دیپلماسی  پارادوکسی اعراب

در سال ۱۳۹۴ و بعد از حمله عده‌‌‌ای به سفارت عربستان در تهران و کنسولگری این کشور در مشهد، کویت مانند تعدادی دیگر از کشورهای عربی در اعتراض به این اتفاق و در راستای حمایت از عربستان اقدام به کاهش سطح روابط سیاسی خود با تهران کرد و اکنون بعد از هفت‌سال کویت تصمیم گرفته است روابط خود با تهران را به سطح سفیر ارتقا دهد و یکی از دیپلمات‌های برجسته خود را راهی ماموریت دیپلماتیک کند.

بدر عبدالله المنیخ، یکی از دیپلمات‌‌‌های برجسته وزارت خارجه کویت است که در سابقه دیپلماتیک  او می‌‌‌توان به فعالیت او به عنوان دبیر اول سفارت کویت در لندن اشاره کرد. او همچنین سابقه فعالیت در سفارت کویت در آفریقای جنوبی را نیز در کارنامه کاری خود دارد. المنیخ در سال ۲۰۱۹ به یکی از سطوح بالای دیپلماتیک کویت دست یافت که  از جمله مسوولیت‌های مهمش در عرصه دیپلماتیک می‌توان به فعالیت وی به عنوان معاون نماینده دائم کویت در سازمان ملل اشاره کرد.

همزمان با اقدام دولت کویت، دولت امارات متحده عربی نیز قرار است سفیر جدید خود را عازم تهران کند. با توجه به گسترش فضای تنش‌زدایی میان دو سوی ساحل خلیج‌فارس و تاکید ایران بر سیاست همسایگی و اولویت همسایگان در راهبرد سیاست خارجی دولت سیزدهم، پاسخ به این پرسش حائز اهمیت است که علل و عوامل موثر بر ولوله عادی‌سازی روابط دولت‌های عربی خلیج‌فارس با ایران در زمانی که مساله روابط با اسرائیل نیز مطرح است، چیست، چه معنایی دارد و در چارچوب کدام نظریه قابل تبیین است؟ آیا متغیر ایالات متحده و تغییر راهبرد این بازیگر از خاورمیانه به سمت شرق آسیا و تمرکز بر چین، نقش اصلی را در این میان ایفا می‌کند؟

در پاسخ باید گفت که پرهیز اوباما از مداخله مستقیم در سوریه، خودداری ترامپ از پاسخ به حملات به مراکز نفتی عربستان و بیرون رفتن بایدن از افغانستان، بنیاد دیدگاه رهبران عرب را نسبت به ایالات‌متحده به عنوان تامین‌‌‌کننده امنیت دگرگون کرده است. در واقع با توجه به پیش‌بینی‌ناپذیری حاکم بر سیاست خارجی آمریکا، متحدان این کشور نیز مجبور شده‌اند با درک تهدیدهای تازه علیه خود، به دنبال گزینه‌‌‌های جایگزین امنیتی بگردند. در این شرایط، علاقه وافر چین برای پر کردن خلأ حضور آمریکا در منطقه حاشیه خلیج‌فارس، حاکی از آن است که این منطقه در آینده نزدیک شاهد تغییر و تحولاتی جدی در عرصه سیاست منطقه‌‌‌ای خواهد بود.

نشریاتی مانند فارن‌پالیسی و فارن‌افرز در تحلیل این وضعیت معتقدند که پویایی در حال تغییر قدرت جهانی، در حال تغییر جهت بسیاری از کشور‌‌‌های پیشرو خاورمیانه است و نقشه‌‌‌ای که آنها دنبال می‌کنند، دیگر نقشه واشنگتن نیست. این نقشه، نقشه منحصربه‌فرد این کشورهاست که واشنگتن باید خواندن آن را بیاموزد.

با این حال، اغلب دیپلمات‌‌‌ها و شخصیت‌‌‌های نزدیک به دولت بایدن در تلاش هستند تا اینگونه القا کنند که سفر رئیس‌جمهور آمریکا به منطقه و دیدار از عربستان و اسرائیل و برگزاری نشست مشترک با رهبران شورای همکاری خلیج‌فارس نشان از وجود طرح روشن بایدن برای خاورمیانه با هدف «تقویت روابط با متحدان و مهار ایران» دارد؛ موضوعی که البته با دستاوردهای تقریبا صفر سفربایدن به منطقه، ناامیدی بیشتر دولت‌های عربی را به دنبال داشته است. از این رو دولت‌های عربی اگرچه همزمان به دنبال تقویت شراکت راهبردی خود با آمریکا هستند، همزمان تلاش می‌کنند در سطح منطقه‌ای، نگرانی‌های خود را از دو مسیر رفع کنند. مسیر اول تنش‌زدایی با ایران به‌خصوص با توجه به تجربه تابستان ۲۰۱۹ و انفجارهای گسترده در منطقه است که پایتخت‌های عربی را به این نتیجه رسانده که افزایش سطح تنش با ایران نه‌تنها نمی‌تواند منافع آنها را تامین کند، بلکه حامل خسارت‌های گسترده بر منافع اقتصادی و حتی امنیت و ثبات رژیم‌های آنها نیز هست. از این منظر، لازمه تلاش‌‌‌های عربستان‌سعودی برای کاهش وابستگی به صادرات نفت و تنوع بخشیدن به اقتصاد، الگوهای جدیدی از مشارکت و رقابت منطقه‌‌‌ای است. بلندپروازی‌‌‌های عربستان برای تبدیل شدن به مرکز مالی منطقه‌‌‌ای در کسب‌وکار و گردشگری جهانی که با هدف اصلی بقای رژیم سیاسی و مشروعیت آن مرتبط است، این کشور را به سمت بازبینی روابط با ایران سوق می‌دهد. گفت‌وگوهای اخیر ایران و عربستان بیانگر تحولی چشمگیر برای دو رقیب منطقه‌‌‌ای است که بیش از یک‌دهه درگیر جنگ‌‌‌های نیابتی در سراسر منطقه بوده‌‌‌اند. این نگرش در سیاست خارجی عربستان، بیانگر احساس ناامنی‌‌‌های سیاسی و اقتصادی این کشور در منطقه و نوعی واسنجی دوباره در روابط ریاض با محیط پیرامونی خود است. با این حال نزدیکی ریاض و تهران، نظم سیاسی کنونی منطقه را به شکل چشمگیری تکان خواهد داد و تحولات ناشی از آن، مجموعه‌‌‌ای از برندگان و بازندگان را در پی خواهد داشت. در این میان، آمریکا منافع زیادی را از دست می‌دهد، در حالی که چین منافع بسیاری به دست می‌‌‌آورد.

مسیر دوم و همزمانی که این بازیگران در منطقه دنبال می‌کنند، آشکارسازی و عادی‌سازی روابط با اسرائیل است که از سپتامبر ۲۰۲۰ امارات و بحرین به آن پیوسته‌اند و زمزمه‌های پیوستن عربستان سعودی نیز به روند عادی‌سازی هنگام  سفر بایدن به منطقه مطرح شد. فارغ از ملاحظات عربستان برای پیوستن به این روند، نگاه ریاض و سایر بازیگران شورای همکاری خلیج‌فارس به اسرائیل به‌عنوان شریک امنیتی در منطقه در زمانی است که ایالات متحده در حال کاهش حضور نظامی در خاورمیانه است.  اگرچه این مسیر دارای تناقضاتی است و قطعا عملیاتی شدن روابط عربی-عبری به‌خصوص در بعد نظامی و امنیتی، واکنش بازیگری مانند ایران را بر خواهد انگیخت، اما تصمیم‌گیرندگان عربی با این استدلال که می‌توان به مدیریت متناقض این روند پرداخت، در حال پیشبرد این دو مسیر هستند تا بتوانند منافع خود را در محیطی سیال و پویا بهینه سازند.  با این حال، برخی تحلیلگران و پایگاه‌های تحلیلی معتقدند که این فرآیندهای در حال وقوع بیش از آنکه واقعی باشند، مصلحتی و تاکتیکی هستند. در همین خصوص نشنال‌اینترست در گزارشی با عنوان «معنا‌دهی به تغییر بزرگ در خاورمیانه»، روند‌‌‌های تنش‌زدایی در منطقه خاورمیانه را غیرواقعی ارزیابی کرده و آنها را صرفا نوعی منجمد ساختن منازعات منطقه‌ای، به جای حل کردن آنها توصیف کرده است. در واقع استدلال اصلی این تحلیل این است که به‌رغم عبور منطقه از بحران‌های ۲۰۱۱ به بعد، همچنان پیشرفت ملموسی در هیچ‌یک از کانون‌های تنش مانند برنامه هسته‌ای ایران، سوریه، یمن، لیبی و در سطحی دیگر عراق و لبنان به وجود نیامده است و بازیگرانی مانند ایران و عربستان، ایران و امارات، ترکیه و عربستان و دیگر دولت‌های منطقه در حال مدیریت تعارضات برای دوره مشخص با هدف آماده‌سازی و چابک‌سازی خود برای ورود به دوره‌ای دیگر از تنش هستند؛ تنشی که می‌تواند با رقابت چین و آمریکا در خلیج‌فارس یا ورود دولت‌های عربی به ائتلاف‌سازی با اسرائیل جرقه بزند و به‌سرعت تعارض را جایگزین رقابت متعارف و همکاری‌های موقتی کند.