تاریخ شفاهی (۱۷۷)
چگونه زبان دانشمندان هستهای زخم شد؟
رضا نيازمند :
گفتم اینها[مقالات و نوشتههای اتمی که در سمینار وین به دست میآورند] را بفرستید اینجا تا من بگذارم در این اتاق و بگویم بالاخره اتم داخل همین کتابها و مقالات است. شما هم یک وقتی اگر دلتان خواست بیایید بنشینید مطالعه کنید تا اینجا بشود کتابخانه اتمی ایران. آنها رفتند وین و بعد از دو هفته برگشتند.
یکی از آنها به من گفت تو پدر ما را درآوردی. گفتم چرا؟ مگر من چه کردم؟ گفتند ما آنقدر با زبان خود تمبر خیس کردیم و چسباندیم روی پاکتهای پست که زبانمان زخم شده است. بعد یکی از استادان زبانش را درآورد که نشان دهد زخم شده است. این را که شنیدم و دیدم مثل این بود که مس داغ ریختهاند روی سر من. گفتم چرا تمبر را با زبانتان خیس کردید؟ یک نعلبکی آب این کار را میکرد. علاوه بر آن مگر شما در هتل زندگی نمیکردید؟ اینکه کاری نداشت یک زنگ میزدید به مامور هتل، که یک کارتون برای شما بیاورد و همه کتابها و مقالات را میگذاشتید داخل کارتن و بعد دستور میدادید که آنها را به آدرس من پست کند.