من در بیان وصف عظمت و زیبایی‌‌‌های این غار زبان قاصری دارم. غار علیصدر را فقط باید دید. شاید شاعران بهتر بتوانند با استخدام کلمات، وصف عظمت و زیبایی‌‌‌های این غار را به زبان آورند. دست در آب می‌کردم و هرازگاهی آبی به‌‌‌صورت می‌‌‌زدم. آب در نهایت زلالی بود به‌‌‌گونه‌‌‌ای که کف آب در برخی جاها مشخص بود. در این غار، مسیرها نام‌‌‌های عجیبی داشتند. یک جا را «کبوتر آزادی» نامیده بودند چرا که بالای تخته‌‌‌سنگی، شکلی همچون کبوترِ چسبیده به سنگ دیده می‌‌‌شد. مسیر دیگر را «شیر دو سر»می‌گفتند چون قطعه‌‌‌سنگی دو سر از آب بیرون زده بود که به سر شیر شباهت داشت.

جایی دیگر «تمساح» نامیده می‌شد؛ چرا که در سقف شکلی سنگی به طول ۴ متر شبیه به سر و بدن و دُمِ دیده می‌‌‌شد. قسمت دیگر را «قایق وارونه» نامیده بودند چون سقف، شبیه به قایق وارونه شده می‌‌‌مانست. بخش دیگری از راه «گل‌‌‌کلم» نامیده می‌شد؛ چرا که اشکال سنگی که در سقف شکل‌‌‌گرفته بود همچون گل کلم بود. مسیر دیگر «پنجه عقاب» نامیده می‌شد؛ چرا که اشکال سنگی قرارگرفته در سقف غار چیزی شبیه به کف پای عقاب را نشان می‌‌‌داد.

در قسمتی از قایق پیاده شدیم و مسیری حدود ۱-۲ کیلومتری را پیاده طی کردیم. از تالار‌هزار قندیل، قندیل بزرگ و... رد شدیم. از همه‌‌‌جا عکس و فیلم می‌‌‌گرفتم. از بس هیجان‌‌‌زده بودم دوست داشتم دوربین موبایل همه‌‌‌جا روشن باشد و فقط فیلم بگیرم. پس از طی این مسیر پیاده، بار دیگر برای بازگشت سوار قایق شدیم. این بار فرزندم وسط و جلوتر از من و همسرم نشسته بود.

جلیقه بر تن و دست در آب می‌کرد؛ یا به من می‌‌‌پاشید یا به همسرم. این لحظه‌‌ تاریخی و مهیج هم به پایان رسید و پس از خروج از غار مسیرمان را به‌‌‌سوی تهران کج کردیم. اگرچه به‌‌‌اشتباه در جایی از مسیر خارج شدیم و مجبور به عبور از راه‌‌‌های عجیب‌‌‌وغریبی شدیم که البته راهمان دورتر شد اما با کمک «نشان» به جاده اصلی برگشتیم و حوالی ۶ عصر به خانه رسیدیم.