هدف مورد نظر این یادداشت ارائه پاسخ به این پرسش است که آیا پیشرفت سریع تکنولوژی و به‌کارگیری بدون محدودیت آن می‌تواند هزینه‌هایی نیز داشته ‌باشد؟ ما برای ارائه پاسخ به این پرسش از شواهدی که آبیجت بنرجی و استر دوفلو در کتاب «اقتصاد خوب برای دوران سخت» که پیرو فصل «پیانوی خودنواز» مطرح کرده‌اند، استفاده می‌کنیم. این دو اقتصاددان نوبلیست در این فصل از کتاب به یک نکته مهم اشاره می‌کنند و آن این است که حتی اگر پیشرفت‌های موجود در حوزه هوش مصنوعی را عاملی برای رشد اقتصادی در نظر بگیریم، باید توجه داشته ‌باشیم که به‌کارگیری بدون محدودیت آنها در کنار رشد اقتصادی به افزایش نابرابری‌ها نیز دامن می‌زنند. بنرجی و دوفلو به‌طور تلویحی نیروی کار را به سه سطح کلی تقسیم می‌کنند که عبارتند از: نیروی کار با مهارت بالا، نیروی کار با مهارت متوسط و نیروی کار با مهارت اندک. سپس آنها بیان می‌کنند که شواهد موجود از پیشرفت هوش مصنوعی و به‌کارگیری بدون محدودیت آن در سه دهه گذشته موجب شده ‌است تا بزرگ‌ترین ضربه به نیروی کار با مهارت متوسط وارد آید.

آنها بیان می‌کنند که تلاش برای استخدام روبات‌ها و به‌صورت کلی اتوماسیونی کردن کارها بیشتر متمرکز بر آن قسم از مشاغل بوده ‌است که نیروی کار با مهارت متوسط متصدی آنها بوده‌اند. آنها بیان می‌کنند که مشاغلی همچون تایپیست‌ها، ویراستاران، کارگران خط مونتاژ، حسابداری، مشاوران مدیریتی، برنامه‌ریزان مالی، دستیاران وکیل دادگستری و روزنامه‌نگاران ورزشی پیرو به‌کارگیری بدون محدودیت پیشرفت هوش مصنوعی یا از کار بیکار شده‌اند و در حال رقابت با هوش مصنوعی هستند یا قرار است که وارد رقابت با این پدیده شوند و جایگاه شغلی آنها به خطر بیفتد. در عوض مشاغل با مهارت بالا مانند برنامه‌نویسی نرم‌افزارها یا مشاغل با مهارت پایین مانند مراقبت از حیوانات خانگی از حوزه هدف اتوماسیونی کردن مشاغل به دور هستند. در نتیجه، به مرور مشاغل میانی از بین می‌رود و مشاغل به دو سطح کلی با مهارت بالا یا با مهارت اندک تقسیم می‌شوند. در نتیجه این رویداد است که به زعم بنرجی و دوفلو، حتی اگر رشد اقتصادی به مدد افزایش بهره‌وری استفاده از هوش مصنوعی و به‌کارگیری بدون محدودیت آن نیز حاصل شود، بخش عمده عایدی آن به صاحبان مشاغل با مهارت بالا اختصاص خواهد یافت و بخش بسیار اندکی از آن به صاحبان مشاغل با مهارت اندک تخصیص می‌یابد. ازاین‌رو به زعم بنرجی و دوفلو بدیهی است که در چنین وضعیتی در کنار رشد اقتصادی، نابرابری اقتصادی نیز روند افزایشی خواهد یافت. درست همان‌گونه که در سه دهه گذشته رخ داده‌است!

لازم به ذکر است که نظریه غالب در میان مدافعان پیشرفت تکنولوژی و به‌کارگیری بدون محدودیت آن بیان می‌کنند که اولا این مساله با افزایش سطح بهره‌وری و رقابت موجب رشد اقتصادی می‌شود. ثانیا در بلندمدت مشاغلی به دنبال این پیشرفت تکنولوژی ایجاد خواهند شد که موجب می‌شود تا کارگران بیکارشده در این مشاغل جدید مشغول به کار شوند. در نتیجه، به‌کارگیری بدون محدودیت پیشرفت تکنولوژی امری است که اگر در کوتاه‌مدت نیز دارای هزینه‌هایی باشد، در بلندمدت سراسر منفعت است. آنها برای اثبات مدعای خود به اختراع ماشین‌های ریسندگی در اواخر قرن۱۸ میلادی اشاره می‌کنند که موجب بیکاری بخش عظیمی از نیروی کار در انگلستان شد و در ادامه بیان می‌کنند که دشمنان امروز به‌کارگیری بدون محدودیت پیشرفت‌های تکنولوژی مانند همان کارگرانی هستند که در آن دوره به ماشین‌های ریسندگی حمله می‌کردند. بنرجی و دوفلو در پاسخ به این ادعا بیان می‌کنند که در وهله اول باید تکلیف همین بلندمدت را مشخص کرد.

«بلندمدت» مدنظر مدافعان به‌کارگیری بدون محدودیت تکنولوژی در همان دوران اواخر قرن۱۸ دست کم نزدیک به ۵۰سال طول کشید. آنها نشان می‌دهند که دستمزد حقیقی نیروی کار از سال۱۷۷۵ تا سال۱۸۰۲ به‌طور پیوسته روند کاهشی داشته و از سال۱۸۰۲ است که کم‌کم روند صعودی به خود می‌گیرد و دست‌کم تا ۵۰سال پس از سال۱۷۷۵ است که دستمزد حقیقی نیروی کار به مقدار اولیه خود پیش از به‌کارگیری از ماشین‌آلات می‌رسد. آنها در ادامه بیان می‌کنند که در این دوره وضعیت نابرابری در انگلستان آن‌چنان وخامت پیدا می‌کند که پسران انگلیسی به لحاظ سوءتغذیه وضعیت ناگوارتری نسبت به برده‌های آفریقای جنوبی داشتند! مضاف بر این مساله بنرجی و دوفلو در این فصل بیان می‌کنند که حتی اگر از مساله نابرابری و بحران‌های حاصل از آن نیز گذر کنیم، مساله رشد اقتصادی ادعاشده پیرو به‌کارگیری بدون محدودیت پیشرفت تکنولوژی نیز مورد ابهام است. آنها بیان می‌کنند که آنچه در عمل مشاهده می‌شود، تنها اتوماسیونی کردن مشاغلی است که در حال حاضر وجود دارند و از پیشرفت‌های تکنولوژیک که موجب ایجاد مشاغل جدید و ارتقای سطح بهره‌وری شوند، مشاهدات کمتری وجود دارد.

آنها علت این امر را در کشورهایی مانند آمریکا، بیشتر بودن مالیات بر عایدی نیروی کار در مقایسه با مالیات بر عایدی سرمایه قلمداد می‌کنند. به عبارتی دیگر، بنرجی و دوفلو بیان می‌کنند که شرکت‌های آمریکایی برای آنکه از بار مالیاتی شانه خالی کنند و در عوض از یارانه‌های دولتی به بهانه حمایت از پیشرفت تکنولوژی نیز بهره‌مند شوند، تصمیم می‌گیرند که مشاغل موجود را با روبات‌ها به‌جای نیروی کار انسانی پیگیری کنند و این‌گونه هم از هزینه‌های خود بکاهند و هم از یارانه‌های دولتی بهره‌مند شوند. در واقع، بیشتر از آنکه خبری از ارتقای بهره‌وری باشد، مساله حول افزایش سودآوری بنگاه‌هاست. حال با تمام این توصیف و ذکر این هزینه گزاف به‌کارگیری بدون محدودیت پیشرفت تکنولوژی - نابرابری- چه می‌توان کرد؟ آیا می‌توان جلوی به‌کارگیری از پیشرفت تکنولوژی را گرفت؟ برنجی و دوفلو بیان می‌کنند بهترین راهکار نه ممنوعیت به‌کارگیری از تکنولوژی است و نه به‌کارگیری بدون محدودیت آن است. بهترین کار اعمال مالیات بر استفاده از روبات‌ها و اتوماسیونی کردن مشاغل است. تنها در این صورت است که اگر به‌کارگیری از روبات‌ها و اتوماسیونی کردن مشاغل به واقع موجب افزایش سطح بهره‌وری و رشد اقتصادی می‌شود، توسط صاحبان بنگاه‌های اقتصادی به‌کار گرفته ‌شوند و تعدیل نیروی کار به آسانی که امروز وجود دارد، صورت ندهد؛ زیرا بیکاری و نابرابری معضلی است که آغازش با ماست و پایان آن با پدیده‌های هولناکی مانند ترامپ یا اوربان یا برگزیت است که سر دراز دارد.