدرت جدید را در این قالب پیچیده تبیین کنیم.

بر این مبنا و برخلاف تصور رایج درباره تضعیف زنجیره‌های جهانی ارزش،  من موافق نیستم که یک لطمه ژئوپلیتیک بنیان‌برافکن بر زنجیره جهانی ارزش وارد شده و کل منطق بازار و نظم بین‌الملل لیبرال اقتصادی در حال فروپاشی است. شرکتی مانند جنرال موتورز 856 تامین‌کننده اولیه/مستقیم دارد. در حلقه دوم 18هزار تامین‌کننده دارد؛ وقتی وارد حلقه سوم و چهارم تامین‌کنندگان این شرکت شویم،  دیگر مشخص نیست چه کسی،  چه چیزی را برای چه کسی تامین می‌‌‌کند و این درهم‌تنیدگی به حدی پیچیده می‌‌‌شود که کمابیش بر منطق «دستاورد مطلق» لیبرالیسم منطبق می‌شود و بازیگر بر اساس دستاورد مطلقش عمل می‌‌‌کند.

تغییر دوم،  شکل‌گیری جهان دولایه فضای مکان‌های ژئوپلیتیکی (Space of Places) و فضای جریان‌های اقتصاد جهانی (Space of Flows) است که بازیگران هوشمند بین این دو فضای اقتصاد«سیاست،  بازی توامان و متوازن می‌‌‌کنند. اقتصاد و سیاست همیشه به یکدیگر مرتبط بوده‌‌‌اند اما اکنون از پیکره واحدی صحبت می‌‌‌کنیم که دو چهره دارد و بازیگران بین آنها در حال بده‌بستان مستمر و دائم هستند. منتها معمولا مسوولان جمهوری اسلامی وزن اغراق‌شده و بیش از اندازه‌ای به تحولات ژئوپلیتیک می‌‌‌دهند و به فضای جریان‌ها کم‌توجه‌اند. هر چند تحولات ژئوپلیتیک مهم هستند،  ولی شاخص عملکرد موفق یک بازیگرِ متعادل،  حتی در حوزه ژئوپلیتیک،  دستاوردهای اقتصادی حاصل از کنش موثر در فضای جریان‌هاست؛ به عبارت دیگر،  حفظ بقای بازیگر در همان فضای آنارشیک ژئوپلیتیک هم نیازمند و منوط به کسب دستاوردهای مستمر در فضای جریان‌های اقتصاد جهانی است.  تغییر سوم؛ تا به امروز بحث‌‌‌های داغی در خصوص موضوعات توسعه وجود داشت مبنی بر اینکه یک کشور وقتی می‌‌‌خواهد توسعه پیدا کند فلان برنامه و الگوی توسعه را در پیش بگیرد و پس از تعیین تکلیف بسیاری از موارد خرد و کلان و تغییرات بنیادی و ساختاری و... در طول فلان فرآیند به توسعه خواهد رسید.

الان می‌گویند اگر کشوری یا شرکتی بتواند به بخشی از یک زنجیره تامین /زنجیره ارزش متصل شود،  یعنی خود به خود به سطحی از استانداردهای اقتصادی رسیده که موفق به چنین کاری شده است و در عمل در شبکه اقتصاد جهانی و زنجیره ارزش وارد شده و از فرصت‌های آن نظیر انتقال فناوری،  جذب سرمایه و دسترسی به بازارهای جهانی،  بهره‌مند می‌شود (البته با پذیرش ریسک‌های ناشی از این در‌هم‌تنیدگی و هم‌سرنوشتی اقتصادی). به نوعی می‌توان گفت که پیوستن و حضور در زنجیره ارزش به‌طور توامان هدف،  وسیله،  راهبرد و شاخص پیشرفته بودن اقتصاد کشور شده است. البته این روند تماما مثبت نیست و بحث عدالت اجتماعی و آسیب‌پذیری اقتصاد ملی به شوک‌های بیرونی نیز مطرح است. این الگوی جدید اقتصادی در شرایطی که پارادایم اجماع واشنگتن افول کرده و الان جایگزین قدرتمند دیگری برای کنشگری در اقتصاد بین‌الملل،  جز حضور در زنجیره جهانی ارزش نداریم،  متجلی شده است.

ما الگوهای جدیدی را مشاهده می‌‌‌کنیم که کشورها/شرکت‌ها به‌جای آنکه زنجیره‌‌‌ای را از ابتدا تا انتها،  خودشان ایجاد و مدیریت کنند،  ظرفیت‌‌‌های خود را می‌‌‌سنجند و از نقطه‌ای که دارای مزیت رقابتی هستند،  به بخشی از یک زنجیره جهانی متصل می‌‌‌شوند. پنج کشور لهستان،  ویتنام،  مراکش،  اندونزی و مکزیک را در نظر بگیریم؛ اینها بالاترین میزان رشد صادراتی و جذب سرمایه را در 6 سال گذشته داشتند؛ چون به میانجی دعوای اقتصادی چین و آمریکا تبدیل شدند و با استفاده از مزیت‌های رقابتی خود به بخشی از زنجیره‌های تامین و ارزش چین‌محور و آمریکا‌محور متصل شدند. مکزیک سال گذشته 450 میلیارد دلار صادرات به آمریکا داشت و صادر‌کننده اول به آمریکا شد. ویتنام هم در همین فضا دستاوردهای اقتصادی قابل‌توجهی کسب کرده است. من زنجیره‌‌‌های جهانی ارزش را در این بستر می‌‌‌بینم.

  در خصوص تعاریف زنجیره‌‌‌های ارزش در دنیا و اهمیت آن صحبت شد. به نظر می‌‌‌رسد ریسک‌‌‌های ژئوپلیتیک که به‌خصوص در ماه‌‌‌های اخیر حاکم شده این قدرت را دارد که این زنجیره را با تهدیدات و مخاطرات زیادی مواجه کند. شما از نظر شاخص‌‌‌سازی چه عواملی را مهم می‌‌‌دانید که بتواند بر این روندها تاثیرگذار باشد؟

عشقی:  جهان از سال 2010 تنش‌‌‌های جدیدی را تجربه کرده است. در 2019 وقوع کرونا باعث شد که ساختار قدرت جهانی یک ترک اساسی بخورد و تمام کشورهای دنیا چه کشورهای توسعه‌یافته و چه کشورهای در حال توسعه با نسبتی قابل‌توجه از کرونا لطمه دیدند. لرزش‌‌‌های پساکرونا نیز ملاحظه شد؛ حمله روسیه به اوکراین در فوریه سال 2022 و فرسایشی شدن جنگ در سال 2023. در سال 2022 که اوکراین درگیر جنگ با روسیه شد،  قدرت‌‌‌های کوچک در منازعات جهانی درگیر شدند و سهم‌‌‌خواهی آنها ایجاد شد. به گونه‌‌‌ای که آنها حدس می‌‌‌زدند،  نزدیک شدن‌‌‌شان به یکی از قطب‌‌‌ها می‌تواند توازن قدرت را برهم بزند. به عنوان مثال می‌توان به رفتار عربستان سعودی و امارات متحده عربی در مقابل روسیه اشاره کرد. در روابط قدرت‌‌‌های بزرگ نیز تحولات اساسی ایجاد شد. در 2023 جنگ در اوکراین به یک جنگ تقریبا فرسایشی تبدیل شد و ارتش ابرقدرتی مانند روسیه در شرق اوکراین زمین‌‌‌گیر شد.

همچنین فاصله‌‌‌گیری بلوک‌‌‌های تکنولوژیک را از یکدیگر شاهد بودیم و جدایی بیشتر بین آمریکا و چین نیز در حال رخ دادن است. در عین حال سفر خانم نانسی پلوسی در سال 2022 به تایوان و عبور از مرز هوایی و دریایی چین منجر به آن شد که چین برداشت کند که آمریکا تعدی نظامی به مرزهایش داشته است. پس از آن مانورهای نظامی چین در مرزهای تایوان و اطراف آن نمود جدی پیدا کرد. اما در 2024 جهان چندقطبی شکل خواهد گرفت؛ ژئوپلیتیک هوش مصنوعی اتفاق می‌‌‌افتد که به صورت جدی در حال رخ دادن است. به عنوان مثال یک شرکت تراشه‌‌‌ساز آمریکایی اخیرا اعلام کرد که ارزش بورس آن 1.7 تریلیون دلار است و فروش آن در سه ماه آخر سال 600 میلیارد دلار افزایش یافته است. این به اندازه سهام کل کمپانی‌‌‌های چین در آمریکاست. چالش‌‌‌های داخلی در آمریکا و چین در حال رخ دادن است و امروز در داخل آمریکا نیز دموکرات‌‌‌ها و جمهوری‌خواهان اختلاف‌نظر دارند و هر چیزی در آمریکا می‌تواند تبدیل به یک بحران شود. به همین دلیل شی جین پینگ،  رئیس‌‌‌جمهور چین،  سنت رهبران گذشته این کشور را زیر پا می‌‌‌گذارد و می‌‌‌خواهد خود را به یک رئیس‌‌‌جمهور مادام‌العمر تبدیل کند. رقابت بر سر کالاهای پایه و تنوع‌‌‌بخشی همچنان ادامه دارد.

در سیاست‌‌‌های سبز در موضوع تغییرات اقلیمی یک دوگانگی اتفاق خواهد افتاد که در سال 2024 تعمیق می‌‌‌شود.  سازگاری اجباری با تغییرات اقلیمی از جهان پیشرفته به کشورهای در حال توسعه،  خود را تحمیل خواهد کرد. تمام این مسائل باعث می‌‌‌شود که زنجیره ارزش جهانی دچار تهدید‌‌‌هایی شود؛ این تهدید به این صورت است که کشورها به سمت خودکفایی داخلی می‌‌‌روند. از ابتدای انقلاب سیاست خودکفایی در ایران پیگیری شده است. اگر ساختارهای سیاستگذاری را در وزارت صمت بازنگری کنیم،  متوجه می‌‌‌شویم که مبتنی بر عمق داخلی‌‌‌سازی است؛ یعنی از زنجیره ارزش جهانی فاصله گرفته‌‌‌اند.  امروز 30درصد اقتصاد جهانی خارج از زنجیره ارزش تبادل می‌‌‌شود. تعریف من از زنجیره ارزش این است که یک کالا در کشوری تولید می‌‌‌شود و در یک مقصد دیگر به مصرف می‌‌‌رسد. عموما تعریف از کالا،  کامودیتی‌‌‌هاست؛ یعنی سنگ‌آهن در ایران تولید و سپس به چین منتقل می‌‌‌شود.

واسطه‌‌‌ای هم برای آن وجود ندارد. شما در پایین حلقه زنجیره ارزش قرار گرفته‌‌‌اید ولی وقتی صحبت از گوشی آی‌فون می‌‌‌شود،  طراحی آن در یک کشور صورت می‌‌‌گیرد و ساخت قطعات و مونتاژ آن نیز در کشورهای دیگر. بنابراین 70 درصد تبادلات جهانی در زنجیره ارزش صورت می‌‌‌گیرد. نکته مهم این است که آمریکایی‌‌‌ها تلاش کردند که نظام هوشمند جدیدی را که برای زنجیره ارزش جهانی به یک مخاطره تبدیل خواهد شد،  در اعمال تحریم‌‌‌ها به‌کار ببرند. آمریکایی‌‌‌ها تلاش دارند که کشورها را ناخواسته از زنجیره ارزش جهانی جدا کنند و بگویند یک چیز تولید و آن را به جای دیگر صادر کن. مثل همین رفتاری که امروز با ایران دارند و مساله فروش نفت خام به چین. آنجا که ایران بخواهد وارد زنجیره ارزش جهانی شود، جلوی آن می‌‌‌ایستند. بنابراین پیش‌بینی می‌‌‌کنم که تحریم‌‌‌های آمریکا در سال 2024 نه فقط علیه ایران بلکه دیگر کشورهای تحریم‌‌‌شده نیز سخت‌‌‌تر خواهد شد. چون پدیده دلارزدایی در حال رخ دادن است؛ در سال 2023،  59درصد از تبادلات با دلار انجام گرفت که در 25 سال اخیر بی‌‌‌سابقه بوده است.

بریکس در حال تلاش است که خود را از آمریکا مستقل و جهان را از دلار خلاص کند. در نشست بعدی بریکس در روسیه،  کشورهای جدیدی مانند ایران نیز شرکت خواهند کرد. تمام این مسائل بیانگر آن است که تنش‌‌‌ها ادامه پیدا خواهد کرد و ابزار ایالات متحده برای مواجهه با این برخوردها،  ادامه تحریم‌‌‌ها علیه هر کشوری است که از سیاست‌‌‌های آمریکا تبعیت نمی‌‌‌کند. بسیاری از کشورها از تحریم‌‌‌های آمریکا علیه روسیه حمایت و تبعیت نکردند. بنابراین این کشورها در مبادله و جابه‌جایی مشمول تحریم‌‌‌های سخت‌‌‌تری خواهند شد.

در نهایت آنچه در 2022 شروع شد،  در 2023 شدت گرفت. در اکتبر 2023 جنگ اسرائیل و فلسطین آغاز شد و خاورمیانه در آستانه یک جنگ گسترده است. این منطقه مانند یک انبار باروت است؛ مصری‌‌‌ها در مقابل اسرائیلی‌‌‌ها صف‌‌‌آرایی‌‌‌ کرده‌‌‌اند و کار به جایی رسیده که مصری‌‌‌ها می‌‌‌گویند پیمان کمپ‌‌‌دیوید را تعدیل خواهیم کرد. آمریکایی‌‌‌ها در مقابل حمله اسرائیل به رفح موضع جدی گرفته‌اند. اگر تمام این رخدادها را کنار هم قرار دهیم، نمایی از سال 2024 ارائه خواهد کرد. سال 2024 سال پرتنشی است که این تنش‌‌‌ها روی زنجیره لجستیک اثر خود را خواهد گذاشت. سال 2024 در تاریخ جهان پرانتخابات‌ترین سال دنیاست و حدود 5 میلیارد نفر یعنی قریب به نیمی از  جمعیت کره زمین در انتخابات شرکت می‌‌‌کنند. سال 2024 دموکراسی‌‌‌ها دچار جابه‌جایی صفحه‌‌‌ای خواهند شد.

تمام این مسائل می‌تواند به تنش‌‌‌هایی منتهی شود که زنجیره ارزش را دچار تهدید کند. این تهدید زنجیره ارزش،  کشورهایی مانند ایران را وادار و تحریک می‌‌‌کند که اقتصادش را از زنجیره ارزش جهانی دورتر کند. این شاید برای کشورهای دیگری در اطراف ما نیز اتفاق بیفتد. به عنوان مثال ترکیه که به سرعت خود را با درهم‌آمیختگی جهانی ادغام می‌‌‌کند در سال 2024 با مشکلات جدی مواجه خواهد شد. لذا تغییرات ژئوپلیتیک در سال 2024 تداوم دارد و ادامه تنش‌‌‌ها منجر به آن می‌‌‌شود که  از سرعت رشد زنجیره ارزش جهانی کاسته شود. همچنین کشورها سعی می‌‌‌کنند به سمت پیوندهای دوگانه یا سه‌گانه بروند. بنابراین سال 2024،  سال تغییرات جدی در شمایل قدرت در جهان است.

  آقای عشقی اشاره کردند که تحریم‌‌‌ها به حصاری تبدیل شده تا ایران وارد زنجیره تامین جهانی نشود. آیا به لحاظ عددی و آماری،  شاخصی وجود دارد که بدانیم در این زنجیره کجا قرار داریم؟

بیابانی:  این شاخص را می‌توان اندازه گرفت و میزان مشارکت کشورها را در زنجیره‌‌‌های جهانی ارزش مشخص کرد. یکی از شاخص‌‌‌هایی که برای مشخص کردن مشارکت یک کشور در زنجیره جهانی ارزش به‌کار می‌‌‌رود،  این است که صادرات آن را با روش‌‌‌های آماری تجزیه می‌‌‌کنند تا دریابند که این صادرات چقدر در داخل تولید شده و چقدر آن نهاده‌‌‌هایی بود که از کشورهای دیگر وارد و پردازش و سپس صادر شده است.  سال 1990 (1369) سهم ارزش افزوده‌‌‌ای که در داخل ایران تولید شده از صادرات ایران،  تقریبا حدود 90 درصد است و 10درصد نهاده‌‌‌هایی بوده که از دیگر کشورها وارد و پردازش و سپس به کشور دیگر صادر شده است. در سال 2018 این سهم به 91.2 درصد رسید و سهم ارزش افزوده داخلی‌‌‌مان در صادرات حدود 0.6 افزایش یافته است. اگر این روند را در طول زمان بررسی کنیم،  درمی‌‌‌یابیم که طی نزدیک به سه دهه خیلی تغییراتی نداشته و یک روند نسبتا باثبات بوده است. این صحیح است که تحریم‌‌‌ها شرایط را برای ایران سخت می‌‌‌کند اما به نوعی این مساله که در زنجیره‌‌‌های جهانی ارزش مشارکت نداشتیم،  خواست خودمان هم بوده است.

Ali Mohammadi-60 copy
علی محمدی / دنیای اقتصاد  

 

  آماری دارید که قبل و بعد از تحریم این آمار به چه صورت بوده است؟

بیابانی:  طبق مطالعه‌‌‌ای که من انجام دادم،  اثر تحریم آنقدر نبوده که بگوییم تحریم باعث شده ما در زنجیره‌‌‌های جهانی ارزش مشارکت نداشته باشیم. داده‌‌‌هایی که وجود دارد از سال ۱۹۹۰ (۱۳۶۹) است ولی وقتی با کشورهای دیگر مقایسه می‌‌‌کنیم و روند خود را می‌‌‌بینیم مشاهده  می‌‌‌کنیم که خیلی تحت‌تاثیر تحریم‌‌‌ نبوده‌‌‌ایم. در واقع ما خودمان خواستیم با پارادایم استراتژی جایگزین واردات اتکای کمتری به اقتصادهای خارجی داشته باشیم و خیلی چیزها را در داخل تولید می‌‌‌کنیم. ما دو نوع مشارکت در زنجیره ارزش داریم که اصطلاحا به آن مشارکت پیشین و پسین می‌‌‌گویند؛ مشارکت پسین می‌‌‌گوید ارزش افزوده‌‌‌ای که در داخل تولید می‌‌‌کنید در مراحل بعدی زنجیره ارزش توسط کشورهای دیگر استفاده می‌‌‌شود و در صادرات آنها نقش دارد. مشارکت پیشین به این صورت است که یک ارزش افزوده از کشور دیگری وارد می‌‌‌شود،  روی آن کار صورت می‌‌‌گیرد و سپس صادر می‌‌‌شود.

بنابراین هرچه مشارکت پسین افزایش پیدا کند،  در فعالیت‌‌‌های بالادستی زنجیره ارزش وارد می‌‌‌شوید و هر چقدر مشارکت پیشین افزایش یابد،  روی ارزش افزوده پردازش انجام و سپس صادر می‌‌‌شود که در این شرایط به طور نسبی در پایین‌‌‌دست زنجیره ارزش قرار خواهید گرفت. عدد مشارکت پیشین ایران در سال ۱۹۹۰،   ۹.۶ بود که در سال ۲۰۱۸ به ۸.۸ درصد رسیده است. این بدان معناست که مشارکت پیشین ما در این ۲۹ سال کاهش یافته است. این در حالی است که وقتی آمار کشورهای دیگر را در نظر بگیریم مانند ونزوئلا عدد شاخص آن۵.۳بوده اما در سال ۲۰۱۸ به ۶.۷ درصد رسیده است. یعنی مشارکت پیشین ونزوئلا هم حتی از ایران طی این سال‌‌‌ها در زنجیره‌‌‌های جهانی ارزش بیشتر بوده است. همچنین عدد مشارکت پسین ونزوئلا در سال ۱۹۹۰،  ۲۱ درصد بوده و در سال ۲۰۱۸ به ۳۹درصد رسیده است. وقتی به شاخص مشارکت پسین نگاه کنیم عدد ایران در سال ۱۹۹۰،  ۳۱.۶ بوده و در سال ۲۰۱۸ به ۳۴ رسیده است. در واقع این عدد۳.۴درصد افزایش یافته است. بنابراین مشارکت ایران در زنجیره‌‌‌های جهانی ارزش از باب مشارکت پسین افزایش یافته اما به طور مثال از نوع خام‌فروشی بوده است.

یعنی نهاده‌‌‌ای را تولید کردیم و در کشورهای دیگر ارزش افزوده به آن اضافه کرده و به کشورهای دیگر صادر کردند. وقتی شما در بالادست فعالیت می‌‌‌کنید دو اتفاق محتمل است؛ نخست آنکه آلایندگی بیشتری دارید و دیگر آنکه ارزش افزوده پایینی دارید. به طور نسبی اشتغال کمتری هم ایجاد می‌‌‌شود. اما هرچه به سمت پایین‌‌‌دست زنجیره ارزش برویم،  به‌خصوص در بخش خدمات پس از فروش،  بیشترین سهم ارزش افزوده در این قسمت است. ممکن است تحریم‌‌‌ها باعث شده باشد ما در زنجیره جهانی ارزش کمتر مشارکت کنیم ولی در مشارکت پایین‌‌‌دست اثرگذار بوده و نه مشارکت بالادست. به بیان دیگر اگر می‌‌‌خواستند با تحریم‌‌‌ها مشارکت ایران را در زنجیره ارزش کاهش دهند،  این را به صورتی انجام دادند که بهره کمتری از زنجیره ارزش ببریم. در این بین سیاست‌‌‌های داخلی خودمان مانند استراتژی واردات نیز کمک کرده تا کسانی که به دنبال این مساله بودند راحت‌‌‌تر به نتیجه دلخواه‌‌‌شان برسند.

  دکتر شفائی،  جنابعالی در قسمت اول صحبت‌‌‌هایتان در خصوص تحولات زنجیره ارزش در جهان صحبت کردید. به نظر شما سناریوهای محتمل آینده در این زمینه چه خواهد بود؟

شفائی:  من به نکته‌‌‌ای که ابتدا مطرح شد بازمی‌‌‌گردم مبنی بر اینکه هیچ‌‌‌کدام از این شوک‌‌‌ها و اختلالات پیش آمده در زنجیره جهانی ارزش از سال ۲۰۰۸ تاکنون،  قابل تردید نیست و همگی واقعیت‌‌‌ دارند. ما باید بین رویداد و روند تفکیک قائل شویم؛ آیا شاهد یک روند به اصطلاح «زنجیره ارزش‌زدایی» (De-chaining)  در تجارت جهانی هستیم یا تحول و تکامل زنجیره‌های ارزش؟ آیا این تهدیدات علیه زنجیره‌های جهانی ارزش باعث شده،  کشورها و شرکت‌ها سازمان و سامان تولید و تجارت مبتنی بر زنجیره‌‌‌های جهانی ارزش را رها کنند و به سمت روش‌‌‌های دیگر،  مثلا الگوهای تجارت سنتی ماقبل عصر جهانی شدن بروند؟ یا اصطلاحا چالش‌های پیش روی زنجیره‌های ارزش را پذیرفته‌‌‌اند و می‌‌‌خواهند زنجیره‌‌ها را حفظ کنند و با ارتقای تاب‌آوری،  آنها را تکامل ببخشند؟ کدام یک از این دو روند رخ خواهد داد؟

سال ۲۰۰۸ نقطه اوج جهانی شدن بود. از اواخر دهه ۸۰ میلادی،  تجارت جهانی به مدت دو دهه با سرعت دو برابر رشد تولید ناخالص داخلی جهان رشد کرد و سهم تجارت جهانی نسبت به تولید ناخالص داخلی دنیا از ۲۰ درصد به ۳۰ درصد رسید. اتفاق نظر وجود دارد که تقریبا تا ۲۰۰۸ این رشد وجود داشت. بعد از آن،  سلسله اتفاقاتی افتاد که در خصوص اثرگذاری آنها تردیدی وجود ندارد؛ بحران مالی ۲۰۰۸،  مناقشه تجاری چین و آمریکا،  بروز کرونا،  جنگ اوکراین و بحران کنونی در دریای سرخ. این مساله که در آوریل ۲۰۲۰ دولت ژاپن برای درون‌‌‌سپاری شرکت‌هایش،  سوبسید داد،  یک واقعیت است؛ این مساله که آمریکا در سال ۲۰۲۱ برنامه خرید کالاهای آمریکایی را ایجاد کرد،  واقعیت دارد؛ این مساله که تعرفه‌‌‌ها در آمریکا از سال ۲۰۱۷ به بعد ۲ تا ۶ برابر شد،  یک واقعیت است.

تفسیر این واقعیات و روند تحولات (نه صرفا بروز رویدادها) محل بحث است. بعد از افت حدود ۱۱ درصدی تجارت جهانی در اثر بحران ۲۰۰۸،  مجددا در سال ۲۰۱۰ شاهد رشد و احیای تجارت جهانی بودیم.  در ۲۰۱۹ وقتی که مناقشه تجاری بین آمریکا و چین شدید شد،  تجارت جهان ۶.۸ درصد افت کرد،  ولی در همان شرایط،  افت میزان مشارکت در زنجیره جهانی ارزش به اندازه افت تجارت جهانی نبود (صرفا کاهش ۱.۸ درصد در Backward و ۰.۶ درصد در Forward). چرا این اتفاق افتاده است؛ به این خاطر است که ما دو نوع پاسخ به این شوک‌‌‌ها داریم. این شوک‌‌‌ها یک بُعد شرکتی دارند. پاسخ شرکت‌ها به شوک‌های زنجیره ارزش،  افزایش تاب‌‌‌آوری بوده است؛ به عبارت دقیق‌تر ارتقای تاب‌‌‌آوری،  چابکی و پایداری. درواقع هیچ‌کدام از شرکت‌ها نگفته‌اند به خاطر این ریسک‌‌‌ها از فردا زنجیره ارزش را تعطیل خواهند کرد و مدل دیگری از اقتصاد و تجارت را پیش خواهند گرفت.

بعد دیگری از پاسخ به این بحران‌‌‌های زنجیره‌های ارزش،  بُعد سیاسی-اجتماعی است که دولت‌‌‌ها و کشورها با آن مواجه بودند (میزان واکنش به شوک‌ها در این قسمت،  در مواردی همراه با حساسیت‌های سیاسی،  ملی‌گرایانه و انزواطلبانه بوده است). همچنین،  ما نباید درباره تاثیر ریسک‌‌‌های ژئوپلیتیک اغراق کنیم. امروز نهادهایی که ریسک‌‌‌سنجی می‌‌‌کنند و شرکت‌های بزرگ بیمه،  همچنان آتش‌‌‌سوزی در کارخانه و حوادث و بلایای طبیعی را در رده‌‌‌های نخست تهدید قرار می‌‌‌دهند. تهدیدات سیاسی و ژئوپلیتیک مهم هستند ولی در رده ۸ یا بحران انرژی در رده ۱۱ ریسک قرار می‌‌‌گیرند؛ و همچنان مواردی مانند تغییرات اقلیمی،  سیل‌‌‌های غیرقابل پیش‌بینی و توفان‌‌‌ها اهمیت بالاتری دارند.

  یعنی شما می‌‌‌فرمایید این ریسک‌‌‌ها را نباید خیلی جدی گرفت؟

شفائی:  این ریسک‌‌‌ها وجود دارند،  باید ببینیم پاسخ به آن چه بوده است و نباید در مورد آنها بزرگ‌نمایی کنیم. به عنوان مثال نباید تصور کنیم که اقدامات حوثی‌‌‌ها در دریای سرخ ساختار اقتصاد جهانی را بر هم می‌‌‌ریزد. این یک ریسک است و هزینه‌‌‌هایی دارد و شرکت‌های متاثر از این اختلال حمل و نقل دریایی،  ریسک آن را محاسبه کرده‌‌‌اند .(مدیر عامل Maersk تاثیر اختلالات کنونی در دریای سرخ را طولانی‌مدت و عمده ارزیابی نکرده است.) به همین خاطر باید به‌صورت واقعی به این ریسک‌‌‌ها نگاه کرد. در پاسخ به این تهدیدات دو سناریو مطرح می‌‌‌شود؛ یکی از این سناریوها که خیلی رسانه‌‌‌ای مطرح می‌‌‌شود این است که De-coupling,  De-risking،  Friend-shoring،  In-shoring و... به‌صورت گسترده اتفاق می‌افتد. سناریوی دوم می‌‌‌گوید به رغم همه اینها پاسخ عمومی به اختلالات زنجیره‌‌‌ جهانی ارزش،  افزایش تاب‌‌‌آوری از طریق متنوع‌‌‌سازی تامین کنندگان و افزایش ذخایر تامین است.

اینجا وقتی به عدد و رقم رجوع می‌‌‌کنیم جالب است؛ امروز هندسه شبکه جهانی ارزش در حال تغییر است و نه ماهیت و موجودیت آن. سه یا چهار کشور،  ۹۰ درصد صادرات دنیا را در اختیار دارند. همچنین ۷۰ درصد محصولات مهم و حساس گلوگاهی مانند نیمه‌‌‌هادی‌‌‌ها و تجهیزات پیشرفته الکترونیک توسط ۱۰ کشور تولید می‌‌‌شوند و ۸۱ درصد کل ارزش افزوده خارجی دنیا روی ۲۰ قلم کالا قرار گرفته است. این مسائل باعث می‌‌‌شود هندسه زنجیره جهانی ارزش بر اساس چهار مورد زیر تغییر کند تا این تمرکز را بشکند (نه منطق زنجیره‌های ارزش را)؛ نخست مساله شدت تجارت است (تجارت نسبت به کل تولید ناخالص داخلی چه سهمی دارد). دوم فاصله جغرافیایی است؛ یعنی با شرکای نزدیک جغرافیایی تبادل انجام می‌‌‌دهیم یا با آنهایی که از ما دور هستند. سوم فاصله ژئوپلیتیک است؛ یعنی بر اثر بحران‌‌‌هایی که برای زنجیره جهانی ارزش رخ داده،  به سراغ متحدان ژئوپلیتیک خود برای همکاری تجاری می‌‌‌رویم یا به صورت عمومی با همه کار می‌‌‌کنیم. چهارمین مورد هم تمرکز واردات و تامین‌کنندگان زنجیره‌هاست؛ آیا به سمت متنوع‌‌‌سازی می‌‌‌رویم یا همچنان تمرکز داریم. در سال ۲۰۱۸ بانک توسعه آسیایی،  ۷۲ اقتصاد را بررسی کرده که از میان آنها فقط چهار اقتصاد در آن سال درون‌‌‌سپاری کرده‌‌‌اند یا بازبینی راهبردی در دورسپاری انجام داده‌اند. در سال ۲۰۱۹ هیچ اقتصادی درون‌سپاری نکرده است. در سال ۲۰۲۰ ترکیه و اکوادور نیز درون‌سپاری کردند. آیا این بدان معناست که این کشورها دیگر نگرانی امنیتی ندارند؟ نه،  چنین تصویری را نمی‌توان تصور کرد. ولی می‌توان دسته‌‌‌بندی کرد که چین،  آلمان،  آمریکا و انگلیس به سمت کشورهایی رفته‌‌‌اند که با آنها فاصله ژئوپلیتیک کمتری دارند ولی در عین حال شدت تجارت‌‌‌شان را به طور نسبی پایین نیاورده‌اند و تنوع‌‌‌شان را نیز بالا برده‌اند. یعنی به همان نسبتی که فرض کنید سهم آمریکا،  ژاپن و کره جنوبی در صادرات چین پایین می‌‌‌آید،  جایگزین دیگری از کشورهای در حال توسعه در همان قالب تجارت مبنی بر زنجیره‌های تامین و ارزش،  جای آنها را پر می‌‌‌کند. وقتی که تجارت آمریکا و چین پایین می‌‌‌آید،  ویتنام و مکزیک میانجی زنجیره‌های آنها می‌شوند. وقتی تجارت اروپا با روسیه کاهش پیدا می‌‌‌کند،  تجارت اروپا با چین افزایش می‌‌‌یابد. جالب است واردات انرژی هند از روسیه که دو درصد بود وقتی بالا می‌‌‌رود و به ۲۵درصد می‌‌‌رسد،  از آن طرف تجارت هند با آمریکا در برخی محصولات از جمله پتروشیمی افزایش پیدا می‌‌‌کند.

بنابراین من به شخصه واقعیت این تهدیدات را قبول می‌‌‌کنم،  ولی به نظرم می‌‌‌رسد آن سناریویی که می‌‌‌گوید پاسخ اقتصاد جهانی به تهدیدات علیه زنجیره‌های جهانی ارزش،  افزایش تاب‌‌‌آوری،  افزایش متنوع‌‌‌سازی و افزایش پایداری است،  در حال روی دادن است (سناریوی یک می‌‌‌گوید در اثر این تهدیدات،  گسست کامل زنجیره جهانی ارزش اتفاق می‌‌‌افتد،  که پیامدهایش را حداقل افت یک و نیم درصدی تولید ناخالص داخلی در دنیا و برای برخی کشورها بین ۶ تا ۱۲ درصد در نظر می‌‌‌گیرد). به نظر من،  حداقل در بخش شرکتی،  این واکنش‌‌‌ها به سمتی است که چالش‌‌‌ها را می‌‌‌پذیرند و سپس شروع می‌‌‌کنند به پاسخ دادن به آنها از طریق ارتقای زنجیره‌ها. در این بین فرصت خوبی نیز برای برخی کشورهای بینابینی زنجیره‌های تامین و ارزش (نظیر هند،  اعضای شورای همکاری خلیج فارس،  برخی کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز و نمونه‌های دیگر که قبلا گفتیم) به وجود می‌‌‌آید.

  دکتر عشقی توضیح بدهید که نقش دولت‌‌‌ها در این تغییرات چگونه می‌تواند باشد؟

عشقی:  یک شاخص تعریف می‌‌‌شود به نام شاخص پیچیدگی اقتصاد که نشان می‌‌‌دهد اقتصاد شما چقدر با اقتصاد جهان درگیر شده است. از بین ۱۳۳ کشور در سال ۲۰۲۱ ایران رتبه ۷۳ و ترکیه رتبه ۴۰ را داشتند. پیچیدگی اقتصادی یک محدوده دارد از منفی ۲.۷ تا مثبت ۲.۸ و ما تقریبا در وسط این داستان واقع شده‌‌‌ایم و تقریبا صفر هستیم. اقتصاد ایران در جهانی شدن از سه موضوع تبعیت می‌‌‌کند؛ یک موضوع طبیعت اقتصاد ایران است. اقتصاد ایران مبتنی بر کامودیتی‌‌‌هاست و بین ۲۳ تا ۲۷ تریلیون دلار ارزش مواد خام ایران است. لذا طبیعت ما را به سمت کامودیتی‌‌‌ها،  خام‌فروشی و عرضه ذخایر می‌‌‌برد. در خصوص ذخایر،  ما تنوع بیشتری نسبت به کشوری چون روسیه داریم. موضوع دوم سیاست اقتصادی انقلابی استعمارستیز ایران است. یعنی یک شیفت‌‌‌پارادایم بعد از انقلاب اتفاق افتاده است. در سال ۱۳۵۶ ما اولین کارخانه کادیلاک از محصولات جنرال موتورز را در خارج از آمریکا تاسیس می‌‌‌کنیم. زمانی که کادیلاک در ایران تولید می‌‌‌شد،  در کانادا تولید نمی‌‌‌شد.

بعد از انقلاب از این مساله به عنوان یک سیاست مذموم یاد می‌‌‌شود. یعنی می‌‌‌گوییم آنها یک عده دزد بودند که قطعات را آوردند در اینجا مونتاژ کردند و هدف‌‌‌شان زدن جیب ملت بود. بنابراین ما باید برویم پیکان داخلی تولید کنیم.

تاثیر تحریم‌‌‌‌‌‌های جهانی نیز غیرقابل انکار است. طی قرن‌‌‌های ۱۸،  ۱۹ و ۲۰ ارزش و قدرت ملت‌‌‌ها در توانایی نظامی‌‌‌شان بود. این توانایی را نیز تهاجمی و دفاعی تعریف کرده ‌‌‌بودند. اما به هر حال قدرت سخت مطرح بود و ملت‌‌‌ها دارایی‌‌‌شان را به قدرت تبدیل می‌‌‌کردند. گفت‌وگوهای شاه با خبرنگاران خارجی در دهه ۷۰ میلادی را گوش کنید می‌‌‌گوید می‌‌‌خواهم قدرت کشور را به قدرت سخت تبدیل کنم. تعریف قدرت نرم در دنیا متفاوت است.

در قرن ۲۱ یک شیفت‌‌‌پارادایم اتفاق افتاد و قدرت دولت‌‌‌ها دیگر فقط به تعداد تانک و توپ و جنگنده‌‌‌هایشان نیست بلکه دولت‌‌‌ها یک قدرت بازدارندگی دارند و یک قدرت تحمیل. این قدرت‌‌‌ بازدارندگی و قدرت تحمیل را می‌توان به عنوان قدرت نرم ترجمه کرد که روی زنجیره ارزش قرار می‌‌‌گیرد. آنها می‌توانند بازدارنده رفتار کنند و ترکیه می‌تواند روسیه را به بازدارندگی وادارد.

به هر حال نمی‌توان قدرت تحریم‌‌‌ها را نادیده گرفت؛ آمریکا تلاش دارد ایران را در پایین‌‌‌ترین حلقه زنجیره ارزش قرار دهد.  تحریم‌‌‌ها خیلی مهم است. هر تن کالای صادراتی ما بین ۴۰۰ تا ۵۰۰ دلار ارزش دارد. متوسط کالای وارداتی ما بین ۱۳۰۰ تا ۱۷۰۰ دلار ارزش دارد. وقتی شما کالای ارزان‌قیمت پرحجم مانند سنگ‌‌‌آهن به فروش برسانید،  قیمت آن به شدت وابسته به حمل و نقل است. ما هفدهمین ناوگان دریایی را داریم اما آیا به همین اندازه هم در عرصه دریاها قدرت داریم؟ دولت،  برای اجتناب از خام‌‌‌فروشی،  سیاست‌‌‌هایی اتخاذ کرد و صادرات کامودیتی‌‌‌ها مانند سنگ‌‌‌آهن کاهش پیدا کرد. اما دوباره این سیاست را اصلاح کرد. اما در واقعیت به دلیل سیاست‌‌‌های دولت و تعیین تعرفه صادراتی،  ما بازارهای صادراتی‌‌‌مان را در چین از دست ندادیم. دلیل روشن آن این بود که ما کشتی ۶۰هزار تنی صادر می‌‌‌کردیم  و استرالیا کشتی ۶۰۰ تنی صادر می‌‌‌کند. ایران از فضا دور شده است و دیگر نمی‌تواند کامودیتی بفروشد؛ بنابراین به تدریج در حلقه آخر قرار می‌‌‌گیرد.

  شما سیاست‌‌‌های خودکفایی و آثار تحریم‌‌‌ها را از جمله مسائلی عنوان کردید که باعث دور ماندن ایران از زنجیره تامین جهانی شده است. به نظر شما اثر کدام مورد قوی‌‌‌تر است؟

عشقی:  بدون شک تاثیر سیاست‌‌‌ داخلی مهم‌تر از تحریم است؛ یعنی سهم سیاست داخلی حتما بیشتر است. زیرا ما به استقبال تحریم‌‌‌ها رفتیم و از سال ۱۳۵۷ که تحریم نبودیم. این تحریم‌‌‌ها ظرف ۴۳سال اعمال شد و ما از تحریم‌‌‌ها استقبال کردیم. زیرا تمام دارایی‌‌‌های شرکت‌های خارجی مقیم ایران را مصادره کردیم که یعنی همان استقبال از تحریم‌‌‌ها. بنابراین ما یک پالسی دادیم که تحریم‌‌‌مان کنند. سپس نیز سیاست‌‌‌های بین‌‌‌المللی‌‌‌مان این روند را تشدید کرد. این تحریم‌‌‌ها در مورد ایران جواب داده است. البته اگر وزن‌کشی کنیم که نقش سیاست‌‌‌های خودکفایی و استعمارستیزانه داخلی و نقش تحریم‌‌‌های جهانی را در این وضعیت بررسی کنیم می‌توان گفت نقش سیاست‌‌‌های داخلی بیشتر بوده است. تحریم‌‌‌ها باعث می‌‌‌شود ما نتوانیم شیفت پارادایم کنیم  و سیاست‌‌‌های اصلاحی را در اقتصاد وارد کنیم. تحریم‌‌‌ها مانند در قفسی است که بسته شده است. ما می‌‌‌گوییم با پای خودمان در این قفس رفته‌‌‌ایم ولی یکی در این قفس را بسته است و اجازه نمی‌‌‌دهد از آن خارج شویم. بنابراین امروز اگر بخواهیم سیاست اصلاحی را اعمال کنیم،  به زنجیره جهانی ارزش ملحق شویم و اقتصاد کشور را شکوفا کنیم،  دیگر این اجازه را نداریم. موضوع دور شدن ما از زنجیره ارزش به واسطه تحریم‌‌‌ها فقط اثر موضعی در میزان صادرات و توزیع‌مان در زنجیره تجارت جهانی ندارد بلکه اثر قطعی آن در دور کردن کشور از دانش و تکنولوژی است. این اثر خیلی مهم است چون یک خط ترمز طولانی دارد و اجازه برگشت به ما نمی‌‌‌دهد. وقتی ما از زنجیره ارزش جهانی فاصله می‌‌‌گیریم در تراز دانش نیز با جهان فاصله می‌‌‌گیریم. بنابراین به این دلیل است که امروز به ما می‌‌‌گویند حتی اگر تمام تحریم‌‌‌های بانکی برطرف شود بانک‌‌‌های ما قدرت انطباق ندارند زیرا از بانک‌‌‌های جهان دور هستند.

  جناب بیابانی،  آقایان در خصوص روندهای حاکم بر زنجیره ارزش صحبت کردند. به نظر شما تحولات اخیر به نفع چه صنایعی است؟ در واقع چه صنایعی برنده و چه صنایعی بازنده هستند؟

بیابانی:  موسسه مکنزی در سال ۲۰۲۰ گزارشی در خصوص ریسک‌‌‌ها و استراتژی‌‌‌هایی که صنایع در کشورهای مختلف در مقابل بحران‌‌‌هایی که در زنجیره به‌وجود می‌‌‌آید اتخاذ کرده‌‌‌اند منتشر کرده که جالب است. در این گزارش آمده،  به طور متوسط در تمام صنایع که مورد بررسی قرار گرفته،  انتظار می‌‌‌رود اختلالات زنجیره تامین که یک ماه یا بیشتر ماندگاری دارند، از این پس تقریبا ۳.۷سال یک بار اتفاق بیفتند. این گزارش می‌‌‌گوید ۸۰ درصد تجارت جهانی در کشورهایی اتفاق می‌‌‌افتد که ثبات سیاسی‌‌‌شان در حال افت است. پنج زنجیره ارزش که بالاترین میزان در معرض ریسک بودن را در میان زنجیره‌‌‌های جهانی ارزش دارند نزدیک به ۲۵درصد ارزش تجارت جهانی را به خود اختصاص داده‌‌‌اند. جالب اینجاست که صنعت پوشاک که یکی از آن پنج زنجیره است،  بیشترین سهم از اشتغال جهانی را به خود اختصاص داده و در زمره صنایعی است که بیشترین تاثیر را از شوک‌‌‌ها می‌‌‌گیرد.

مکنزی ارزیابی کرده تا دریابد کدام صنایع بیشتر در معرض ریسک قرار دارند و این موارد را به چند شوک تجزیه کرده است. به طور کلی می‌‌‌گوید صنایعی که تجهیزات مخابراتی تولید می‌‌‌کنند،  بیشترین واکنش را به ریسک‌‌‌های زنجیره ارزش دارند. سپس صنعت پوشاک،  محصولات نفتی و تجهیزات حمل و نقل و استخراج معدن را قرار می‌‌‌دهد. کمترین واکنش‌‌‌ها را نیز تجهیزات پزشکی،  محصولات چوبی،  محصولات فلزی و محصولات دارویی دارند. همچنین یک گزارش دیگری در موسسه یونیدو منتشر شده که نشان می‌‌‌دهد وقتی شوکی در زنجیره جهانی ارزش رخ می‌‌‌دهد،  شواهدی وجود دارد که بنگاه‌‌‌ها بعد از این شوک‌‌‌ها با تغییر در مدل کسب‌وکارشان تصمیماتی می‌‌‌گیرند که در نهایت بهره‌‌‌وری‌شان افزایش پیدا می‌‌‌کند. مزیت زنجیره جهانی ارزش این است که وقتی در آن مشارکت می‌‌‌کنی انقدر پاسخ‌‌‌های مختلفی به ریسک‌‌‌ها وجود دارد که می‌توان نهایتا از آن تهدید یک فرصت ساخت.

در این مطالعه تاکید شده که این اختلالات از طریق افزایش جانشینی و بهبود کارآیی،  اثرات مثبتی هم خواهد داشت.

این گزارش بررسی کرده که این بنگاه‌‌‌ها بعد از یک بحران در زنجیره ارزش چه استراتژی‌ای را اتخاذ می‌‌‌کنند. مثال آن نیز شرایط بعد از کووید ۱۹ است و پرسش‌‌‌نامه‌‌‌ای میان بنگاه‌‌‌های هندی پخش شد و پاسخ بیش از نیمی از این بنگاه‌‌‌ها به بحران و کمبود نهاده‌‌‌های تولید این بود که سطح محصول خود را کاهش دهند. استراتژی دوم‌شان نیز این بود که محصولشان را دیرتر تحویل دهند. استراتژی سومشان هم این بود که نهاده‌‌‌هایی را که از کشورهای دیگر تهیه می‌‌‌کنند، از داخل تهیه کنند. یعنی اولویت‌‌‌شان این نبود که تا شوکی وارد می‌‌‌شود با کشورهای دیگر در دنیا تجارت نکنند بلکه دنبال راهکارهای دیگری می‌‌‌گردند تا در حد امکان از منافع جهانی استفاده کنند.

  جناب شفائی مستحضر هستید که الان نزدیک‌‌‌ترین و موثرترین ریسک سیاسی که در واقع مسیر رفت و آمد کشتی‌‌‌ها را در دریای سرخ متاثر کرده جنگ منطقه به‌ویژه حملات ارتش یمن است. به نظر شما این مسائل،  آثار معنی‌‌‌داری در زنجیره ارزش جهانی دارد؟ همچنین آیا این آثار پایدار است یا کوتاه‌‌‌مدت؟

‌شفائی:  این مساله به مدت زمان این بحران بستگی دارد. البته پیش از آن کمی به بحرانی که در منطقه به‌وجود آمده بپردازم. خیلی از کشورها بسیار با احتیاط به این بحران ورود می‌‌‌کنند؛ یعنی حتی شاید با ارتش یمن همدلی داشته باشند یا مخالف اسرائیل باشند اما باز هم خیلی محتاط هستند؛ زیرا،  برخی از کشورهای عربی منطقه در زمره کشورهای بینابینی زنجیره‌های ارزش هستند که می‌‌‌دانند از فضای ناشی از شوک‌های تجاری چه استفاده‌‌‌ای بکنند؛ نمونه‌‌‌های آن هند و عربستان،  که سرمایه‌‌‌گذاری بسیار بزرگی را روی زیرساخت‌‌‌های لجستیک خود انجام داده‌‌‌اند. همچنین مشخص شده که کشورهای شورای همکاری خلیج‌‌‌فارس ظرفیت ورود به زنجیره ۱۱ رده از محصولات را دارند. یعنی قادر هستند به خوبی در برخی از زنجیره‌‌‌ها ورود کنند و سود ببرند. پس وقتی شوک وارد می‌‌‌شود،  برخی از بازیگران از فضای ناشی از آن برای ورود به عرصه‌های جدید استفاده می‌کنند. مطالعه‌ای در این رابطه نشان می‌دهد که در زمان شوک،  ۸۸ درصد شرکت‌ها تصمیم می‌‌‌گیرند که تاب‌‌‌آوری را بالا ببرند،  ۴۲ درصد به سراغ شیوه‌‌‌های مدیریت تداوم کسب‌وکار در شرایط بحران می‌روند. ۳۷ درصد نیز گلوگاه‌‌‌های تجاری را شناسایی می‌‌‌کنند تا آنها را رفع کنند.

در بازدارندگی یک سطح پایه داریم که سطح دفاعی مبتنی بر قدرت تخریب متقابل است. اگر کشوری در این سطح گیر کند،  در مرحله بقا متوقف باقی ‌‌‌می‌‌‌ماند؛ یعنی قدرت زدن و خراب کردن دارد اما توان تامین امنیت خود از طریق حضور در شبکه‌های پیچیده قدرت منطقه‌ای و بین‌المللی را ندارد. حضور در زنجیره‌های ارزش به معنای ارتقای بنیان امنیت ملی کشور از بازدارندگی سنتی به بازدارندگی پیچیده است. اکنون بدون آنکه بخواهیم وارد ریشه‌‌‌های جنگ اخیر شویم به اختلال در حمل و نقل دریایی می‌‌‌پردازیم. امروز ۱۵درصد تجارت جهانی از دریای سرخ انجام می‌‌‌شود و تحت‌تاثیر این ناآرامی‌‌‌ها چیزی در حدود ۵۰ تا ۶۰ درصد این حمل و نقل تغییر مسیر داده است. این تغییر مسیر نیز منجر به ۱۲ روز تاخیر و یک میلیون دلار هزینه برای هر کشتی می‌‌‌شود. ولی در مقایسه با بحران مالی ۲۰۰۸ و دوران کرونا نمی‌توان انتظار داشت که این جنگ تاثیراتی بدان حد داشته باشد. البته تاثیرات این جنگ بستگی به آن دارد که درگیری‌‌‌ها تا چه زمانی به طول بینجامد. در این فضا پیش‌بینی‌ها به سمت سناریوهای وخیم نیست. در مورد قیمت‌‌‌ها نیز به نظر نمی‌‌‌رسد ما بیشتر از ۶ درصد افزایش قیمت را تجربه کنیم؛ ضمن اینکه اثرات آن روی محصولات کشاورزی،  فلزات پایه و اقلام دیگر کمتر از این خواهد بود.

منتها پیامی که این جنگ به دنیا و زنجیره‌‌‌های جهانی ارزش می‌‌‌دهد،  این است که این منطقه در سطح بقا و بازدارندگی سنتی مبتنی بر قدرت تخریب متقابل،  گرفتار مانده است. با این نوع قدرت،  می‌توان به تجارت جهانی لطمه وارد کرد (قدرت تخریب) ولی نمی‌توان چیزی را تاسیس کرد یا ساخت (قدرت سازنده). برخی کشورهای منطقه مانند عربستان سعودی‌‌‌ و امارات با توجه به ظرفیت‌‌‌ها و برنامه‌‌‌هایی که برای خود دارند،  این فضای اختلال دریانوردی را با نگرانی دنبال می‌کنند،  چون نمی‌خواهند در مرحله بازدارندگی سنتی متوقف بمانند و به دنبال پیوستن به زنجیره‌های جهانی هستند. ولی در مجموع فکر نمی‌‌‌کنم در مقایسه با تجربه بحران‌هایی که زنجیره جهانی ارزش از ۲۰۰۸ تا الان داشته است،  وزنی بسیار بزرگ‌تر از موارد قبلی برای این جنگ و تنش باید در نظر گرفت. به‌خصوص که شبکه زنجیره جهانی ارزش تا حدی در این ۱۵ سال تکامل یافته و خود را برای این موارد آماده کرده است.

  دکتر عشقی بعد از آنکه درخواست الحاق ایران به بریکس پذیرفته شد،  بسیاری از کارشناسان داخلی معتقد بودند که بریکس می‌تواند یک حلقه کوچک‌تر در زنجیره تامین جهانی ایجاد کند و ما را از ارتباط با قدرت‌‌‌های اقتصادی دنیا بی‌‌‌نیاز کند. حتی خیلی معتقد بودند که بریکس مانند اتحادیه اروپا می‌تواند واحد پولی خود را داشته باشد و بحث‌‌‌های دلارزدایی نیز بر این اساس مطرح شد. به نظر شما این دیدگاه‌‌‌ها تا چه حد مبتنی بر واقعیت‌‌‌های موجود است؟

عشقی:  من گمان نمی‌‌‌کنم که ما بتوانیم از نمد بریکس یک کلاه آبرومند برای خود درست کنیم. این امر یک دلیل مشخص دارد. حتما یکی از اهداف بریکس این است که دلارزدایی انجام دهد و تلاش‌‌‌هایی نیز انجام می‌‌‌دهد اما مساله اصلی این است که در قفس به روی ما بسته شده و حتی با ورود به بریکس نمی‌توانیم از این قفس نجات پیدا کنیم. دلیلش هم این است که دست‌و پای نظام بانکی ما بسته  است. زمانی ما می‌توانیم از مزیت‌‌‌های بریکس استفاده کنیم که به اصلاح نظام بانکی بپردازیم. ما هنوز در خصوص FATF دچار مناقشه هستیم. ممکن است روسیه،  برزیل و آفریقای جنوبی در پاره‌‌‌ای از سیاست‌‌‌ها به ما نزدیک‌‌‌تر باشند اما اساسا به این مفهوم نیست که ایران با ورود به بریکس وارد بهشت شده است. بنابراین باور نمی‌‌‌کنم که ما با ورود به بریکس بتوانیم وارد بهشت شویم تا زمانی که نتوانیم اشکالات ساختاری‌مان را با جهان حل کنیم.

اتفاق دیگری نیز در حال رخ دادن است که ممکن است در پی آن،  کارکرد بریکس زیر سوال برود. ممکن است مناقشه اعراب و اسرائیل و به طور محدودتر فلسطینی‌‌‌ها و اسرائیل تا الان منجر به یک بی‌‌‌ثباتی بین‌‌‌المللی نشده باشد اما به نظر من همچنان مستعد است که کشورهای دیگر را درگیر جنگ کند و درگیری گسترش پیدا کند.

مساله اصلی امروز مناقشه در اقیانوس آرام است و تنش بین آمریکا و چین می‌تواند زنجیره جهانی را کلا دگرگون کند و چالش‌‌‌هایی پدید آورد که حتی بریکس هم نمی‌تواند کاری از پیش ببرد. آمریکایی‌‌‌ها نمی‌‌‌خواهند اجازه دهند چین از آنها سبقت بگیرد و این در حالی است که چین خیلی به آمریکا نزدیک شده است.

چین در حال تلاش برای وارد آوردن خدشه به هژمونی آمریکا در اقیانوس آرام است. روابط امروز واشنگتن و پکن شبیه روابط آمریکا و ژاپن در سال ۱۹۳۷ است. ممکن است بگویید دنیا تغییر کرده که حتما همین‌طور است و چین ۲۰۲۴،  ژاپن سال ۱۹۴۱ است و بدون شک می‌تواند خسارت‌‌‌های جدی‌‌‌تر به ایالات متحده وارد آورد. اگر در این رقابت،  چین از آمریکا سبقت بگیرد،  اساس هژمونی ایالات متحده زیر سوال خواهد رفت. بنابراین آمریکایی‌‌‌ها سعی دارند بدون خشونت چین را وادار به توقف کنند یا حداقل وادار به آن کنند که دو قدم عقب‌‌‌تر راه بروند.

به نظر می‌‌‌رسد چینی‌‌‌ها در حال گرفتار شدن در تله آمریکا هستند. علائم آن نیز این موارد است؛ رشد اقتصادی چین محدود شده است و برخی گزارش‌‌‌های غیررسمی حاکی از آن است که در ۲۰۲۳،  ۲۰۰ میلیارد دلار پول به طور غیرقانونی از چین خارج شده است؛ سرمایه‌‌‌گذاری خارجی چینی‌‌‌ها یک بحث است و خروج غیرقانونی پول از این کشور یک بحث دیگر است. چینی‌‌‌ها وارد یک رقابت تسلیحاتی بی‌‌‌معنی با آمریکا شده‌‌‌اند. ضمن اینکه در سیاست‌‌‌های داخلی نیز منطق‌‌‌گرایی حزب کمونیست در اداره کشور را به سرعت زیر پا می‌‌‌گذارند. شی‌‌‌‌‌‌جین پینگ به جایی رسیده که اگر از سیاست‌‌‌هایش در مقابل تایوان عقب‌‌‌نشینی کند،  خود را نابود کرده است. چین یک بازی دو سر باخت را شروع کرده است؛ ‌‌‌اگر دست به انتحار بزنند و به تایوان حمله کنند،  اشتباهی را مرتکب می‌‌‌شوند که روس‌‌‌ها در اوکراین مرتکب شدند. اگر هم حمله نکنند و استقلال تایوان را بپذیرند بعد از تایوان،  ممکن است هنگ‌‌‌کنگ همین خواسته را داشته باشد. اگر هنگ‌‌‌کنگ هم مستقل شود کار چین تمام است. زیرا تمام کمپانی‌‌‌های بزرگ در این منطقه هستند. آمریکایی‌‌‌ها در تلاش هستند اقیانوس آرام را به یک دریاچه داخلی تبدیل کنند و چین نمی‌تواند این مساله را بپذیرد. اگر این جدال بین چین و آمریکا ادامه پیدا کند که بسیار محتمل است،  تغییرات اساسی در ژئوپلیتیک جهانی رخ خواهد داد. بنابراین سال ۲۰۲۴ اتفاقات زیادی خواهد افتاد؛ اگر دونالد ترامپ که ۳۰ درصد احتمال دارد،  رئیس‌جمهور شود؛ اگر سیاست جدا شدن ایالات متحده از اروپا را که قبلا استارت زده بود،  ادامه دهد؛ اگر به شعارهایی که امروز می‌‌‌دهد،  عمل کند،  اتفاقات تازه‌‌‌ای در جهان می‌‌‌افتد. امیدوار هستم که در این تغییرات،  کشور ما بسیار هوشیار باشد زیرا این تغییرات می‌تواند به شدت روی ما تاثیرات گسترده بگذارد.

  دکتر شفائی،  امروز تنش بین چین و آمریکا در عرصه اقتصادی و سیاسی در جریان است. به نظر شما این تنش می‌تواند به یک تنش نظامی تبدیل شود؟

شفائی:  پیش‌بینی این امر خیلی دشوار است؛ چین مشکلات داخلی زیادی دارد و امروز بیش از همه عدم‌توازن سیستم اقتصادی و سیاسی،  مسائل مرتبط با اقتدارگرایی‌‌‌،  مسلمانان و رشد طبقه متوسط با مطالبه مشارکت سیاسی مطرح است که در رابطه با حل این مسائل چالش وجود دارد. این مشکلات،  بزرگ است اما نشانه‌‌‌هایی دیده می‌‌‌شود که شاید بتوانند از پس این مشکلات برآیند. شی جین پینگ در ابتدای به قدرت رسیدن می‌‌‌گوید ما سه شر عمده در چین داریم:  جدایی‌طلبی،  افراط‌گرایی و مسائل محیط زیستی؛ و تاکید می‌کند ما مقصر این مسائل هستیم (نه دشمنان واقعی و خیالی خارجی).  وقتی بالاترین سیاستمدار یک کشور مسائل را  به گردن دشمن خارجی نمی‌‌‌اندازد،  این گام نخست در جهت منطقی‌‌‌شدن و فهمیدن چگونگی کارکرد جهان و فهم ریشه مسائل ملی است. در عرصه بین‌‌‌المللی بر اساس شاخص‌‌‌های قدرت،  مشخص است که افول نسبی قدرت آمریکا به دلیل صعود نسبی رقبای نوظهور در جریان است. در این فضا باید ببینیم که چینی‌‌‌ها چه برنامه‌‌‌ای برای این‌ گذار در نظر دارند.

درگیری نظامی بین چین و آمریکا ممکن است رخ بدهد. نمی‌‌‌گویم چینی‌‌‌ها اشتباه نداشته‌اند اما حداقل در یکی دو دهه اخیر یکی از کم‌‌‌اشتباه‌‌‌ترین سیاست‌‌‌های خارجی را در دنیا پیشه کردند. مقایسه کنیم مدل رفتار روسیه برای حل مشکلاتش را با چین. اگر یک شاخص بخواهیم برای این بحث درنظر بگیریم،  حل مساله تایوان است. چین الان متوجه شده که جنگ ممکن است گرفتاری‌‌‌هایی شبیه به مدل اوکراین ایجاد کند. البته پیدا کردن راه‌حل مسالمت‌آمیز،  دشوار است. به عنوان مثال اینکه بده‌بستانی بین چین و آمریکا به این صورت انجام شود:  چین مهار هسته‌ای کره شمالی را تضمین کند و در مقابل شکلی از خودمختاری به تایوان،  به عنوان بخشی از سرزمین اصلی چین،  داده شود. کلید،  حل مساله تایوان است و احتمالا راه‌حل مسالمت‌‌‌آمیز برای آن پیدا کنند. مساله تایوان نشان می‌‌‌دهد که ‌یا گذار قدرت بین چین و آمریکا و مباحث مربوط به هژمونی با شکلی از رفتار مسالمت‌‌‌آمیز اتفاق می‌‌‌افتد یا به سمت جنگ خواهند رفت. منتها مساله اینجاست که ایران به عنوان یک بازیگر یا باید در بخشی از این زنجیره جهانی ارزش، حضور داشته باشد،  یا اگر قصد دارد به کنشگری تک‌بُعدی خود در عرصه فضای مکان‌های ژئوپلیتیک (بدون حضور موثر در فضای جریان‌های اقتصاد جهانی) ادامه دهد،  باید متحد راهبردی یکی از قدرت‌‌‌های جهانی باشد تا امنیت ملی را حفظ کند.

ما الان در هیچ‌کدام از این موقعیت‌‌‌ها نیستیم. با وجود پیمان‌‌‌هایی که با چین و روسیه داریم،  اما متحد استراتژیک آنها محسوب نمی‌‌‌شویم. متحد استراتژیک یعنی نوع رابطه چین با پاکستان یا رابطه آمریکا با اسرائیل. جمهوری اسلامی،  تک‌‌‌ساحتی در حوزه ژئوپلیتیک بازی کرده و تمام سرمایه‌‌‌های اقتصادی در این سال‌‌‌ها صرف این بازی شده،  بدون اینکه دستاورد ملموسی در عرصه داخلی به شهروندان ایرانی ارائه کرده باشد. چون تک‌‌‌ساحتی بازی می‌‌‌کنیم در میانه بازی قدرت‌های بزرگ به راحتی می‌توانیم زیر دست و پا له شویم و وجه‌‌‌المصالحه قرار بگیریم. ما به دنبال تغییر جایگاه کشور از طریق جنگ هستیم و نه از طریق اقتصاد (الگویی منسوخ و متعلق به دوران امپراتورهای عصر فئودالیته و نه دولت-ملت‌های مدرن عصر صنعتی).

  آقای دکتر عشقی اگر صحبتی دارید بفرمایید.

عشقی:  من نقش آقای شی جین پینگ را خیلی حیاتی می‌‌‌دانم و شاید او مهم‌ترین نقش را در دنیای امروز ایفا می‌‌‌کند. درواقع با دو شخصیت از شی جین پینگ مواجه هستیم؛ یکی شی خردمند و دیگری شی اقتدارگرا. من فرمایشات دکتر شفائی را تایید می‌‌‌کنم. شاید آقای شی در سال ۲۰۱۲ مانند رهبران خردمند چین رفتار می‌‌‌کرد اما امروز وی با سطح توقع ناسیونالیستی بزرگی مواجه است. در حال حاضر مساله تایوان و گرفتن آن کشور تبدیل به مطالبه عمومی شده است؛ حتی در بین لایه فرهیخته چینی‌‌‌ها.

چینی‌‌‌ها قبل از دوران بلوغ سیاسی‌‌‌شان خیلی محافظه‌‌‌کارانه سعی می‌‌‌کردند وارد درگیری‌‌‌های بین‌‌‌المللی نشوند. یک بار دنگ‌‌‌ شیائو پینگ در سال ۱۹۷۸ در حمله به ویتنام این مساله را تجربه کرد اما بعد از آن دیپلمات‌‌‌های چینی را جمع کرد و گفت دهانتان را ببندید و گوش‌‌‌ها و چشم‌‌‌هایتان را باز کنید. یعنی بشنوید و حرف نزنید. پیام دنگ شیائو پینگ به دیپلمات‌‌‌ها در پکن این بود که ما در مناسبات بین‌‌‌المللی به بلوغ کامل نرسیده‌‌‌ایم. زمانی می‌توانیم وارد منازعات جهانی شویم که به بلوغ بین‌‌‌المللی برسیم. چین قبل از رسیدن به بلوغ بین‌‌‌المللی،توسط آمریکایی‌‌‌ها درگیر منازعاتی شده که بسیار خطرناک است. چین یک کشور توسعه‌یافته نیست بلکه یک کشور پیشرفته است و توسعه با پیشرفت متفاوت است. اتفاقاتی که قبل از بلوغ سیاسی چینی‌‌‌ها رخ دهد ممکن است تمام دنیا را تکان دهد. تصور کنید که چین با این همه گرفتاری تکتونیک داخلی و مشکلات مرزی،  پایش بلرزد و دچار جنگ شود؛ در این صورت شاهد سیل مهاجرت از یک کشور یک میلیارد و ۲۰۰  میلیون نفری خواهیم بود؛ در این صورت شکل دنیا به‌هم می‌‌‌ریزد. زمانی که مهاجران از سوریه به اروپا رفتند،  شکل اروپا تغییر کرد. البته امیدوارم که هرگز چنین اتفاقاتی رخ ندهد.

Ali Mohammadi-69 copy
علی محمدی / دنیای اقتصاد