چرا چین از مواضع ضدایرانی خود عقبنشینی نمیکند؟
در ابتدای پاسخ به این پرسش ذکر این نکته ضروری است که پیش از این نیز چین تعاملاتی را با کنشگران منطقه دنبال کرده که لزوما خوشایند دولت جمهوری اسلامی نبوده است. از جمله گسترش تعاملات تسلیحاتی با کشورهای عربی منطقه یا بسط تعاملات تجاری با تلآویو بهویژه همکاری دو طرف در قالب ابتکار کمربند و راه که نشان از جدیت پکن در توسعه روابط با همه طرفها داشته است. اما فراتر از این، در پاسخ به پرسش ذکرشده باید اولویتهای چین در سطح نظام بینالملل و متاثر از آن خاورمیانه را برشمرد. اینگونه شاید بهتر بتوان علاوه بر درک بهتر سیاست چین، مواضع طرح شده در بیانیهها را نیز مورد ارزیابی قرار داد.
اولین اصل یا اولویت سیاست خارجی چین در سطح نظام بینالملل، حفظ ثبات در آن است. به کرات این موضوع ذکر شده که دولت در چین ماهیت تجاری دارد؛ طبیعی است چنین دولتی حفظ ثبات را در اولویت خود قرار دهد. چراکه بیثباتی در هرجای نظام، اختلال در فعالیتهای تجاری و اقتصادی فرامرزی آن را در پی خواهد داشت. همین رویکرد در مورد جنگ اوکراین نیز از سوی این کشور دنبال شده است؛ اگرچه پیش از آغاز جنگ در دیدار پوتین و شی جین پینگ در آستانه بازیهای المپیک زمستانی، دو طرف بر نامحدود بودن روابط تاکید کردند و پکن نیز در ابتدای جنگ رویکرد حمایتی در قبال مسکو در پیش گرفته بود اما با استمرار جنگ، بهویژه در زمانی که موضوع استفاده از تسلیحات هستهای تاکتیکی از سوی مسکو مطرح شد، مواضع پکن نیز تغییر کرد؛ طوری که طرف چینی حتی نگرانی خود را از این موضوع با روسیه در میان گذاشت.
بالطبع، این اصل یعنی حفظ ثبات در خاورمیانه نیز صادق است. اولین نتیجه حفظ ثبات در منطقه، حفظ جریان انرژی است که نیاز حیاتی چین به شمار میرود. همین حفظ ثبات سبب شده در بحرانهای شکل گرفته در منطقه همچون سوریه یا یمن، پکن سیاست حمایت از دولت مستقر را در پیش بگیرد. میتوان گفت «سیاست دوری یا نزدیکی برابر» به قطبهای رقیب قدرت نیز از این منطق ناشی میشود. اولویت دیگر چین در نظام بینالملل، نمایش خود به عنوان یک قدرت بزرگ و در عین حال مسوولیتپذیر است. از یکسو به این طریق پکن توان و ظرفیت خود برای رهبری آینده نظام بینالملل را به تصویر میکشد و از سوی دیگر، تلاش میکند از شکلگیری موازنه یا شکلگیری رفتارهای تخاصمی در برابر خود ممانعت کنند. بر همین اساس، تا جای ممکن خود را حامی وضع موجود و البته نهادهای موجود در نظم کنونی به تصویر میکشد.
چنین اصلی در خاورمیانه به معنای حمایت از هنجارها و قواعدی است که پایهگذار و مبنای نظم بینالمللی کنونی است. به عنوان مثال، حمایت از اصل عدممداخله در امور داخلی دیگران، که در منشور ملل متحد نیز آمده، یا حفظ رژیم منع گسترش تسلیحات کشتار جمعی از جمله این موارد را در برمیگیرد. اصل سومی که در سیاست خارجی کلان چین میتوان به آن اذعان کرد عدم به چالش کشیدن آمریکا به عنوان قطب برتر نظام بینالملل است. منطق این رویکرد از این ناشی میشود حال که چین توانسته در سایه نظم آمریکایی به این میزان قدرت و ثروت دست پیدا کند چرا صبر بیشتری نکند تا بتواند به موقعیت برابر یا برتر دست یابد.
این موضوع در خاورمیانه به جدیت از جانب چین دنبال شده است. دلایل متعددی برای این موضوع میتوان ذکر کرد. اولین دلیل این است که چین برای مدت زیادی از چتر امنیتی آمریکا در خاورمیانه بهرهمند شده است و دیگر اینکه به نظر نمیرسد این کشور در حال حاضر از اراده یا ظرفیت لازم برای ایفای نقش و حضور گسترده نظامی و امنیتی در منطقه برخوردار باشد. دیگر دستورکار کلان چین در سیاست خارجی پیشبرد ایدهها و ابتکارهای کلان اقتصادی است که هم محصول شرایط داخلی اقتصاد این کشور و هم محصول وضعیت بینالمللی است. در واقع، چینیها با این ابتکارها ضمن پیشبرد اهداف اقتصادی یا کسب نفوذ اقتصادی و سیاسی، به تدریج قواعد و هنجارهای جدیدی را نیز در حوزه اقتصادی تاسیس میکنند.
خاورمیانه در خصوص پیشبرد این ابتکارها از جمله کمربند و راه اهمیت اساسی دارد. از یکسو این منطقه پلی است میان شرق و غرب و از سوی دیگر، عمده کشورهای منطقه نیز طرحهای توسعهای ملی دارند که انگیزه و محرک جدی برای دو طرف در توسعه همکاریها به وجود میآورد. در این خصوص، پکن تقریبا با عمده کشورهای منطقه گسترش همکاریها در ابعاد مختلف از جمله اجرای پروژههای مشترک و... در پیش گرفته است.
اگر بخواهیم رویکرد چین در منطقه را به صورت خلاصه بیان کنیم، سیاست «حفظ وضع موجود» به خوبی آن را توصیف میکند. حفظ وضع موجود به معنای حفظ ساختارها و شرایطی است که البته زمینه کنشگری چین در منطقه را نیز تقویت میکنند. اما چه چیزی باعث میشود پکن در تعامل با کشورهای عربی (که همیشه تلاش بر حفظ روابط برابر میان آنها و ایران بوده) مواضعی را اتخاذ کند که خوشایند تهران نباشد؟ آیا چیزی تغییر کرده یا مسیر سیاست منطقهای چین متحول شده است؟ به عنوان مثال، طرح موضوعات سرزمینی حساس که به هیچ وجه تهران هیچ اعتقادی به مذاکره بر سر آن را ندارد یا بحث لزوم همکاری تهران با آژانس بینالمللی انرژی اتمی آن هم نه در گفتوگو با یک قدرت بزرگ، بلکه با یک کشور منطقهای رقیب ایران (یعنی عربستان) به چه معنا است؟
در ابتدا شاید این موضوع مطرح شود که طرف چینی اطلاعی از حساسیت این موضوع برای تهران نداشته است یا آنکه اطرافیان جدید رئیسجمهور شی درک مناسبی از مناسبات منطقهای در خاورمیانه نداشتهاند. اما این مساله به دلایل مختلف قانعکننده به نظر نمیرسد.
اول اینکه، خود چین در پیرامون خود از جمله دریای چین جنوبی با چنین مسائلی مواجه است و میتواند درک کند طرح چنین موضوعاتی چقدر میتواند برای تهران حساسیتبرانگیز باشد. دوم اینکه، اگر طرف چینی قائل به اشتباه بودن این موضوع باشد حتی اگر به صورت رسمی نیز نخواهد موضع خود را تعدیل کند، میتواند از طریق رسانههای دولتی حداقل تا حدی از این موضع عقبنشینی کند. اتفاقی که در مواردی توسط چین دنبال شده یعنی به جای موضع رسمی از سوی مقامات، رسانهها به نوعی موضع دولت را اعلام میکنند. در حالی که این موضوع بعد از گذشت حدود 10روز به وقوع نپیوسته است. در ضمن با نگاه به عقبتر، چینیها احتمالا حساسیت افکار عمومی ایرانی بر سر موضوعاتی حائز اهمیت کمتر همچون حضور قایقهای ماهیگیری در خلیج فارس را از یاد نبرده باشند.
به همین دلیل فرضهای دیگری به ذهن متبادر میشود. با نگاه به اوضاع و احوال حاکم بر سیاست خارجی چین و تحولات بینالمللی به نظر میرسد چین همچنان سیاست حفظ وضع موجود در منطقه را در پیش گرفته است؛ اما احتمالا نگرانیهایی نسبت به بر هم خوردن ثبات در منطقه و در نتیجه دگرگونی شرایط دارند که در ادامه به آن پرداخته میشود:
اول اینکه جنگ اوکراین اگرچه حاوی درسهایی برای چین در نوع مواجهه با تایوان بوده، اما این نگرانی را نیز برای پکن بهوجود آورده که امکان شکلگیری چنین جنگی در دیگر مناطق از جمله خاورمیانه نیز وجود دارد. چنین رخدادی ضمن اخلال در فعالیتهای اقتصادی چین در منطقه یا اخلال در جریان انرژی، ممکن است نظام بینالملل را وارد مرحله جدیدی کند که چین در حال حاضر آمادگی ورود به آن را ندارد. به همین دلیل، به نظر میرسد از طریق طرح این موضوع که تهران باید با آژانس بینالمللی انرژی اتمی همکاری کند به تهران، نسبت به خطر افتادن رژیم منع گسترش و امکان وقوع برخورد نظامی در منطقه هشدار میدهد. به عبارت دیگر، به نتیجه نرسیدن برجام احتمالا چین را بسیار نسبت به آینده سیاست تهران در این موضوع حساستر کرده است.
یا موضوع دیگری را که پیشتر بهویژه از جانب ریاض نسبت به احتمال اقدام نظامی تهران علیه عربستان مطرح شد، در نظر بگیرد؛ این احتمال نیز وجود دارد که پکن از طریق اتخاذ این رویکرد در بیانیهها به نوعی هشداری به تهران نسبت به انجام چنین اقدامی صادر میکند که هرگونه حمله نظامی تهران به ریاض و وقوع درگیری میان ایران و عربستان منافع پکن در عربستان را نیز به خطر خواهد انداخت؛ امری که اصلا مطلوب چین نخواهد بود.
اما در این میان، نمیتوان نقش عامل دیگر را در نظر گرفت. گسترش تعاملات چین با کشورهای عربی در حوزههای مختلف، به نظر میرسد سبب شده این کشورها به قدرت روایتسازی دست یابند که میتوانند چین را در موضوعات اختلافی با تهران با خود همراه سازند. طرح موضوع جزایر نمودی از این روایتسازی به شمار میرود. اگرچه چین رویکرد دوری یا نزدیکی برابر با همه طرفها را دنبال میکند، اما طبیعی است که هر کنشگر بسته به ظرف خود بتواند نفع خود از این سیاست را بردارد.
در کنار این موضوع، باید مسالهای دیگر یعنی نااطمینانی از آینده در تعامل با تهران را نیز مورد توجه قرار دادکه سبب میشود چین برای پیشبرد ابتکارهای خود با کشورهای عربی اراده قویتری داشته باشد. این نااطمینانی هم ناشی از بازگشت دوباره تحریمها حتی در صورت احیای برجام است هم میتواند نااطمینانی از آینده نظام سیاسی در تهران بهویژه به دنبال اعتراضات اخیر باشد. چین نیز واقف است که این موضوع به اضافه همراهی تهران با روسیه در جنگ اوکراین، غرب را نیز در بهبود روابط با تهران مردد کرده و در نتیجه هر آن امکان سوء محاسبه میان دو طرف وجود دارد؛ این نیز احتمالا مطلوب چین نخواهد بود.
به طور کلی میتوان نتیجه گرفت اگرچه چین خواهان تغییر در سیاست خاورمیانهای خود نیست، اما اکنون نسبت به تغییر اوضاع و شرایط در منطقه حساستر شده است؛ در این میان وقوع برخی تغییرات از جمله افزایش فشارهای غرب بر تهران پس از اعتراضات داخلی و موضوع انتقال پهپادهای نظامی به روسیه، در کنار قدرت روایتسازی و اهرمهای نفوذ و چانه زنی کشورهای عربی، سبب شده این کشور به سوی ارائه سیگنالهای مبتنی بر فشار بر تهران حرکت کند تا بلکه بتواند از وقوع تحولات پیشبینی نشده جلوگیری کند.
نکته مهم آنکه کشورهای عربی به واسطه ارتباط نزدیکی که با آمریکا بهویژه در حوزه امنیتی دارند از اهرم فشار بیشتری برای اعمال فشار بر چین جهت پیشبرد دستورکارهای خود دارند. بهعنوان نمونه، پکن برای حفظ همراهی این کشورها با سیاست «چین واحد» یا برخورد با مسلمانان سین کیانگ انگیزه فراوانی دارد. این در حالی است که بهصورت پیشفرض همراهی تهران در این موضوعات محوری را با خود دارد. در اینجا بازی گو (GO) یا «وی چی» چینی قابل اشاره است که اساسا مبتنی بر محاصره است؛ اگرچه همه مهرهها در این بازی با هم برابرند اما اگر چین بتواند مهرههای خود را در جایی قرار دهد که پیروزی مطلق طرف آمریکایی را نیز از بین ببرد خود شکلی از پیروزی برای این کشور محسوب میشود یا شکست ناچیزی خواهد بود؛ این مدل بازی نیز تا حد زیادی گویای راهبرد چین در تعامل با شرکای آمریکا در منطقه است.