آسیبهای احیای بناهای تاریخی
تفکر احیا، تفکری ارزشمند در حفاظت از داشتهها و داراییهای فرهنگی و تاریخی در عین بهرهمندی از آنها و حضور جدی آنها در جریان دوباره زندگی است. مطالعه و تامل در امکانات و فرصتهایی که این تفکر در اختیار میگذارد، آن را از حفاظت صرف ابنیه به عاملی در ایجاد حرکتی فرهنگی تبدیل میکند؛ برای صیانت از نظامی که این ابنیه از درون آن حلول کرده است. اما فعلیت یافتن این قابلیت و نیفتادن در ورطه انحرافات هم نیازمند شناخت و بینشی عمیق در حوزه نظام زندگی گذشته و مولفههای آن و هم مستلزم فهم درست مفهوم احیا و پرهیز از برداشتهای سریع و سطحی از آن است.
تفکر احیا، تفکری ارزشمند در حفاظت از داشتهها و داراییهای فرهنگی و تاریخی در عین بهرهمندی از آنها و حضور جدی آنها در جریان دوباره زندگی است. مطالعه و تامل در امکانات و فرصتهایی که این تفکر در اختیار میگذارد، آن را از حفاظت صرف ابنیه به عاملی در ایجاد حرکتی فرهنگی تبدیل میکند؛ برای صیانت از نظامی که این ابنیه از درون آن حلول کرده است. اما فعلیت یافتن این قابلیت و نیفتادن در ورطه انحرافات هم نیازمند شناخت و بینشی عمیق در حوزه نظام زندگی گذشته و مولفههای آن و هم مستلزم فهم درست مفهوم احیا و پرهیز از برداشتهای سریع و سطحی از آن است.
آسیب عمدهای که به تفکر احیا وارد شده است، تکبعدی نگریستن به مقوله پیچیده حیات معماری بهطور عام و بنای تاریخی بهطور خاص است. به تبع این نگرش، تداوم حیات بنا با تداوم مقطعی حضور فیزیکی آن در بسترش طی برداشتی سطحی و ناقص یکسان تلقی شده است. اینجا است که کاربریهای ناهمگون و نامیمون در درون بناهای سنتی رخنه میکند و از درون عامل تضعیف و تخریب ابنیه میشود؛ غافل از آنکه کاربری بنا جزء لاینفک آن است. این نظام و شیوهای است که دستکم در نظام معماری دوره سنت بر ابنیه تاریخی کشور ما مترتب بوده است. سلب عملکرد حقیقی بنا یا تغییر شکل و معنای آن آسیبی بزرگ بر شاکله آن قلمداد میشود.
اگر احیا به معنای تداوم حیات بنا معنی میشود، در گام نخست باید به تلاش و جهت بازگرداندن یا ارتقای کارکرد یا جایگزینی آن با شبیهترین گزینهها، نهتنها به لحاظ شکلی بلکه به لحاظ معنا و مفهوم آن، همت گمارد. در غیر این صورت از فرصت احیا در جهت تداوم استفاده از بنا و قابلیت و ظرفیتهای آن استفاده نکردهایم؛ چراکه کمترین آسیب آن سلب کاربری گذشته و اعمال کارکردی جدید به بنا است.
توهمی از حقیقت احیا
احیا، خواهان تداوم حیات بناست. مسلم است که این حیات ورای طول عمر کالبدی بناست، اما بیشتر طراحان طرحهای احیا اصل مهم در تداوم حیات بنا را که همان تداوم کاربری با سنخیت حقیقی و نه مجازی آن با دیگر مولفههای بناست، نادیده میگیرند و کاربریهایی متفاوت و متناقض با کاربری اصیل بنا پیشنهاد میکنند. در این شکل، فعل احیا از معنای حقیقی خود منحرف میشود یا در بهترین حالت تنزل میکند. سادهانگارانه است اگر طول حضور کالبد با استقرار عملکردهای ناهمگون را که در تناقض با قابلیتها و ظرفیتهای فیزیکی و ادبیات فرهنگی بنا است، با حقیقت مفهوم احیا مشابه فرض کنیم. در این صورت گمان باطل و مجازی جایگزین حقیقت میشود؛ توهمی از واقعیت که فرسنگها با امر واقع فاصله دارد.
تغییر و تثبیت و تقویت یا ارتقای کاربری
مطلب دیگری که در حوزه احیا از ارکان مناقشات و آسیبها است، ملازمت مفهوم احیا با تغییر کاربری یا قرار دادن امر تغییر کاربری در درون امر احیا است؛ تا آنجا که امروز هنگامی که نامی از احیا به میان میآید، ناخودآگاه با تلقی تغییر کاربری بنا مواجه میشویم؛ گویی اگر تغییر کاربری صورت نپذیرد، احیا صورت نپذیرفته است. این موضوع در بدنه میانی متخصصان جامعه تا آنجا پیش رفته که در طرحهای احیا الزاما به دنبال عملکردی تازه برای بنا میگردند.
اما بهراستی چرا واژه تغییر کاربری این چنین ارتباط تنگاتنگی با امر احیا دارد؟ چرا تعاریفی چون اعطای عملکرد جدید به کالبد قدیم که از اولین تعاریف احیا در ایران بوده است، هنوز مخاطب دارد؟ آیا اساسا و الزاما احیا با تغییر کاربری محقق میشود؟
اطلاق اصطلاح تغییر کاربری غیرمستقیم، کاربری گذشته بنا را مسبوق به سابقه و از حیز انتفاع افتاده میداند. سکونت دیگر معنای گذشته را ندارد و خانههای امروز به واسطه شکل جدید زندگی کالبد متفاوتی دارد. مدرسه به علت تغییر نظام آموزش ماجرایی دیگر و کالبدی دیگر طلب میکند، تولید صنعتی و کارگاههای سنتی دیگر محلی از اعراب ندارد و باقی ماجرا نیز چنین است.
انسان دوره جدید با مجموعهای از کالبدها مواجه است که فاقد کاربری یا به تعبیری دارای کاربریهایی است که تاریخ مصرف آنها گذشته است؛ کاربریهایی که بخش مهمی از نظامی را تشکیل میدهد که به معماری واجد ارزش حفاظت منجر شده است. حذف این نظامات- حذف تفکر نهفته در بنا- نادیده انگاشتن روح و جانی است که در بناساری و جاری است و مقدمات حذف بنا را بهرغم وجود ظاهری و مقطعی فراهم خواهد کرد.
در این تفکر، گذشته و نظامات آن را پایانیافته و تمامشده مینگرند و تنها کالبد را موضوع بهرهکشی میدانند. این امر با اصول بنیادین احیا مغایرتی آشکار دارد. احیا هنگامی کامل است که تثبیت و تداوم یا ارتقای کاربری را عاملی در تداوم حیات بنا بداند. پس از آن در هر تغییر کاربری باید تداوم حیات مادی و معنوی بنا، مبتنی بر نظامی که در آن شکل گرفته است، لحاظ شود. پیشنهاد کاربری جدید باید چون پیوند عضوی بر بدن موجودی زنده تصور شود. این عضو باید ویژگیهای مشترک بسیاری با بدن شخص پیوند گیرنده داشته باشد تا این پیوند مفید باشد و نظام بدن عضو جدید را بپذیرد و به معضلی جدید در آن سازمان منتهی نشود. طرح احیا به ظرافت عمل پیوند است و شخص طراح باید مانند جراحی زبردست تمام مولفههای لازم برای هماهنگی کاربری پیشنهادی با کالبد قدیم را لحاظ کند. در این صورت احیا حداقل به باری اضافه و آسیبی جدید در بنا تبدیل نمیشود و در جهت اهداف خود گام برمیدارد.
محسن عباسیهرفته
سمیرا عادلی
ارسال نظر