کرسیهای محدود زنان در اتاق
همانطور که میدانیم، در ارکان اقتصادی، اتاقهای بازرگانی بهعنوان حوزه عمومی، محل گردهمایی کنشگران اقتصادی در بخش خصوصی هستند. در گذشته، حوزههای عمومی توانستهاند فلاسفه، ادبا و نظریهپردازان بسیاری را به جوامع معرفی کنند. اتاقهای بازرگانی که فعالان اقتصادی و افراد همسود را گرد هم میآورند، تاکنون متاثر از حضور زنان بودهاند، اما نه به شکلی که حوزههای عمومی توانستهاند در سایر مقولههای علمی و فکری اثربخشی داشته باشند؛ بهویژه پس از انقلاب، حضور زنانی را در هیات نمایندگان اتاقهای بازرگانی شاهد بودهایم. اما این حضور هرگز چشمگیر نبوده است. بهعنوان یک زن فعال اقتصادی که سالهاست تنها زن رئیس اتاق بازرگانی هستم معتقدم، اتاقهای بازرگانی در کنشگریهای اقتصادی یا ائتلافها و اجتماعات، همچنان پایبند به سنتها و ساختارهای نظم مردانه هستند. در واقع، ساختهای مردانه اتاق در طول سالها بازتولید شدهاند و تنها با در اختیار قراردادن چند کرسی به زنان، توانستهاند این حوزه عمومی را از آن خود کنند. به نظرم، اتاقها نقش خود را صرفا در تعارض منافع تعریف کرده و از نقش خود در روندها و واقعیتهای اجتماعی غافل ماندهاند.
لابیهای مردانه، رویکردهای مردسالارانه دارند و فضا همچنان برای زنان جامعه تنگ است. زنان بهعنوان قشری از جامعه که درمعرض آسیبهای متعددی هستند، هنوز نتوانستهاند جایگاه ارزشمند خود را در اتاقهای بازرگانی بیابند؛ هرچند برای این منظور تلاشهای وافری صورت میگیرد.
قطعا، ائتلاف زنان دور از هر گونه رویکرد فمینیستی و صرفا با تکیه بر ارکان اقتصادی، میتواند راهگشای حضور چشمگیر آنها در کنشگری اقتصادی و حضورفعال در اتاقهای بازرگانی باشد.
باید اشاره کنم که افراد، فارغ از مرد یا زن بودن، مفاهیمی را از خود بروز میدهند که به واقعیتهای اجتماعی معنا میبخشند و از همین منظر، در روند اجتماعیشدن افراد، ارزشها و نرمهایی از طریق ابزار منتقلکننده مشاهده میشود.
بنابراین در همین مفهوم، جستارهای جنسیتی در شکلدهی جامعه، روند اجتماعی شدن و مشروعیتبخشیدن به ارکان جامعه حاکی از یکسانی و برابری هستند.
نمیتوان تفسیری در این مورد داشت که جامعه یکقطبی و تکجنسیتی است. مفاهیمی مانند مردسالاری، برخاسته از دل «ساختارهای تاریخی نظم مردانه»، زنان را به کنشگرانی در جامعه بدل کرد که به صرف داشتن «نقش مادری»، با وجود بیشترین و حساسترین اثرگذاریها در ساختار خانواده و در نتیجه جامعه، متاثر از نوعی سلطه مردانه در شکلگیری شخصیت اجتماعی خود باشند. در واقع، اگر عواملی مانند سلطه مردانه را در شکلگیری شخصیت اجتماعی زن در موقعیتهای خانواده، اجتماع و مسیر زندگی موثر بدانیم، همین عامل را میتوان در شکلگیری ساختارها و نهادهای سنتی اجتماع موثر دانست. از طرف دیگر، حضور زنان در عرصه اجتماع، همواره با چالشها و حتی جنبشهایی مواجه بوده است و هنوز هم ساختارهای فکری عدمتوازن جنسیتی زن و مرد در جوامع مختلف دیده میشود. جامعه ما نیز از این قاعده مستثنی نیست. کشوری هستیم در حال توسعه، سنتگرا و درحال گذار و طبیعی است که ساختارهای نظم مردانه در تاروپود جامعه وجود داشته باشد؛ بهویژه آنکه در بخشهایی از کشور، خرده فرهنگها، باورها و تفکرات ناشی از مردسالاری و جامعه مبتنی بر مردان، همچنان جاری و ساری است. با این حال، دهههاست که زنان دست به ساختارشکنیهای شگرفی زده و هنجارهایی را رقم زدهاند که روزگاری دور از ذهن بوده است. امروز میبینیم که زنان نه بهعنوان زن، مادر، خواهر و همسر، بلکه بهعنوان کنشگران اصلی واقعیتهای اجتماعی، آگاهیبخش، دارای تحرک اجتماعی و مشروعیتبخشی به نظامهای اجتماع، نقشآفرینی میکنند.
معتقدم «روح توسعه» در وجود زنان نهفته است؛ چرا که نیمی از جمعیت جهان را زنان تشکیل میدهند و برای نیم دیگر جمعیت، در مراحل رشد و تکامل، تربیت و راهبری میکنند.
امروز، «زن» نماد مفهومبخش روندهای اجتماعی و شیوههای تولید دانش، جامعهپذیری، مشروعیتبخشی و پارادایمهای تحولات بنیادین جوامع هستند. مطالعه «تاریخ زنان» گواه این مدعاست.
حضور زنان در عرصههای اقتصادی و مدیریتی نیز از همین تحولات بنیادین حکایت دارد. اگرچه در عرصههای دیگری همچون هنر و ادبیات، در طول قرون و اعصار، شاهد نقشآفرینیهای چشمگیری از زنان بودهایم؛ اما در عرصههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نیز گامهای بلندی برداشته شده و هر جا که حضور زنی را شاهد بودیم، از او بهعنوان نماد جامعه، دانش، اقتصاد، فرهنگ و دین یاد شده است.