گفتوگوی اختصاصی «دنیای اقتصاد» با یک زوج جهانگرد
آغاز سفری برای تحقق یک رویا
مصطفی کریمی سها ابراهیم زندی و سمیه فرهان زوج ایرانی هستند که در تحقق رویایشان در سفر به دور دنیا در فروردین ۱۳۹۱ از ایران حرکت کرده و بعد از گذشت یک سال و چند ماه توانستهاند خاک ترکیه، گرجستان، آذربایجان، قزاقستان، ازبکستان، تاجیکستان، قرقیزستان و پامیر تاجیکستان را رکاب بزنند. این زوج جوان و جسور ایرانی در طول این مدت مشکلات و موانع بیشماری داشتهاند، ولی همچنان با اراده محکم در حال ادامه مسیرشان هستند. این زوج گردشگر، در طول سفر خود تجربیات منحصر بهفردی آموختهاند و تمام تلاش خود را برای برقراری رابطهای موثر با بومیان هر منطقه انجام دادهاند. در ادامه گفتوگوی «دنیای اقتصاد» را با این زوج میخوانید: این ایده از کجا به ذهن شما خطور کرد؟
سمیه فرهان: اول از ذهن سها گذشت که همیشه رویای سفر کردن و دیدن دنیا را داشت و این ایده را با من هم مطرح کرد و کم کم به رویای مشترک ما تبدیل شد. در واقع اساس این رویا این بود که میخواستیم آزاد از بند زندگی روزمره باشیم و حالا وقتی این کار را انجام دادیم میبینیم به چه میزان توانستهایم آزاد زندگی کنیم و علاوه بر این در طول سفر، انسانهای دیگر را تشویق کنیم که به دنبال رویاها و آرزوهایشان بروند.
چه مدت است که در سفر هستید و تا حالا چه مسیری را پیمودهاید؟
سمیه فرهان: حرکت ما از ۱۳ فروردین ۱۳۹۱ شروع شد. اولین کشوری که رفتیم ترکیه بود و توانستیم دور ترکیه را در ۳ ماه رکاب بزنیم. بعد از آن وارد گرجستان شدیم و۴۰ روز در مرزهای این کشور بودیم. از گرجستان به آذربایجان رفتیم و سفرمان در این کشور نیز ۳۰روز به طول انجامید. سپس از طریق دریای خزر وارد قزاقستان شدیم و پس از ۵روز به ازبکستان رسیدیم و به صورت ترانزیت ۳ روز در این کشور بودیم. بعد از آن ۴۵روز در تاجیکستان گذشت. همچنین اقامت ما در قرقیزستان ۶ ماه طول کشید و در طول این مدت ۲ بار نمایشگاه عکاسی برگزار کردیم که در آمد آن صرف کودکان بیسرپرست میشد؛ کودکانی که در ۱۶سالگی از خانه کودکان بیسرپرست فارغالتحصیل میشدند و برای اولین بار بدون هیچ حمایتی وارد فضای غریب جامعه میشدند. متاسفانه از قرقیزستان ویزای چین به ایرانیها نمیدهند و به همین دلیل مجبور شدیم پاسپورتها را به ایران بفرستیم تا یکی از دوستانی که داوطلب کمک شده بود، ویزای چین برای ما اخذ کند. ولی تا به دست ما برسد و ما به مرز چین برسیم (مرز چین معمولا به مناسبتهای مختلف یا مثلا آخر هفتهها تعطیل است که برای ما هم بسیار عجیب بود)، مهلت ورود به چین در ویزاهایمان تمام شده بود. بر همین اساس تغییر مسیر دادیم و به پایتخت قرقیزستان برگشتیم که از آنجا به تاجیکستان رفتیم. البته این بار از فلات پامیر به تاجیکستان برگشتیم که تجربه بینظیری بود. ارتفاع بلندترین مسیری که رفتیم ۴۶۵۵ متر بود که به بام آسیای میانه معروف است. مسیر بعدی هم هند و از آنجا نپال خواهد بود.
بهترین خاطره سفر پرحادثه شما چیست؟
سها ابراهیم زندی: در پایتخت گرجستان یعنی تفلیس دوچرخهها را دزدیدند. درحالی که ما در عین ناباوری عاجز مانده بودیم که چه کار کنیم. در واقع از زمانی که مجبور شده بودیم بدون پول سفر کنیم دو ماه گذشته بود! بنابراین پولی در کار نبود که بتوانیم دوباره دوچرخه بخریم. ما واقعا عزممان را جزم کرده بودیم به سفر ادامه بدهیم و مدتی بود که به سختی و بدون پول به مسیر ادامه می دادیم. بعد از سرقت دوچرخهها تصمیم گرفتیم پیاده ادامه بدهیم. ولی در عین ناباوری در همان شب دوست ایرانی عزیزی که فقط یک شب از آشناییاش با ما میگذشت ۱۴۰۰ دلار به ما پول داد تا مسیرمان را ادامه دهیم. ما یک بار دیگر دوچرخه خریدیم؛ این بار دوچرخههای بسیار حرفهایتر. مطمئنا اگر با دوچرخههای قبلی به پامیر میرفتیم در راه میماندیم.
واقعا میخواستید بدون پول و پیاده مسیر را ادامه بدهید؟ هزینه غذا، هزینه ویزا و سایر هزینهها را چه میکردید؟
سها ابراهیم زندی: واقعا و بدون اغراق ما ۱۳ ماه از سفرمان را تا به امروز بدون پول ادامه دادیم و مشکل پول و درآمدمان هنوز هم حل نشده است. حقیقتا هم اراده کرده بودیم که پیاده به سفرمان ادامه دهیم چون ما هدف داشتیم و یک رویا. دقیقا دو ماه بعد از سفر، ما بیپول شدیم. اول برایمان کاملا چیز عجیبی بود، ولی از روزی که بیپول شدیم معجزهها یکی پس از دیگری شروع شدند و تا الان هم شامل حال ما میشوند. برای همین هم تا حالا هیچ وقت به پایان سفرمان فکر نکردهایم.
سفارتخانههای مختلف با شما در طول مسیر چه برخوردی داشتند؟
سمیه فرهان: حقیقت این است که وضعیت گرفتن ویزا برای ایرانیها چندان جالب نیست. بارها ما شاهد بودیم که مثلا یک اروپایی به سادگی از کنار ما رد میشود، ویزا میگیرد، ولی همیشه برای ما موانعی وجود دارد. سفارت چین در قرقیزستان تقریبا به همه ملیتها ویزا میداد به غیر از ایرانیهایی که ویزای توریستی قرقیزستان داشتند یا مثلا سفارت ازبکستان و قزاقستان در آذربایجان فقط در صورت ارائه دعوتنامه به ما ویزا میدادند. البته نه در آذربایجان! یعنی ما باید از ایران پیشتر اقدام میکردیم. در این مورد هم ما جزو کشورهای اقلیتی هستیم که قوانین ویزا برای ما سختگیرانهتر است و به همین دلیل برخلاف میل باطنی مجبور شدیم برای دو کشور مذکور ویزای ترانزیت بگیریم. البته باید یادآور بشویم که در اغلب سفارتخانهها برای ما احترام ویژهای قائل بودند.
در طول سفر آیا میهمان مردم هم بودید؟
سمیه فرهان: اگر میهمان مردم در طول سفر نمیشدیم که تا کنون بارها مرده بودیم! ولی بیشترین کشوری که میهمان مردم بودیم تاجیکستان بود. باورکردنی نیست ولی در برخی موارد مردم بر سر اینکه چه کسی میزبان ما برای شب باشد، با یکدیگر دعوا میکردند. یا بارها پیش آمد که میخواستند ما را به زور پیش خودشان نگاه دارند تا روزهای بیشتری پیش آنان بمانیم.
زیباترین جایی که در سفر از آن عبور کردید کجا بود؟
سها ابراهیم زندی: فلات پامیر، بیشتر به این دلیل که بکر بود و دور افتاده. شاید باورتان نشود، ولی در برخی موارد در کل روز، تنها یک ماشین از کنار ما رد میشد. موقعیت کوهستانی ویژهای داشت و ما در دل طبیعت بکر آن ۱۵روز در ارتفاعات بالای ۴هزار متر رکاب زدیم که به علت ارتفاع بالا در هر ۱۰۰ کیلومتر یکی دو خانه بیشتر دیده نمیشد و چشمههای آب گرم در دل طبیعت صاحبی نداشتند جز خدا، که این فرصت را به ما میداد تا بی هیچ مزاحمتی آب بازی کنیم! چشمههای آب سرد از همه جا درحال جوشیدن بود و کمتر جایی پیش میآمد که تشنه بمانیم. در کل قرقیزستان نیز طبیعت بسیار زیبا و دستنخوردهای دارد. بارها شاهد گله اسبهای وحشی و شترها بودیم که از کنار ما رد شدند. در بسیاری جاها زندگی عشایری هنوز وجود دارد.
قطعا آمادگی بدنی بالایی میخواست که با دوچرخه دور دنیا را رکاب بزنید؟
سها ابراهیم زندی: بیشتر از آمادگی جسمانی، این کار به آمادگی روانی نیاز دارد. هرچند که ما ۷ ماه قبل از شروع به سختی روزی ۵ تا ۶ ساعت ورزش میکردیم. ولی با این حال، هیچ کدام از ما ورزشکار حرفهای نبودیم؛ به ویژه سمیه که حتی دوچرخه سواری هم نمیدانست.
سمیه فرهان: ما قبل از سفر با یکی از سردبیرهای سابق یکی از روزنامههای پرتیراژ که گمان میکنم دکترای طبیعتشناسی دارند گپ و گفتی داشتیم که به ما گفتند: شما به هیچ عنوان آماده نیستید و حداقل ۲ سال تمرین مداوم لازم دارید که از نظر بدنی آماده شوید و بعد از آن حرکت کنید. سها در جواب ایشان گفت که ما از نظر ذهنی آماده هستیم و اراده کردهایم که این را شروع کنیم. تجربه سفر به ما آموخت که آمادگی ذهنی از اهمیت بالاتری برخوردار است. ما عقیده داشتیم در زندگی یک کلیدهایی هست که اگر به آنها دست پیدا کنی میتوانی قفلهای مختلف را باز کنی و به خواستههایت برسی، به شرط اینکه سرمنشا این خواستهها از دل باشد و همه موانع ذهنیاند و واقعیت خارجی ندارند. ما در واقع تصمیم گرفتیم این کلیدها را در سر راه تقسیم کنیم و اتفاقاتی که در طول سفر برایمان پیش آمده را با مردم سهیم شویم. از همین سهیم شدن است که بارها دیدیم که مردم الهام گرفتهاند و تصمیم گرفتند که جامه عمل به خواستههای قلبیشان بپوشانند.
ارسال نظر