شکستن کلیشه‏‏‌ها

شاید «نوبل» آشکارترین مظهر علم در عصر ما باشد؛ جایی که خط‌‌‌شکن‌‌‌های لبه علم به جهان معرفی می‌‌‌شوند. خط‌‌‌شکن امسال نوبل اقتصاد «دیوید کارد» بود؛ استاد اقتصاد کالیفرنیا برکلی که نیمی از جایزه را از آن خود کرد. این خط‌‌‌شکن، البته کلیشه‌‌‌شکن هم بوده است. در اعلامیه آکادمی علوم سلطنتی سوئد، از او چنین یاد شده است: «پژوهش‌‌‌های او در ابتدای دهه ۱۹۹۰، درک مرسوم را به چالش کشیده است.» دلیل اعطای نوبل به او نیز «مشارکت تجربی در اقتصاد کار» اعلام شده است. یکی از یافته‌‌‌های مهم کارد که موضوع یادداشت حاضر است، حاصل بررسی او از آثار ورود جمعیت انبوه مهاجران کوبایی در سال ۱۹۸۰ بر بازار کار میامی بوده است. کارد نشان داد که ورود مهاجران کوبایی به بازار کار میامی، هیچ اثر منفی بر نرخ اشتغال و دستمزدهای نیروی کار بومی نداشته است.

اما چرا نتیجه پژوهش او در این زمینه، اهمیتی حیاتی دارد؟ تصور عمومی همواره این بوده است که ورود مهاجران به بازار کار محلی و ملی، وضعیت اشتغال بومیان را به خطر می‌‌‌اندازد. برای نمونه، ربودن فرصت‌‌‌های شغلی از بومیان، موجب بیکاری آنها می‌شود یا افزایش عرضه نیروی کار، سطح دستمزدها را کاهش می‌دهند. آنچه دیوید کارد نشان داده، دقیقا باطل کردن همین تصور است؛ تصوری که شاید بتوان، آن را کلیشه‌‌‌ای رایج دانست. البته باید توجه کرد که این یافته، لزوما یافته‌‌‌ای جهان‌‌‌شمول نیست و ورود تعداد قابل‌توجهی از نیروی کار به هر بستر اقتصادی، به دلیل ویژگی‌‌‌های خاص خود، ممکن است نتایج متفاوتی در پی داشته باشد.  آنچه بر اهمیت این یافته‌‌‌ها می‌‌‌افزاید، تبعات سیاسی و البته سیاستی آن است. مدت‌‌‌هاست که سیاستمداران پوپولیست، به‌خصوص سیاستمداران راست افراطی، با توسل به کلیشه‌‌‌ها -که البته نشات‌گرفته از سوگیری‌‌‌های ایدئولوژیک و حزبی آنان است، نه یافته‌‌‌های علمی و تجربی- مدعی آثار زیان‌‌‌بار مهاجرت و مهاجران بر ابعاد مختلف حیات اقتصادی، سیاسی و فرهنگی هستند و احتمالا در طول سال‌ها، آرای زیادی را نیز به‌واسطه همین ادعا به سبد خود ریخته‌‌‌اند. جالب‌‌‌تر آنکه جهان امروز از ایدئولوژی ضدمهاجراتی بیشتر استقبال می‌کند و احزاب ضدمهاجرتی، بیش از پیش در عرصه سیاست اروپا با اقبال مواجه شده‌‌‌اند. بگذارید اهمیت این یافته‌‌‌ها را واضح‌‌‌تر بیان کنم. هفته پیش بود که بوریس جانسون، نخست‌‌‌وزیر بریتانیا در خصوص پایان دادن به مهاجرت کنترل‌نشده گفته بود: «پایان دادن به مهاجرت کنترل‌نشده، به معنی دست‌‌‌یابی به اقتصادی با بهره‌‌‌وری بالا، دستمزدهای بالا و با مهارت بالاست.» چندی نگذشت که دیوید کارد، جایزه خود را برای پژوهشی دریافت کرد که ادعای جانسون را زیر سوال می‌‌‌برد. حال تصور کنید که یافته‌‌‌های کارد بیشتر رواج یابد و در عرصه عمومی پذیرفته شود. آنگاه سیاستمداران می‌توانند با ادعاهای خود موج‌‌‌سواری کنند؟ برجسته‌شدن چنین یافته‌‌‌هایی در چنین سطحی از جهان علم، فرصت و روزنه امیدی برای راه‌یافتن گزاره‌‌‌های علمی به عرصه عمومی و جهان سیاست است. دیوید کارد در مصاحبه‌‌‌ای می‌‌‌گوید، امیدوار است قانون‌گذاران از طریق ارزیابی شواهد تجربی در موضوعاتی مثل مهاجرت، دست به طراحی سیاست‌‌‌های خود بزنند و «نگاه علمی» -و نه «ایدئولوژیک»- را مبنا قرار دهند. با این حال راه دراز و دشواری در پیش است و عموم مردم، به‌خصوص در موضوعاتی این‌چنینی، چندان به پژوهش‌‌‌های تجربی و علمی بها نمی‌‌‌دهند و ترجیح می‌دهند به کلیشه‌‌‌هایی بچسبند که از نظر فکری نیز آسان‌‌‌هضم باشند! حتی خود دیوید کارد هم می‌‌‌گوید، انتظار ندارد به‌زودی نتیجه یافته‌‌‌های خود را در جهان واقعی مشاهده کند.

در پایان باید به خاطر داشت که ایران نیز از جهان مستثنی نیست. ایران میزبان جمعیتی از مهاجران است که گاه بیش از ۳میلیون نفر هم تخمین زده شده‌اند. چه در سطح سیاسی و چه در سطح عموم مردم، کلیشه‌‌‌های نسبت داده‌شده به مهاجران هم رواج قابل‌توجهی دارد. با این حال، همچون نمونه‌‌‌های مشابه خارجی، در اینجا نیز این عقاید، هیچ مبنای تجربی و علمی نداشته‌‌‌اند. با این حال، نیروی کار خارجی در چند دهه گذشته همواره جزء تفکیک‌‌‌ناپذیر اقتصاد ایران بوده است؛ نیروی کاری که البته از بسیاری از حقوق اولیه همتایان ایرانی خود محروم است. همین نیروی کار، البته احتمالا به دلیل بهره‌‌‌وری بالا، بسیار محبوب کارفرمای ایرانی نیز بوده است. اما از سویی هم سیاستگذاران علاقه‌‌‌ای به تنظیم‌‌‌گری جدی در این بخش نداشته‌‌‌اند و البته در سطحی کلان‌‌‌تر نیز سیاست مهاجرتی مشخصی در دستور کار نبوده است. به‌هرحال، دیر یا زود ما نیز به نقطه‌‌‌ای خواهیم رسید که چاره‌‌‌ای جز سیاستگذاری و قانون‌گذاری جدی در قبال مهاجران نخواهیم داشت. در آن لحظه، آنچه تعیین‌کننده سرنوشت مهاجران و بازار کار خواهد بود، این مساله است که آیا شواهد، مبنای سیاستگذاری خواهند بود یا عقاید؟ پاسخ به این پرسش را نمی‌‌‌دانیم، اما چیزی که مشخص است، جای خالی پژوهش‌‌‌های اقتصاد مهاجرت و اقتصاد کار در این موضوعات است که هنوز با اقبال پژوهشگران ایرانی مواجه نشده است.