آرزوی ناکام بازپس‌گیری! جنگ دوم افغان و انگلیس، دروازه درانی، ١٨٨۰

تا زمان مرگ نادرشاه، وحدت «خراسان بزرگ» کمابیش دست‌نخورده باقی ماند، اما پس از مرگ وی، وحدت سرزمینی به‌ویژه در شرق ایران از هم گسیخت و از آن پس، در نظر شاهان قاجار در قرن نوزدهم بازپس‌گیری سرزمین‌های ازدست‌رفته اهمیت خاصی داشت؛ زیرا هم بر «مشروعیت مذهبی» آنها می‌افزود و هم موجب تحکیم «مشروعیت سیاسی» آنان می‌شد. از دیدگاه تاریخی، اجتماعی و جغرافیایی، خراسان بزرگ شامل آسیای مرکزی و افغانستان کنونی است و مشهد و هرات و قندهار از جمله شهرهای عمده  آن بوده‌اند. چنانکه نویسنده  ناسخ‌التواریخ نیز نوشته است: «مملکت قندهار از عهود سالفه و اعوام ماضیه در شمار ممالک ایران بوده است.»

اهمیت هرات و نواحی مجاور آن، بیشتر از همه  به دلیل شهرها و ولایات آسیای مرکزی بود، به گونه‌ای که به نظر کارداران وقت انگلیس، هرات، کلید هندوستان شمرده می‌شد. به لحاظ فرهنگی و سیاسی، هرات یکی از شهرهای سرنوشت‌ساز خراسان بود و در قرن هجدهم میلادی موقعیت هرات روبه افول به نظر می‌رسید، اما به‌عنوان شهری حیاتی و مهم تا سرحدات ماوراءالنهر و شمال شرقی ایران همچنان پابرجا ماند. امیران هرات (ابدالی‌ها) معمولا متحدان شاه ایران محسوب می‌شدند و نقش مهمی در سیاست‌های داخلی و خارجی دولت ایران داشتند. سلسله  قاجار که پس از مرگ نادرشاه و کریم‌خان زند، توانست وحدت سیاسی ایران را دوباره به دست آورد، در نیمه  اول قرن نوزدهم میلادی (۱۸۵۶ -۱۸۰۶م) طی مدت ۵۰ سال، در هشت بار لشکرکشی به نواحی مختلف کوشید وحدت سرزمینی ایران را در شرق کشور حفظ کند.

 سرزمین افغانستان که از عهد باستان جزو قلمرو شرقی دولت‌های ایران بود، در دوره  قاجار اهمیت دفاعی و سیاسی خاصی یافت، زیرا به خاک ایران و منطقه  نفوذ روس و انگلیس متصل بود و تنگه  خیبر در آن، یکی از مهم‌ترین معابر برای دسترسی به هند محسوب می‌شد. در قرن هجدهم میلادی، این سرزمین در پی سقوط امپراتوری‌های مغول در هند و صفویه در ایران، با شتاب بیشتری به سوی جدایی از ایران پیش رفت.

افغانستان با دخالت و کوشش انگلیسی‌ها و به موجب عهدنامه  پاریس (۱۸۵۶م) از ایران جدا شد و سابقه  آن به‌عنوان کشوری مستقل، از صدر دوره  قاجار پیش‌تر نیست.

  جایگاه سیاسی هرات و قندهار در دوره  قاجار

دولتمردان ایران در دوره  قاجار آرزو داشتند که قلمرو از دست رفته  ایران را در قفقاز و در شرق بازپس گیرند. در این صورت، قاجارها از امتیازها و مشروعیت صفویه نیز برخوردار می‌شدند. تثبیت حاکمیت قاجار و گسترش آن در پهنه‌های قلمرو پیشین صفویان موانع جدی داشت. اما آقامحمدخان قاجار (۱۷۹۸-۱۷۹۶م) بر آن بود تا دوباره سرزمین ایران را به دوره  صفویان بازگرداند و مناطق قفقاز و بخش‌هایی از افغانستان کنونی، به‌ویژه هرات را بازپس‌بگیرد. هدف اولیه  وی، یکپارچگی ایران مرکزی بود و پس از حصول این هدف، درصدد کسب هدف دوم برآمد، از این‌رو، آقامحمدخان در سال ۱۸۷۵م گسترش حاکمیت دولت قاجار بر خراسان را محور اصلی فعالیت خویش قرار داد.

او در سال ۱۷۹۶م به مشهد رفت و مشغول ساماندهی امور خراسان شد و قصد داشت تا هرات و الحاق پادشاه درانی به حکومت قاجار پیش برود. از سوی دیگر، حکومت ابدالی، هنگام لشکرکشی آقامحمدخان به خراسان، در تشتت و تفرقه به سر می‌برد و شاهزاده محمود، برادر زمان شاه درانی در هرات حکومت خودسرانه‌ای تشکیل داده بود؛ چنانکه در دیگر مناطق خراسان مانند خبوشان (قوچان)، نیشابور، مشهد، تربت و قائن نیز امیران زعفرانلو، بیات، افشار، قرایی و خزیمه بدون اطاعت از هیچ قدرتی حکومت می‌کردند. در مرو - یکی از بزرگ‌ترین شهرهای تاریخی خراسان- وضعیت سخت مخاطره‌آمیز بود. افزون بر اینها، تیره‌های مختلف ترکمن‌های گوکلان به استرآباد یورش می‌آوردند و این موضوع بر ناامنی در مناطق غربی خراسان می‌افزود. بنابراین آقامحمدخان درصدد برآمد تا همه  خان‌ها و امیران سرکش خراسان را به اطاعت در آورد، ترکمن‌ها و امیر بخارا را تنبیه کند و بر مرو دست یابد و سرانجام، حدود شرقی ایران را به وضعیت عصر صفوی برساند.

خان قاجار بر آن بود تا پس از آنکه به امور خراسان سامان داد، به شمال خراسان و افغانستان کنونی روی آورد، اما تجاوز روس‌ها به ایالات قفقاز تا رود ارس، وی را از این هدف بزرگ بازداشت. او پس از قتل شاهرخ میرزا، سفیری به نام محمدحسن‌خان قراگزلو به دربار زمان‌شاه فرستاد تا شهر بلخ را به ایران واگذار کند و با وی علیه خوانین ترکستان متحد شود. زمان‌شاه در مقابل دریافت ۲۰۰ هزار تومان حاضر شد که بلخ را واگذار کند، اما درباره  اتحاد علیه خوانین ازبک پاسخی نداد. پس از آن، محمود حاکم هرات نیز با اطاعت از آقامحمدخان تصمیم گرفت با وی همکاری کند و به همین منظور، دستور داد در هرات خطبه به نام پادشاه ایران بخوانند و سکه به نام او ضرب کنند.

حفظ تمامیت ارضی ایران، شامل خان‌نشین‌های جنوب قفقاز، ایالت‌های خراسان و هرات، هدف اصلی آقامحمدخان بود. پس از او، فتحعلی‌شاه نیز کوشید هرات و قندهار، از ولایت‌های مهم در دوره  پادشاهی صفویه را نگه دارد و نواحی مرزی ایران را از دسترس حاکمان درانی دور کند. فتحعلی‌شاه، از سرزمین‌های جنوب قفقاز، ایالت‌های خراسان و هرات ذیل «ممالک محروسه» نام برد و در پاسخ به ادعاهای تهدیدآمیز زمان‌شاه نوشت: «... مرو و بلخ و اندخود و شبرغان و بدخشان و میمنه و هرات و سبزوار و نیشابور و طبس و قندهار و بامیان و بلوچستان و سایر مضافات خراسان در ازمنه  قدیمه در عهود ماضیه و دوران صفویه  موسویه به این ملک موروث مقرره  مسند پیرایه  من وابسته بود... صلاح ما آن است که هیچ پاکیزه‌خوی و رعیت‌جوی... در مملکت قدیمه  ایران‌زمین چشم حرص و حق تمکین نگشاید و ننماید؛ زیرا که این ملک محروسه و موروثه  من است...»

خراسان، با موقعیت سیاسی خاص آن به سبب مجاورت با افغانستان کنونی و ماوراءالنهر، یکی از مناطق مهم در سیاست داخلی و خارجی شاه قاجار بود. چندان که فتحعلی‌شاه خود، برای رساندن مرزهای ایران به حدود دوره  صفویه در رأس سپاهی عازم خراسان شد و چون سپاه زمانشاه در سرحدات هند مشغول نبرد با قوای انگلیسی بود، فتحعلی‌شاه توانست به‌آسانی هرات و قندهار را فتح کند. با این همه، مدتی بعد، گرفتاری فتحعلی‌شاه در جنگ با روسیه، از توجه پیشین او به مساله  هرات و قندهار کاست، اما پس از امضای عهدنامه‌ها میان ایران و روسیه، توجه او به نواحی شرق و شمال شرقی ایران جلب شد.

دولتمردان ایران، پس از ناکامی در جنگ با روسیه، روی به مساله  هرات آوردند که اینک مرکز نافرمانی و شرارت شده بود. اعاده  هرات، تا حدی از ناکامی دولتمردان ایران در مساله  سرزمین‌های ماورا‌ قفقاز می‌کاست و مانع اتحاد سیاسی افغانستان می‌شد و خان‌های سرکش خراسان را از امکان حمایت حکمرانان هرات محروم می‌کرد، پس فتحعلی‌شاه، شاهزاده عباس‌میرزا را به فرمانروایی خراسان گماشت و به او ماموریت داد تا قلمرو خاوری ایران را به حدود دوره ‌صفویه برساند، اما مرگ ناگهانی عباس‌میرزا، اوضاع را دگرگون کرد و قائم‌مقام و محمدمیرزا تصمیم گرفتند دست از محاصره هرات بردارند و با کامران‌میرزا، حاکم این شهر صلح کنند. از سوی دیگر‌ هرچند قاجارها کوشیدند ناکامی قلمروهای از‌دست‌رفته در قفقاز را در خراسان تا اندازه‌ای جبران کنند، اما در آنجا نیز خود را با سیاست «کشور حائل» انگلستان رویارو‌ یافتند. مساله ‌خراسان و هرات تا دهه‌ها بعد و تا سال ۱۸۵۶م‌ کمابیش حکومت قاجار را به خود مشغول کرد. محمدشاه قاجار با آرزوی اعاده‌‌حاکمیت ایران برسرزمین‌های مرزهای شرقی بر تخت سلطنت نشست؛ او قصد داشت سرحدات خاوری ایران را به حدود تاریخی آن برساند.

به نوشته  ایوانس: «در سال‌۱۸۳۴میلادی، ایرانیان شروع به محاصره هرات کردند. آنها به‌طور جد معتقد بودند که نقشه‌هایی برای بازپس‌گیری تمام قلمرویی که قبلا‌ تحت‌کنترل سلسله صفویه بود را دارند. البته وضع آن نواحی در آن هنگام، برای پیشرفت اهداف محمدشاه از هر حیث مساعد بود؛ در هرات کامران‌میرزا، پسر محمودمیرزا از خاندان درانی که بر شمال افغانستان مسلط شده بود، حکومت می‌کرد و در کابل، دوست‌محمدخان از خاندان بارکزایی به یاری فرزندان خود و شماری از امرای محلی شرق افغانستان کنونی بر آن فرمان می‌راند. او به دربار ایران تمایل داشت و محمدشاه می‌توانست به یاری او، شمال افغانستان کنونی را اعاده کند و به نفوذ انگلستان در آن نواحی پایان دهد. افزون بر این، امیران قندهار از جمله کهندل‌خان و مهردلخان نیز حامی دولت قاجار بودند. مهردلخان، سردار قندهار در نامه‌ای (۱۲۵۳ق‌) به میرزا مسعودخان انصاری، وزیر امورخارجه، حمایت خود را از سپاه ایران برای فتح هرات ابراز داشت: «چون مدتی است که از مژده  صحتمندی مزاج وهاج قلوب، محبان را مسرور و شادمان ننموده‌اند و به کلمه‌ای که باعث ازدیاد موالفت و اتحاد می‌گردد، یاد نفرموده‌اند موانع آن به‌جز از مشغله‌ روزگار نحو دیگر نبوده باشد، باقی بنده درگاه بنا به فرمایش شهنشاه جم‌جاه و قبله ‌عالم‌پناه کمر اطاعت را بسته، که در هرات رفته در رکاب ظفر انتساب خاقانی طریقه  سربازی و جانفشانی را به‌جا آورده باشیم ... »‌

نخستین جنگ که در واقع میان ایران و انگلستان بود، در سال‌های ۱۸۴۱– ۱۸۳۸م‌ روی‌داد و در نهایت به شکست ایران انجامید. پس از آن، شورش‌های آقاخان محلاتی و علی‌محمد باب و نیز فتنه و آشوب نواحی جنوبی ایران به تحریک بریتانیا، برای محمدشاه مجالی در توجه به نواحی شرقی باقی نگذاشت. وی که از ناکامی در برابر دیپلماسی بریتانیا در مساله  هرات سخت آزرده خاطر بود و از فکر هرات فارغ نمی‌شد، به‌رغم ضعف مزاج و بیماری نقرس، درصدد بود که در فرصت مناسبی شکست را جبران کند، اما بروز فتنه‌ها و آشوب‌ها در نقاط گوناگون ایران، دولت را سخت مشغول می‌داشت. بنا به نشانه‌هایی، دست انگلیس در تقویت و توسعه  فتنه‌ها در کار بود.

 در دوره  ناصرالدین‌شاه، نظر دولتمردان بر این بود که: «هر وقت در خراسان‌شرقی که شامل بلخ و هرات و قندهار و خوارزم است، فتنه‌ای حادث شود و حکام کابل و قندهار و هرات بخواهند با یکدیگر تعدی کنند، حکام خراسان و اگر نه کارداران دولت ایران از در زجر و منع برخیزند و ایشان را از حد خویش بیرون‌شدن نگذارند.»

گرچه پس از مرگ محمدشاه، منطقه‌ افغانستان کنونی با نقشه‌ انگلستان، تقریبا از ایران جدا شده بود و به‌سوی استقلال پیش می‌رفت، اما با سیاست مدبرانه  امیرکبیر، حاکمان محلی آنجا بار دیگر به حکومت‌مرکزی ایران متمایل شده بودند و احتمال می‌رفت که بار دیگر سراسر آن منطقه، به ایران بازگردد. امیر با تدبیر و سیاست و با تکیه بر اعتبار بی‌سابقه ‌حاصل از حل و فصل مسائل داخلی و خارجی کشور و اقدامات دیپلماتیک سنجیده، حاکمیت ایران را بر هرات تثبیت کرد، زیرا می‌دانست که ادامه ‌سیاست مسلحانه در آن منطقه، چنانکه تجربه  دوره  محمدشاه و پیش از آن ثابت‌کرده بود، موجب دشمنی آشکار انگلیس می‌شود و آنها از هیچ اقدامی، حتی اعلان جنگ خودداری نخواهند کرد،‌ بنابراین امیرکبیر بدون اعمال سیاست قهرآمیز، از جدایی هرات از خراسان جلوگیری می‌کرد. کمتر از یک‌سال پس از مرگ امیر، دولت ایران به موجب تعهدنامه  مورخ ۲۵ ژانویه ۱۸۵۳م‌ پذیرفت که: «‌به هیچ‌وجه به خاک هرات لشکر نفرستد، مگر آنکه قشون از خارج (کابل یا قندهار یا جای دیگر) به آن مملکت حمله کند، در این صورت‌ دولت ایران قشون به هرات اعزام می‌دارد و متعهد می‌شود که این قشون داخل شهر هرات نشود و به مجرد عقب‌نشینی قشون خارجی، قشون دولت ایران بدون تاخیر به خاک ایران مراجعت نماید.» با این همه‌ چون سرداران قندهار تا سال‌۱۸۵۶م‌ هنوز جزء متحدان ایران باقی‌مانده‌بودند ناصرالدین‌شاه، جنگ‌هایی برای اعاده‌ هرات صورت داد، اما بی‌نتیجه ماند‌ تا آنکه سرانجام سپاهیان ایران در ۲۵ اکتبر ۱۸۵۶م‌ هرات را فتح کردند. شاهزاده حسام‌السلطنه، خبر فتح هرات را نخست به میرزا محمدحسین دبیرالملک فراهانی، وزیر رسائل و منشی مخصوص شاه قاجار و سپس به صدراعظم، میرزا آقاخان نوری رساند: «حضرت دبیرالملوک  وفقه‌‌الله‌تعالی  انشاءالله فتحنامه  هرات را خوب جواب خواهید نوشت و زحمت و مرارت‌های مرا به‌طور شایسته در فرمان همایون بیان خواهید کرد. حالا وقت جولان قلم دبیر است. اگر خیال اولیای دولت تصرف قندهار و کابل است حالا که به حمدالله هرات مفتوح شد و از این عمل آسودگی دست داد، اسباب آن صفحات هم در دست است ... .»

‌فتح هرات، دولت انگلستان را به هراس انداخت‌ زیرا فتح آن ناحیه‌ می‌توانست مقدمه  همسایگی دوباره ‌ایران و هندوستان باشد‌ از این‌رو‌ کنسول انگلستان در تهران یادآور شد که چون ایران برخلاف عهدنامه ‌۱۸۵۳م‌ به هرات سپاه فرستاده، بنابراین علنا با انگلستان وارد جنگ شده است.‌آنگاه کشتی‌های جنگی انگلستان در خلیج‌فارس آماده ‌حمله به بوشهر شدند.

با رسیدن اخبار شکست سربازان ایرانی در آن نواحی، ناصرالدین‌شاه از میرزا آقاخان‌نوری خواست مقدمات صلح با انگلستان را فراهم آورد. در نهایت، به‌موجب قرارداد پاریس میان ایران و انگلیس، ایران متهعد شد از هرات خارج شود. در‌خصوص انعقاد این عهدنامه، فرخ‌خان امین‌الملک در نامه‌ای (دهم رمضان ۱۲۷۳ق) به شاه قاجار نوشت: «... و بالاخره به‌طوری کار از دست خواهد رفت که چاره‌پذیر نباشد و من، هم ملعون خلق بشوم، هم مردود خدا... آن حالت دولت ایران و این سختی انگلیس و آن ماموریت دائمی من در گذراندن صلح و آن ترغیب دولت فرانسه در گذراندن عهدنامه، چه می‌کردم؟ اگر کار را نمی‌کردم؟ با وجود این، چهل روز متجاوز این کار را به تاخیر انداختم ... هیچ حاصلی و همراهی ندیدم ... با عدم‌اطمینان و حمایت هیچ دولتی و حالت حالیه ایران، به اعتقاد شخص من، بلکه اغلب عقلای فرنگستان، صلحی از این بهتر مقدور نمی‌شد.»

به‌طور کلی، کوشش‌های فتحعلی‌شاه، شاهزاده عباس‌میرزا و محمدشاه قاجار در بهره‌برداری از رقابت میان قدرت‌های اروپایی برای اعاده  سرزمین‌های از دست رفته در دوره ‌صفوی ناکام ماند‌ زیرا پادشاهان قاجار نمی‌توانستند در برابر فشار اروپا، به‌ویژه روسیه و بریتانیا بایستند. دست‌اندازی‌های اقتصادی و سیاسی آن دو قدرت اروپایی در دو نیم قرن، عامل اصلی و موثر در سیاست‌های داخلی و خارجی و تعیین سرنوشت ایران بود. بریتانیا گسترش نفوذ ایران‌ در منطقه‌ افغانستان کنونی را موجب گسترش همچشمی و نفوذ روسیه می‌دانست و بدین ‌ترتیب، امنیت هند بریتانیا به‌خطر می‌افتاد. انگلیسی‌ها برای جلوگیری از پیشرفت ایران در مشرق، به‌ویژه به‌اغتشاش و آشوب در خراسان دامن می‌زدند. به نوشته  محمود محمود: «دولت انگلیس در این موقع دولت ایران را از یک حق مسلم خود که عبارت بود از حق حاکمیت به هرات و قندهار؛ به‌زور پول، اعزام قشون به‌داخله ‌افغانستان، کشتی جنگی به خلیج‌فارس و قطع روابط سیاسی در تهران محروم کرد.»

در مجموع‌ بریتانیای‌کبیر افغانستان کنونی را برای حفاظت از ارزشمندترین مستعمره‌ خود، هند، مهم و حیاتی می‌دانست. در مقابل‌ از آنجا که روسیه در پی گسترش قدرت خود در آسیای‌مرکزی بود، قصد داشت تا از طریق منطقه  افغانستان به سمت جنوب پیشروی کند و بی‌دردسر، به اهداف خود در اقیانوس هند نائل‌ آید.

از مقاله‌ای به قلم سمیه حمیدی و ناصر یوسف زهی