نقدی بر سیاست مقابله با کرونا در ایران

فهم زیست-پزشکی که در کشور ما مدل غالب شناخت در سیاست سلامت است؛ تعریفی حداقلی از سلامت به معنی «نبودبیماری» دارد. این جهان‌‌‌‌‌‌بینی طبی مدرن با فهم تک بعدی که از انسان دارد، درکی مکانیکی، جزئی‌نگر و تعمیرگاهی از مسائل سلامت دارد؛ یعنی بدن انسان را شبیه یک ماشین می‌‌‌بیند که وقتی خراب می‌شود باید به کلینیک برود و جزء خرابش تعمیر شود. این مدل اساسا، سلامتی را با فقدان آن می‌سنجد. به‌عنوان مثال، با نرخ مرگ و میر یا شیوع بیماری که به‌این‌ترتیب، متوجه رفع مشکلات سلامتی است و به پیشگیری اهمیت کمتری می‌دهد گرچه، مداخلات بهداشتی محدود به مهار میکروبی هم دارد ولی در عمل، تجویزات سیاستی را به سمت مسیرهای صرفا زیست‌‌‌شناختی با رویکردی درمان‌محور برده است و عمدتا بر توسعه خدمات پزشکی تکنولوژی‌‌‌محور متکی شده است، تا آنجا که تصمیم‌گیری و مدیریت سیاست سلامت به موضوعی صرفا بالینی که در حیطه علمی و تخصصی پزشکان و داروسازان است تقلیل داده می‌شود؛ مثلا اینکه هنوز هم در ایران درک و باوری عمیق نیست که شایستگی سیاستگذاری و مدیریت‌کردن مسوولانه سلامت مردم با شایستگی فنی یک متخصص پزشکی یا داروساز فرق می‌کند، ریشه در همین جهان‌بینی مادی و فهم تقلیل‌گرا از سلامت و مدیریت سلامت مردم دارد.

این درحالی است که کسی که دعوی مدیریت و سیاستگذاری سلامت مردم را دارد باید شایستگی‌های چندگانه ادراکی، ارتباطی، انسانی، مدیریتی، سیاسی را کسب کرده باشد و با سیاستگذاری به‌عنوان یک علم، فن و هنر، زیسته باشد. در هرحال، با پیچیدگی روزافزون مسائل سلامت عمومی و چالش‌های نوظهور گریبان‌گیر نظام‌‌‌های سلامت، دیگر فهم این سخن مشکل نیست که؛ نمی‌توان از پشت لنز تقلیلگرای زیست-پزشکی به حیات انسان نگریست و پاسخگوی مسائل سلامت مردم بود و لازم است تا گستره جهان‌بینی‌مان را به درکی چندبعدی و مثبت‌تر از انسان ارتقا دهیم و می‌بینیم که در دنیا تاکیدات زیادتری روی ابعاد جسمی، احساسی، عاطفی، ذهنی، اجتماعی و حتی معنوی سلامت صورت می‌گیرد و سلامت به‌عنوان یک هدف کلان اجتماعی و مرتبط با دستورکار عدالت اجتماعی مورد‌توجه قرارگرفته است؛ این فهم گسترده از سلامت نتایج مستقیمی برای ماهیت تبیین عواملی داشته است که تعیین‌‌‌کننده سلامت و نابرابری‌‌‌های سلامت است و منطقی سیستمی پیش‌‌‌رو می‌گذارد تا بتوان با مشکلات سلامت در سطح علل‌‌‌شان مقابله کرد؛ که البته نیازمند اشکال پیچیده‌‌‌ای از اقدامات یکپارچه سیاستگذاری عمومی در همه بخش‌ها و سطوح حکومت و جامعه است. 

خرد نهفته در ادبیات ایرانی هم حاکی از سابقه این جهان‌بینی گسترده و جامع به سلامت دارد. مثلا، این بیت از نظامی گنجوی؛ «سلامت در اقلیم آسودگی است*کزین بگذری جمله بیهودگی است.» نظامی با تعبیر «اقلیم آسودگی» بیان می‌کند که زمینه زندگی مردم تعیین‌‌‌کننده سلامت آنها است؛ همان وضعیت نیک زیستی یا خوب‌زیستی که معادل wellbeing در ادبیات سازمان بهداشت جهانی است و با مفهوم سلامت درهم‌‌‌تنیده است و خود شامل دو بعد «استانداردهای زندگی» و «کیفیت زندگی» است. استانداردهای زندگی مثل درآمد و اشتغال، استاندارد مسکن، بهداشت و تغذیه، آموزش، و... کیفیت زندگی هم که ادراک فرد از وضعیت زندگی‌اش است و البته به بافت نظام‌‌‌های فرهنگی و ارزشی و در ارتباط با اهداف، انتظارات، استانداردها و علایق فرد مرتبط است. 

این فهم از درهم‌‌‌تنیدگی ابعاد زیستی- روانی- اجتماعی- معنوی سلامت انسان به نوعی با مفهوم سعادت و کمال انسان در ادبیات دینی ما نزدیک است؛ می‌دانیم در نگاه دین اسلام هم سلامت مفهومی مثبت و دربرگیرنده همه ابعاد وجودی انسان است و دستیابی به آن در سیر تکامل انسان معرفی شده است؛ آنجاکه مسیر کمال انسان را حرکتی از «سلام» به سمت «دارالسلام» می‌داند (واللهُ یدْعُو إلى دارالسلام - یونس۲۵)، همان دارالسلامی که قول بهشتیان در آن سلام و سلامت است (سلامٌ قوْلا منْ ربٍ رحیمٍ - یس/ ۵۸). رسول خدا(ص) هم سلامت را در کنار امنیت، دو نعمت مهم معرفی می‌کند و همینطور دیگر ائمه که درباره اهمیت سلامت سفارش کرده‎اند، بنابراین اگر بخواهیم آموزه‌‌‌های اسلام را مبنای فهم از سلامت و سیاستگذاری برای سلامت مردم قرار بدهیم، باید فهمی گسترده، چندبعدی، مثبت و پیچیده شده در معنویت، از «انسان سالم» به مثابه کمال انسانی داشته باشیم.

اما چنین فهم گسترده و همه‌جانبه‌‌‌ای از سلامت، همچنان غریب است و می‌بینیم که در عمل موضوعات و مسائل پیچیده سلامت و بیماری انسان در همان مسیرهای طبی‌‌‌‌‌‌ای درک و توضیح داده می‌شود که جهان‌‌‌بینی پزشکی مدرن مدعی است آنهم فارغ از ابعاد غیرقابل انکار «روان‌شناختی»، «اجتماعی»، «فرهنگی»، «سیاسی» و «معنوی» سلامت انسان؛ این در حالی است که وقتی بیمار می‌شویم فقط جسم ما نیست که دچار مشکل می‌شود بلکه نظام معنایی و روان‌شناختی ما هم دچار بحران می‌شود و از خود می‌پرسیم چرا من؟ چرا مستحق چنین رنجی شدم؟ آیا نجات پیدا می‌کنم؟ شاید، چیزی که بیمار را می‌کشد این سوالات است تا اختلال در جسم او! اما، اینها پرسش‌هایی نیست که جهان‌بینی طبی مدرن پاسخی برای آن داشته باشد لذا در اینجا برخی سراغ جهان‌بینی طب سنتی می‌‌‌روند که به نسبت طب مدرن، دیدی کل‌‌‌نگر به سلامت انسان دارد و می‌تواند به تکمیل آن طب کمک کند.

سنتز این دو نگاه طبی تحت‌عنوان طب مکمل شناخته می‌شود. شایان ذکر است؛ باوری که با دعوی «طب اسلامی» از سوی برخی ترویج می‌شود، نمی‌تواند دقیق باشد. بر مبنای آنچه بحث شد می‌دانیم نگاه اسلام به سلامت کل‌‌‌نگر است و معطوف به درهم‌‌‌تنیدگی ابعاد چندگانه وجود انسان، پس اسلام «جهان‌بینی سلامت» دارد ولی نظام طب اختصاصی، خیر!؛ درست است که احساس کرده‌ایم یک چیزهایی در طب مدرن درست نیست و با طبیعت انسان و فهم دینی ما هم در تناقض است اما، نباید همین احساس را معادل فهم حقیقت بگیریم بلکه باید فراتر این احساس برویم و ببینیم جهان‌بینی اسلام به سلامت و انسان سالم چیست؟ و آنگاه این فهم را تئوریزه کنیم و مبنای عمل سیاستگذاری سلامت مردم قرار دهیم نه اینکه میدان را رها کنیم تا برخی از این نمد برای خود کلاهی بدوزند. وضعیتی که احتمالا به نابسامانی بیشتر مدیریت بحران کرونا دامن زده است و مردم را نسبت به ابزارهای علمی سیاست سلامت واگراتر و کم‌اعتمادتر می‌کند. پرواضح است که سلامت هم مثل هر موضوع دیگری تحت‌تاثیر انگیزهای صنفی و بازی منافع بازیگران مختلف سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و حتی عقاید مذهبی گروه‌های رقیب در جامعه قرار بگیرد.

بحران نوظهور کرونا عکس فوری از این تعارض‌‌‌های شناختی و عملی سیاستگذاری در ایران است. درست است که از گذشته هم چالش ملموس درخصوص حکمرانی مسائل سلامت عمومی مثل شیوع بیماری‌های قلب و عروق و سرطان‌ها و تلفات ترافیکی و ... مشهود بود اما، تصویر غافلگیری در تصمیم و عمل، ناهماهنگی‌‌‌ها، نابسامانی‌‌‌ها و سردرگمی حکمرانی ملی در سازماندهی اقدامات پیشگیرانه و نهایتا غلتیدن به درون یک تراژدی مرگبار انسانی با بار سنگین اقتصادی، اجتماعی، سیاسی در ایران، چیزی بود که بحران کرونا به رویمان آورد. با چشم‌‌‌انداز نظری فوق، اگر بخواهیم نقدی بر عملکرد گذشته سیاست مقابله با کرونا در ایران داشته باشیم شاید مرور برخی موضوعات خالی از فایده نباشد؛ پس از مواجهه اولیه با ویروس نوپدید کرونا و ادراک خطر غلتیدن به درون بحرانی پیچیده و مهلک، مشخص شد که در این پاندمی ما با سه چالش «زیست-پزشکی»، «رفتاری-اجتماعی» و «حکمرانی» روبه‌رو شدیم.

مهار ویروس گرچه به تدارکات بهداشتی و درمانی نیاز دارد اما، به رفتار فردی، اعتماد اجتماعی، همگرایی عمومی، هماهنگی و انسجام تمام بخش‌ها و سطوح سیاستگذاری در حکومت و همگرایی و همراهی عمومی جامعه (اعم از بازار و جامعه مدنی و مردم) وابسته است. در یک صورت‌بندی از بحران کرونا که در نمودار آمده، به‌خوبی ابعاد و علل و پیامدهای پیچیده بحران تشریح و بیان شد بحران کووید-۱۹ یک پدیده صرفا زیست-پزشکی نیست که محدود به قلمرو تخصصی مداخلات بهداشتی و درمانی باشد بلکه پدیده‌‌‌ای چندبعدی است که مستلزم تمرکز بر رفتار فردی و عملکرد جمعی جامعه هم است و در این میان، نقش مدل حکمرانی بحران تعیین‌‌‌کننده‌‌‌ و فاکتور کلیدی است، پس باید همزمان به هر سه چالش توجه و پرداخته شود.  از ابتدا هم، دولت‌ها برای مقابله با بحران کرونا دو گزینه سیاستی بیشتر نداشتند که هنوز هم، همین دو گزینه را بیشتر ندارند:

 ۱- اقدامات پیشگیرانه

 ۲- اقدامات تخفیف‌دهنده

دیدگاه پیشگیرانه و البته آمادگی‌‌‌ قبلی، دلیل اصلی توفیق کشورهای با عملکرد موفق در مهار کرونا بوده است مثل کره‌جنوبی و چین و... در مقابل، کشورهایی که از ظرفیت‌‌‌سازی پیشگیرانه غافل مانده‌‌‌اند به ناچار، اتخاذ اقدامات تخفیف‌دهنده بحران را در دستورکار گذاشتند. سیاستگذاری با منطق تخفیف، برای این است تا موارد بیماری از ظرفیت خدماتی نظام درمانی بیشی نگیرد و این‌گونه برای نظام درمانی زمان خریده شود تا فرصت تطبیق‌‌‌دهی و بازتوانی خود را داشته باشد. چنین رویکردی از جنبه اخلاقی محل نقد و پرسش جدی است، با این حال شواهد عملکردی دولت ایران در بحران کرونا نشان می‌دهد سوگیری شناختی افراطی به سمت جهان‌بینی زیست-پزشکی سبب شد تا به‌جای تلاش در پیشگیری و قطع زنجیره انتشار ویروس و اجتناب از تشدید بحران، به رویکرد تخفیف تکیه کردیم که بحران مدیریتی پرتلفات و پرهزینه‌ای است.

البته، ناهنجاری‌های شناختی رواج‌یافته در جامعه درخصوص مسائل طب و واکسیناسیون و بزرگ‌نمایی برخی اطلاعات غلط تا ورود حلقه‌‌‌های کارشناسی غیرتخصصی به تصمیم‌سازی‌های تخصصی سیاست مقابله با کرونا سبب شد تا تصمیم‌گیران در تور اطلاعاتی مبهمی که فراهم‌آمده بود، درگیر الگوی پراشتباهی از تصمیم و عمل شوند؛ به‌خصوص در قبال تصمیم‌گیری‌های بموقع برای واکسن، مثل مشارکت‌نکردن در فاز سوم برنامه واکسن سینوفارم چینی و رفتن به سمت برخی ممنوعیت‌ها همراه با دست بالاگرفتن توان و وعده‌های واکسن‌سازی از سوی بازیگران و شرکت‌های دارویی داخل کشور.

به هرحال، بزرگ‌ترین موفقیتی که در طول دوران شیوع بحران کرونا رخ داد تولید واکسن کرونا بود؛ چه در عرصه جهانی و چه تولید داخل که امکان زیادی برای کمتر کردن شانس بیماری و مرگ و کنترل شیوع ویروس به‌وجود آورده است اما، واکسن تضمین نیست و همچنان ناشناخته‌های ویروس زیاد است و این ویروس مرگبار با جهش‌هایی در حال به‌روز‌رسانی توان انتشار خود در جهان است.

پرواضح است که با اصرار بر رویکرد تخفیف‌دهنده در درازمدت، تاب‌آوری کشور در این بحران پیچیده سیستمی محدود و محدودتر خواهد شد و لازم است به منطق حکمرانی توجه جدی شود و جهت‌گیری سیاست مقابله با کرونا به سمت رویکرد پیشگیری تقویت شود اما، آنچه ما برای مواجهه با این بحران نیاز داریم چیزی متفاوت از برداشت کاریکاتوری فعلی از رویکرد «فرماندهی و کنترل» به اداره بحران است. ما به تعامل و اعتماد و همدلی عمیق و گسترده‌‌‌تر بین مسوولان و عامه مردم نیاز داریم؛ سبکی از رهبری بحران که به مردم کمک کند بر خودخواهی‌‌‌ها، تنبلی‌‌‌ها و ترس و ضعف و محدودیت‌های خود غلبه کنند و جریان زندگی هوشمندانه‌‌‌تر از ویروس داشته باشند و در عین حال، فکری برای ضعف‌های بنیادین و ساختاری سیستم سلامت کشور بکنیم که در طول بحران نتوانست به شایستگی از عهده راهبرد بیماریابی فعال و انسداد خوشه‌ای موارد ابتلا برآید. در نبود چنین ظرفیتی، انسداد جریان زندگی اقتصادی و اجتماعی احتمالا کمک چندانی به کنترل بحران نمی‌کند. همه اینها در حالی است که باید بار آثار و پیامدهای بحران تخفیف داده شود.

ما نیاز به این خودآگاهی در حکومت داریم که نگاه مکانیکی و بخشی‌‌‌نگر حکومتی پاسخگوی مدیریت این قبیل مسائل پیچیده نیست، لذا نیاز جدی به ظرفیت‌‌‌سازی و توانمندسازی دولت و توانمندسازی جامعه داریم تا با انسجام سیاست‌های حکومت و همگرایی اجتماعی، نوعی یکپارچگی در سبک حکمرانی شکل گیرد؛ مدلی از حکمرانی که با دو رویکرد «بسیج کل حکومت» و «بسیج کل جامعه» حول حل مساله عمومی معرفی می‌شود.