وقوع بحران اقتصادی در اواخر دهه۱۹۹۰ در سوئد منجر به مجموعه اصلاحاتی شد که این کشور را از بحران خارج کرد. درحالیکه دولت سوئد از خصوصیسازی صنایع خود گریزان بود، با تاسیس یک هلدینگ دولتی و تجمیع بنگاههای خود در آن، اداره آنها را به بنگاههای خصوصی نزدیک کرد.
یک مطالعه جدید نشان میدهد که تلاش برای محدود ساختن مهاجرت در ایالاتمتحده در یک بازه تاریخی، به شکل معناداری از سطح نوآوری در این کشور کاسته است. از سوی دیگر به نظر میرسد آمریکاییها با حضور مهاجران خلاقترند و نوآوریهای بیشتری از خود نشان میدهند.
این مطلب بر اساس سخنرانی نویسنده در همایش مرکز استیگلر درباره اقتصاد-سیاسی مالی در دانشگاه شیکاگو تهیه شده است. درحالیکه محتویات به تجربیات نویسنده به عنوان یک فرد دانشگاهی با تخصص در فایننس و اقتصاد اشاره دارد، ایدههای اساسی آن قابل کاربرد در زمینههای دیگر در مدارس کسبوکار و فراتر از آن است. این نوشته را باید به مثابه تلنگری برای دانشگاهیان دانست تا درباره آسیبهای گوشهنشینی و درباره فرصتها برای نفع رساندن به جامعه بزرگتر بیشتر فکر کنند. بدیهی است اگر نیروهای سیاسی قدرتمندی را که باعث شکلگیری بحران مالی ۲۰۰۷ تا ۲۰۰۹ شدند نادیده بگیریم، مطلقا هیچ راهی برای درک رویدادهای قبل، حین و پس از آن وجود ندارد.با این حال، نکته قابل توجه این است که بسیاری از ادبیات موضوع اقتصاد و فایننس درباره بحرانهای مالی، بر بررسی «شوکهای» نامعلوم سیستمی متمرکز هستند که تا حد زیادی اجتنابناپذیر فرض میشود؛ درحالیکه ناسازگاری و شکستهای حکمرانی سرنوشتساز را نادیده میگیرند. حذف نقاط کور فرصتهای عالی برای اقتصاددانان و سایر دانشگاهیان فراهم میکند تا از تخصص خود به نفع جامعه استفاده کنند.
دوشنبه، ۱۲ آذر ۱۴۰۳
چرا در جهان، گاهی حمایتگرایان بر سر کار میآیند؟
ماروین سوسه (Marvin Suesse)، استادیار اقتصاد در کالج ترینیتی دوبلین و معاون مدیر پژوهشی در مرکز اقتصاد، سیاست و تاریخ است. او همچنین پژوهشگر مدعو در دانشگاه لوند سوئد است. پژوهشهای او بر تاریخ اقتصادی، اقتصاد بینالملل و اقتصاد سیاسی متمرکز است. وی نویسنده کتاب «معضل ملیگرایان: تاریخ جهانی ملیگرایی اقتصادی از ۱۷۷۶ تاکنون» است که انتشارات دانشگاه کمبریج در سال۲۰۲۳ منتشر کردهاست. او میگوید؛ اقتصاددانان میدانند که ادغامشدن در اقتصاد بینالملل، برندهها و بازندههایی را ایجاد میکند، اما با وجود منافع بسیار بیشتر ادغام، این نکته هنوز کامل درک نشده که چرا «بازندهها» اغلب دستور کار سیاستی را تعیین میکنند. در نوشته حاضر استدلال میکند که اقتصاددانان تازگی شروع به فهمیدن تاثیر ایدههای ملیگرایانه در شکلدهی به روایتهای سیاستی کردهاند.